Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (9 milliseconds)
English
Persian
electrocution
کشتن یا مرگ دراثر برق
Other Matches
windbound
متوقف دراثر باد
By a happy coincidence.
دراثر حسن تصادف
to fog off
دراثر رطوبت پوسیدن
ether extract
ماده الی محلول دراثر
companionate
بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
to d. in one's bed
دراثر پیری یا بیماری مردن
frost hoil
ازدیاد حجم دراثر یخبندان بادکردگی
psychomotor
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
sea fire
شب تابی دریا دراثر جانوران شب تاب وغیره
strain hardening
سخت شدن فلز دراثر تغییرشکل نسبی
suntan
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntans
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
cacogenesis
فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
photoglyph
صفخهای که دراثر روشنایی حکاکی شده باشد
lunitidal
وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
windage
کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
moraine
سنگ وخاکی که دراثر توده یخ غلتان جابجاوانباشته شود
catalyst
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
sbend distortion
لرزش تصویر دراثر حرکت زیگزاکی انتن رادار
boggle
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
catalysts
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
sympathetic detonation
انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
downwash
زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
form utility
کیفیتی که دراثر جمع اوری و بسته بندی مواد اولیه
hunting
حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار
electromagnetic wave
موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
evangelical
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelic
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
hydrofoils
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoil
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
sagging
تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
benumb
کشتن
amortize
کشتن
assassinating
کشتن
murders
کشتن
administers
کشتن
slays
کشتن
administering
کشتن
slay
کشتن
slaying
کشتن
administer
کشتن
smiting
کشتن
smites
کشتن
smite
کشتن
administered
کشتن
burke
کشتن
to put to death
کشتن
obtund
کشتن
to do to dcath
کشتن
to put out of the way
کشتن
to do for
کشتن
to put to the sword
کشتن
to crush to death
کشتن
to carry off
کشتن
misdo
کشتن
to send to glory
کشتن
doin
کشتن
flesher
کشتن
kill off
<idiom>
کشتن
knock off
کشتن
put to death
کشتن
assassinates
کشتن
despatching
کشتن
slake
کشتن
dispatch
کشتن
capturing
کشتن
captures
کشتن
dispatched
کشتن
slaked
کشتن
dispatches
کشتن
murder
کشتن
murdered
کشتن
killings
کشتن
murdering
کشتن
killing
کشتن
extinguish
کشتن
assassinated
کشتن
kill
کشتن
assassinate
کشتن
despatched
کشتن
extinguishing
کشتن
slakes
کشتن
capture
کشتن
extinguishes
کشتن
kills
کشتن
despatches
کشتن
despatched
کشتن شتاب
blood sport
کشتن شکار
blood sports
کشتن شکار
put away
<idiom>
کشتن حیوانات
pole ax
با تبرچکش کشتن
prolicide
کشتن اخلاف
despatches
کشتن شتاب
prey on (upon)
<idiom>
کشتن وخوردن
despatching
کشتن شتاب
to squeeze to death
با فشار کشتن
dispatch
کشتن شتاب
dispatched
کشتن شتاب
to kill somebody
کسی را کشتن
to kill beef
گاو کشتن
dispatches
کشتن شتاب
shoot down
با گلوله کشتن
to claim somebody's life
کسی را کشتن
feticide
کشتن جنین
electrocute
بابرق کشتن
slay
باخشونت کشتن
casue to be killed
به کشتن دادن
slaying
باخشونت کشتن
slays
باخشونت کشتن
kills
کشتن اهک
electrocuting
بابرق کشتن
kill
کشتن اهک
electrocutes
بابرق کشتن
electrocuted
بابرق کشتن
cause to be kill
به کشتن دادن
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
concentration cell corrosion
نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
mercantilists
مرکانتیلیست ها اقتصاددانانی که معتقد بودندرفاه اقتصادی یک کشور دراثر بوجود امدن مازاد در ترازپرداختها و تراکم طلا وسایرفلزات گرانقیمت افزایش می یابد
ptomaine
مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
murder
کشتن بقتل رساندن
quenches
کشتن یا خفه کردن
outed
قطع کردن کشتن
murdered
کشتن بقتل رساندن
quenched
کشتن یا خفه کردن
quench
کشتن یا خفه کردن
butcher
ادم خونریز کشتن
butchered
ادم خونریز کشتن
butchering
ادم خونریز کشتن
butchers
ادم خونریز کشتن
mortifies
ریاضت دادن کشتن
foredo
کشتن ویران ساختن
fordo
کشتن ویران ساختن
euthansia
کشتن از روی ترحم
rat
موش گرفتن کشتن
mortify
ریاضت دادن کشتن
mortified
ریاضت دادن کشتن
out
قطع کردن کشتن
out-
قطع کردن کشتن
murders
کشتن بقتل رساندن
coup de grace
کشتن از روی ترحم
murdering
کشتن بقتل رساندن
in pride of grease
مناسب برای کشتن
attempt on somebody's life
قصد کشتن کسی
bump
ضربت ضربت حاصله دراثر تکان سخت
rub out
<idiom>
کاملا ویرا کردن ،کشتن
to put any one out of the way
کسیرانهانی کشتن یابازداشت کردن
To kI'll animals for food .
جانوران را برای غذا کشتن
prolicide
کشتن اولاد بچه کشی
bite the dust
<idiom>
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
to kill off
کشتن وازشران اسوده شدن
self annihilation
کشتن نفس خود نابود سازی
over break
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
spermatocidal
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermatocide
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermicidal
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
lethal chamber
اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
shoot
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoots
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
to nip or crush in the bud
در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
decimating
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
mackle
لکه یاخطی که دراثر تاشدن کاغد دوتایی چاپ شده باشد دوتایی چاپ شدن
biocidal action
عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
apparent wander
انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
antibiotics
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotic
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
moments of truth
هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
moment of truth
هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
to make ones blood run cold
کسی را از عصبانیت در اوردن یا کسی را کشتن
atmospheric refraction
شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com