Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (14 milliseconds)
English
Persian
To launch a ship (boat).
کشتی به آب انداختن
Search result with all words
launch
به اب انداختن کشتی
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
به اب انداختن کشتی
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
to get a ship under way
کشتی ای راراه انداختن
tie up
<idiom>
لنگر انداختن (کشتی)
Other Matches
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
let down
پایین انداختن انداختن
prows
کشتی عرشه کشتی
prow
کشتی عرشه کشتی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
relegates
انداختن
spills
انداختن
hews
انداختن
pilling
تل انداختن
to fire off a postcard
انداختن
relegating
انداختن
omit
انداختن
omits
انداختن
spilling
انداختن
brush finish
خط انداختن
bottom
ته انداختن
relegated
انداختن
to leave out
انداختن
hewn
انداختن
spilled or spilt
انداختن
retroject
پس انداختن
to draw lots
انداختن
deracination
بر انداختن
souse
انداختن
hew
انداختن
hewed
انداختن
relegate
انداختن
hewing
انداختن
spilled
انداختن
spill
انداختن
run home
جا انداختن
ruts
خط انداختن
rut
خط انداختن
stagger
از پا انداختن
slinging
انداختن
prostrate
از پا انداختن
slings
انداختن
to hew down
انداختن
jaculate
انداختن
blobs
لک انداختن
blob
لک انداختن
omitted
انداختن
omitting
انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
hitching
انداختن
hitched
انداختن
hitch
انداختن
benite
به شب انداختن
sling
انداختن
deleting
انداختن
hitches
انداختن
deletes
انداختن
fell
انداختن
line
خط انداختن در
lines
خط انداختن در
overthrew
بر انداختن
throwing
انداختن
to pick off
تک تک انداختن
launching
به اب انداختن
lash vt
انداختن
fells
انداختن
deleted
انداختن
felling
انداختن
let fall
انداختن
leave out
انداختن
flings
انداختن
lay away
انداختن
felled
انداختن
to put back
پس انداختن
to play a searchlight
انداختن
hurls
انداختن
to let fall
انداختن
thrusting
انداختن
emplace
جا انداختن
overthrows
بر انداختن
string
زه انداختن به
overthrowing
بر انداختن
launch
به اب انداختن
to let drop
انداختن
to skips over
انداختن
delete
انداختن
thrusts
انداختن
thrust
انداختن
overthrow
بر انداختن
overthrown
بر انداختن
hurled
انداختن
floriate
گل انداختن در
flinging
انداختن
fling
انداختن
launches
به اب انداختن
bottoms
ته انداختن
hurl
انداختن
launched
به اب انداختن
throws
انداختن
throw
انداختن
foreship
سر کشتی
argo
کشتی
by water
با کشتی
bilge
اب ته کشتی
board
کشتی
boarded
کشتی
ships
کشتی
hulks
کشتی
sail ho!
کشتی !کشتی !
hulk
کشتی
ark
کشتی
carinae
کشتی
carina
کشتی
puppis
کشتی دم
ship
کشتی
flat
پل کشتی
vessel
کشتی
on board a ship
در کشتی
afloat
در کشتی
aft
در پس کشتی
bottom
کشتی
catch
کشتی کج
deck
پل کشتی
ship haven
یک کش کشتی
vessels
کشتی
on shipboard
در کشتی
decks
پل کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight
کشتی مس
wrestling
کشتی
on the water
در کشتی
bottoms
کشتی
on the sea
در کشتی
flattest
پل کشتی
collier
کشتی
decked
پل کشتی
to bring any one to his knees
کسیرابلابه انداختن
imperils
در مخاطره انداختن
imperilling
در مخاطره انداختن
postponing
به تعویق انداختن
moults
پوست انداختن
molted
پوست انداختن
molting
پوست انداختن
molts
پوست انداختن
postpones
عقب انداختن
slobbered
دهان را اب انداختن
moulted
پوست انداختن
slobber
دهان را اب انداختن
imperilled
در مخاطره انداختن
imperiling
در مخاطره انداختن
imperiled
در مخاطره انداختن
disables
از کار انداختن
to crack a joke
مزه انداختن
initiating
راه انداختن
initiate
راه انداختن
disable
از کار انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com