English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (12 milliseconds)
English Persian
wrecked کشتی شکسته
castway کشتی شکسته
wrech کشتی شکسته
Search result with all words
shipwreck کشتی شکسته شدن
shipwrecked کشتی شکسته شدن
shipwrecks کشتی شکسته شدن
wreck کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
cast away کشتی شکسته مطرود
wrech شکسته یا خراب شدن کشتی
Other Matches
telescopic دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
broken-hearted <adj.> دل شکسته
heartsick دل شکسته
in pieces شکسته
shakier شکسته
disrupted شکسته
heart broken دل شکسته
fragmentary شکسته
fragmental شکسته
running hand خط شکسته
fracted شکسته
shakiest شکسته
heartbroken دل شکسته
downhearted دل شکسته
wrecked شکسته
zigzag شکسته
zigzagged شکسته
zigzagging شکسته
cursive خط شکسته
zigzags شکسته
shaky شکسته
broken شکسته
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
german giant swing افتاب شکسته
giant circle افتاب شکسته
red short شکسته سرخ
deject دل شکسته کردن
fractured سطح شکسته
cold short شکسته سرد
flinders قطعات شکسته
shatter قطعات شکسته
fracture سطح شکسته
shatters قطعات شکسته
to run upon the rocks شکسته شدن
crushed stone سنگ شکسته
sherd کوزه شکسته
raddled شکسته شده
fyloft صلیب شکسته
taxis شکسته بندی
ballast مصالح شکسته
broken <adj.> شکسته [دستگاهی]
chevron پرانتز شکسته
fracturing سطح شکسته
doddered شکسته سست
bone setting شکسته بندی
shards کوزه شکسته
distort شکسته شدن
distorts شکسته شدن
angle bracket پرانتز شکسته
pointed bracket پرانتز شکسته
broken stone سنگ شکسته
a broken arm بازوی شکسته
shard کوزه شکسته
cauliflower ear گوش شکسته
fractures سطح شکسته
modesty شکسته نفسی
framentary شکسته ناقص
puncture شکسته شدن
broken شکسته شده
punctured شکسته شدن
punctures شکسته شدن
puncturing شکسته شدن
split screen صفحه شکسته
osteopathist شکسته بند
split-screen صفحه شکسته
bonesetter شکسته بند
bone setter شکسته بند
hot short شکسته گرم
haken kreuz صلیب شکسته
orthopaedics شکسته بندی
orthopedics شکسته بندی
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
refracting شکسته شدن نور
brokenly بطور شکسته یا بریده
refracted شکسته شدن نور
broken hardening سخت گردانی شکسته
ballast شن ریزی مصالح شکسته
broken english انگلیسی دست و پا شکسته
brick ballast مصالح شکسته اجری
bowed down by grief شکسته شده ازغم
chippings سنگ شکسته ریز
stone ballast مصالح شکسته سنگی
refracts شکسته شدن نور
humble شکسته نفسی کردن
potsherd تکه سفال شکسته
splint چوب شکسته بندی
splint وسایل شکسته بندی
to humble oneself شکسته نفسی کردن
agmatology علم شکسته بندی
infirmly بطور علیل یا شکسته
refract شکسته شدن نور
fragmentarily بطور شکسته یا ناقص
zircon سخن دست و پا شکسته
jargon سخن دست و پا شکسته
pulled شکسته شده افتاده
humblest شکسته نفسی کردن
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
In my broken English . با انگلیسی دست وپا شکسته ام
swastika صلیب شکسته المان نازی
wrecked باقی مانده ازکشتی شکسته
to be humbled احساس شکسته نفسی کردن
whitewater قسمت اشفته موج شکسته
to feel humbled احساس شکسته نفسی کردن
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
plaster casts گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
A creaking gate hang long. <proverb> یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster cast گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster of Paris گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
to weigh down سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
slide سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
slides سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
soup موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soups موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
ten yard خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
pidgin انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgins انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
Why don't you work? Did you break your fingers? چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
prows کشتی عرشه کشتی
prow کشتی عرشه کشتی
non breaking space حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
splint نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
pidgin english انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
streamliner قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
pectinated line [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
bolstered کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolster کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
litotes کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
gibbered تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibber تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
drill extractor التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
gibbers تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbering تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
part قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
gibberish حرف شکسته و نامفهوم نامفهوم
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
board کشتی
flat پل کشتی
flattest پل کشتی
hulks کشتی
hulk کشتی
aft در پس کشتی
argo کشتی
bottoms کشتی
bilge اب ته کشتی
bottom کشتی
deck پل کشتی
decked پل کشتی
decks پل کشتی
afloat در کشتی
boarded کشتی
foreship سر کشتی
puppis کشتی دم
vessel کشتی
vessels کشتی
ark کشتی
catch کشتی کج
on the water در کشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com