English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
Other Matches
to give up the ghost جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
deliveries تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
committing تسلیم کردن
consigned تسلیم کردن
committed تسلیم کردن
commits تسلیم کردن
commit تسلیم کردن
submit تسلیم کردن
consign تسلیم کردن
to fork over تسلیم کردن
submits تسلیم کردن
betrays تسلیم کردن
submitted تسلیم کردن
submitting تسلیم کردن
hand over تسلیم کردن
betray تسلیم کردن
give up تسلیم کردن
to give in charge تسلیم کردن
consigns تسلیم کردن
to deliver up تسلیم کردن
consigning تسلیم کردن
hand on تسلیم کردن
betrayed تسلیم کردن
infeoff تسلیم کردن
betraying تسلیم کردن
betraying تسلیم دشمن کردن
lodge گذاشتن تسلیم کردن
betrayed تسلیم دشمن کردن
ceding تسلیم کردن صرفنظرکردن از
betrays تسلیم دشمن کردن
cedes تسلیم کردن صرفنظرکردن از
lodged گذاشتن تسلیم کردن
lodges گذاشتن تسلیم کردن
to give up تسلیم کردن امیدبریدن از
cede تسلیم کردن صرفنظرکردن از
jurisdiction تسلیم دادگاه کردن
yields تسلیم کردن یا شدن
yielded تسلیم کردن یا شدن
yield تسلیم کردن یا شدن
betrayment تسلیم به دشمن کردن
betray تسلیم دشمن کردن
to muddle on با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
to starve into surrender گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
To submit something to someone. چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
launch به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
to take ship با کشتی حمل کردن
to take ship در کشتی سوار کردن
commissioning the ship فعال کردن کشتی
sailed با کشتی حمل کردن
sail با کشتی حمل کردن
imbark در کشتی سوار کردن
sailings با کشتی حمل کردن
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
to go for a sail با کشتی بادی سفریاگردش کردن
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
time charter کرایه کردن موقت کشتی
cargo documentation بارنامههای کشتی بارنامه کردن
to lay one on a ship کشتی را در بندر توقیف کردن
to sail [for] با کشتی بادی آغاز به سفر کردن [به]
plundrage غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
stowage حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
circumnavigate دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
ballast سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
keel حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
wreck لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecking لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecks لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
keels حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
poops گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
to take off one رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
poop گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
jetsam کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
saluted سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
jetsam کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
salutes سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salute سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluting سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
poop قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
kentledge چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
to heave a ship down کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
double leg pick up زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
compliance تسلیم
consignation تسلیم
liveries تسلیم
livery تسلیم
renditions تسلیم
resignations تسلیم
deference تسلیم
surrendering تسلیم
surrendered تسلیم
non resistance تسلیم
submission تسلیم
rendition تسلیم
quietism تسلیم
surrender تسلیم
deliveries تسلیم
resign تسلیم
self submission تسلیم
resigns تسلیم
delivery تسلیم
compromis تسلیم
resignation تسلیم
capitulation تسلیم
surrenders تسلیم
interchange مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanged مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
quit تسلیم شدن
obeying تسلیم شدن
addicted تسلیم شده
pushover زود تسلیم
yield stress تنش تسلیم
to put by تسلیم نشدن
to knock under تسلیم شدن
obeyed تسلیم شدن
surrender تسلیم شدن
throw in the towel <idiom> تسلیم شدن
yielder تسلیم کننده
capitulate تسلیم شدن
tap out تسلیم شدن
extraditable تسلیم کردنی
capitulates تسلیم شدن
yielding تسلیم شدن
delivering تحویل تسلیم
compliant character منش تسلیم گر
lodgement تسلیم عرضحال
submission of a claim تسلیم دادخواست
obeys تسلیم شدن
resignedly با تسلیم به قضا
never say die تسلیم نشو
incompliance عدم تسلیم
to submit to تسلیم شدن
capitulating تسلیم شدن
time yield تسلیم زمانی
surrendered تسلیم شدن
recreant تسلیم شونده
give up <idiom> تسلیم شدن
prehension گرفتن تسلیم
give oneself up <idiom> تسلیم شدن
irrefragable تسلیم نشدنی
to cry craven تسلیم شدن
acquiescently از روی تسلیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com