Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
loxodromics
کشتی رانی در خط مایل
Search result with all words
loxodromic
وابسته به کشتی رانی در خط مایل
Other Matches
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
off road racing
مسابقه موتورسیکلت رانی در زمینهای ناهمواربطول چند صد مایل
off roader
شرکت کننده درمسابقه موتورسیکلت رانی درزمینهای ناهموار برای چندصد مایل
inland navigation
کشتی رانی در رودخانه ها
shipping company
شرکت کشتی رانی
innavigable
غیرقابل کشتی رانی
nautically
از لحاظ کشتی رانی
shippable
قابل کشتی رانی
seaworthy
قابل کشتی رانی
cabotage
کشتی رانی ساحلی
aerostation
کشتی رانی هوایی
sailing orders
دستور کشتی رانی
coasting
کشتی رانی در طول ساحل
navigation river
رودخانه قابل کشتی رانی
oceanshipping
روشهای کشتی رانی دراقیانوس
portolano
راهنمای کشتی رانی با شرح بنادر
circumnavigate
دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن
circumnavigation
کسیکه دورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی میکند
circumavigator
کسی که دور گیتی یا اقلیمی کشتی رانی میکند
dump
شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
crural
رانی
femoral
رانی
ranee
رانی
rani
رانی
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
d. of a speech
سخن رانی
canoe
قایق رانی
ejection
بیرون رانی
wheelchair
ویلچر رانی
voluptuousness
شهوت رانی
extrusion
روزن رانی
oratorship
سخن رانی
salacity
شهوت رانی
salaciousness
شهوت رانی
voluptuously
باشهوت رانی
inguinal
کشاله رانی
canoes
قایق رانی
motoring
اتومبیل رانی
yachting
قایق رانی
repression
واپس رانی
oarsmanship
کرجی رانی
wheelchairs
ویلچر رانی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
extrudate
محصول روزن رانی
harness racing
ارابه رانی تک اسبه
libidinously
از روی شهوت رانی
to give a lecture
سخن رانی کردن
harness race
مسابقه ارابه رانی
to go on the stump
سخن رانی کردن
funeral oration
سخن رانی برسرجنازه
to gratify ones passions
شهوت رانی کردن
magnetic potential
نیروی مغناطیس رانی
ease all
درکرجی رانی ایست
platforms
سخن رانی کردن
auto drome
پیست اتومبیل رانی
pultrusion process
فرایند کشش رانی
regattas
مسابقه کرجی رانی
platform
سخن رانی کردن
lectureships
سمت سخن رانی
lectureship
سمت سخن رانی
sprinting
مسابقه اتومبیل رانی
auto racing
مسابقه اتومبیل رانی
regatta
مسابقه کرجی رانی
salaciously
از روی شهوت رانی
drive way
مسیر اتومبیل رانی
boat
قایق رانی کردن
boats
قایق رانی کردن
ox goad
نیزه گاو رانی
pawn roller
پیاده رانی شطرنج
pawn push
پیاده رانی شطرنج
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
car passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
motor vehicle passenger
سرنشین خودرو
[اتومبیل رانی]
motor vehicle passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
harness horse
اسب مخصوص ارابه رانی
moto
بخشی از مسابقه موتورسیکلت رانی
car passenger
سرنشین خودرو
[اتومبیل رانی]
trialling
مسابقه ازمایشی موتورسیکلت رانی
ride
[American E]
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
effective electromotive force
نیروی برق رانی موثر
drag racing
مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت
red flag
پرچم قرمز اتومبیل رانی
row a race
مسابقه کرجی رانی دادن
active emf
نیروی برق رانی موثر
contact electromotive force
نیروی برق رانی مجاورتی
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
Carpool
هم سفری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
matinTes
مسابقه ارابه رانی در روز
matinees
مسابقه ارابه رانی در روز
matinee
مسابقه ارابه رانی در روز
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
sapphic vice
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
to row a race
در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
kite track
مسیر ارابه رانی به شکل گلابی
eloge
سخن رانی بافتخارکسیکه درگذشته است
starting motor
راه انداز
[استارتر]
[اتومبیل رانی ]
starter motor
راه انداز
[استارتر]
[اتومبیل رانی ]
starter
راه انداز
[استارتر]
[اتومبیل رانی ]
under-
در قوس داخلی پیست اتومبیل رانی
under
در قوس داخلی پیست اتومبیل رانی
icekhana
اتومبیل رانی روی سطح یخ بسته دریاچه
to pander any one's lust
وسائل شهوت رانی کسی رافراهم کردن
sloping
مایل
bevelled
مایل
rath
مایل
mile
مایل
rathe
مایل
miles
مایل
slantingly
کج یا مایل
sideling
مایل
italic
مایل
studious of doing a thing
مایل
lickerish
مایل
agreeable
مایل
gauche
مایل
loxodrome
خط مایل
nothing loath
مایل
desirous
مایل
propense
مایل
studious to do a thing
مایل
interested
مایل
skew
مایل
bevel
پخ مایل
willful
مایل
oblique
مایل
bevel
مایل
inclinable
مایل
pitching
مایل
slanting
مایل
declivous
مایل
f. of books
مایل به کت اب
sidling
مایل
oblique
مایل کج
inclined
مایل
willing
مایل
skews
مایل
skewing
مایل
speedway
مسابقه موتورسیکلت رانی بین تیمهای 4 نفره درمسیرهموارخاکی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
slant range
برد مایل
bluish
مایل به ابی
oblique rotation
چرخش مایل
blueish
مایل به ابی
oblique lattice
شبکه مایل
oblique system
سیستم مایل
oblique projection
تصویر مایل
oblique perspective
پرسپکتیو مایل
gaff
میله مایل
solicitous to go
مایل به رفتن
greeny
مایل بسبز
oblique section
مقطع مایل
obliquely
بطور مایل
geographical mile
مایل جغرافیایی
chamfer
مایل شدن
statute mile
مایل رسمی
recessive
مایل ببازگشت
aslant
حرکت مایل
aslant
بطور مایل
reddish
مایل بقرمز
albescent
مایل به سفیدی
fond
مایل مشتاق
fonder
مایل مشتاق
bitterish
مایل به تلخی
cant
سطح مایل
centripetal
مایل به مرکز
flavescent
مایل بزردی
side flow weir
سر ریز مایل
purplish
مایل به ارغوانی
oppositive
مایل به ضدیت
solicitous
مایل نگران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com