English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
in-fighting کشمکش درونی
Other Matches
internal furnace کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
row کشمکش
bout کشمکش
bouts کشمکش
wrestling کشمکش
melec کشمکش
scuffling کشمکش
skirmishes کشمکش
scuffles کشمکش
skirmish کشمکش
scuffled کشمکش
scuffle کشمکش
tensions تنش کشمکش
conflict کشمکش نبرد
conflicted کشمکش نبرد
conflicts کشمکش نبرد
wrestled کشتی کشمکش
wrestle کشتی کشمکش
wrestles کشتی کشمکش
war کشمکش کردن
wars کشمکش کردن
scrimmage هنگامه کشمکش
scrimmages هنگامه کشمکش
tension تنش کشمکش
struggles کشمکش تنازع
struggle کشمکش تنازع
wintle کشمکش کردن
stour کشمکش عجله
struggling کشمکش تنازع
agonist دچار کشمکش
antagonise کشمکش کردن
struggled کشمکش تنازع
cut and thrust کشمکش دست بیقه
tussles مسابقه جسمانی کشمکش
tussling مسابقه جسمانی کشمکش
tussled مسابقه جسمانی کشمکش
spat کشمکش کردن سیلی
toiling کار پر زحمت کشمکش
toiled کار پر زحمت کشمکش
toil کار پر زحمت کشمکش
tussle مسابقه جسمانی کشمکش
battle royal نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
scuffling کشمکش کردن دست بیقه شدن با
scuffles کشمکش کردن دست بیقه شدن با
scuffled کشمکش کردن دست بیقه شدن با
scuffle کشمکش کردن دست بیقه شدن با
interior درونی
interiors درونی
intestine درونی
inmost درونی
intrinsic درونی
inner درونی
intestines درونی
indoor درونی
subjective درونی
endogenous درونی
civil درونی
internal درونی
infelt درونی
inside درونی
insides درونی
in- درونی
in- :درونی
inward درونی
innermost درونی
in :درونی
tumble home خم درونی
in درونی
internal font فونت درونی
internal command فرمان درونی
internal consistency هماهنگی درونی
inherent viscosity گرانروی درونی
internal force نیروی درونی
interiority درونی بودن
internal conversion تبدیل درونی
internal energy انرژی درونی
indravgnt جریان درونی
inner loop حلقه درونی
logarithmic viscosity number گرانروی درونی
inmost thoughts اندیشههای درونی
inner shell electron الکترون درونی
inner speech گفتار درونی
intercorrelation وابستگی درونی
interflow جریان اب درونی
interior affairs کارهای درونی
inflow ریزش درونی
ingrowth رویش درونی
internal inhibition بازداری درونی
internal friction اصطکاک درونی
internal friction سایش درونی
spring of intrados پاطاق درونی
springing of soffit پاطاق درونی
intrinsic approach رهیافت درونی
the inner layer لایه درونی
loggia ایوان درونی
pore pressure فشار درونی
subjectivity درونی بودن
the inner layer چینه درونی
aula حیاط درونی
intrados springing line پاطاق درونی
intrinsic motivation انگیزش درونی
internal phase فاز درونی
internal pressure فشار درونی
internal reflection انعکاس درونی
internal secretion ترشح درونی
internal temperature دمای درونی
internal vibrator لرزاننده درونی
internal work کار درونی
internality درونی بودن
intrados قوس درونی
archivolt قوس درونی
indoor درونی داخلی
internalized درونی کردن
endoderm پرده درونی
internalizes درونی کردن
internalizing درونی کردن
interpolation براورد درونی
endocardium پرده درونی دل
innate درونی چسبنده
interior درونی درون
ductless gland غده درونی
interiors درونی درون
dynamic نیروی درونی
cooptation انتخاب درونی
interpolations براورد درونی
bal badak تیغ درونی پا
pectoral صدری درونی
endogenous event رویداد درونی
internalize درونی کردن
entophyte انگل درونی
esoteric رمزی درونی
enteroceptor گیرنده درونی
dynamically نیروی درونی
interoceptor گیرنده درونی
internalization درونی ساختن
pectorals صدری درونی
internalised درونی کردن
internalises درونی کردن
internalising درونی کردن
endophasia تکلم درونی
inherent [in] <adj.> درونی [ماندگار] [ذاتی]
inside berm سکوی شیببر درونی
Internal energy انرژی درونی [فیزیک]
thermionic arc قوس گرمیونایی درونی
inwarness بطون درونی بودن
mesophyll بافت درونی برگ
midland بین الارضین درونی
psychogenesis پیدایش نیروی درونی
sacrp دیوار درونی خندق
scarp دیوار درونی خندق
internalization درونی یا باطنی کردن
internist متخصص داروهای درونی
endocarp حلقه درونی میوه
inner work function انرژی خروج درونی
endocarditis اماس غشاء درونی دل
internal evidence مدارک یاگواه درونی
endocrane سطح درونی جمجمه
internal consistency coefficient ضریب همسانی درونی
endometritis اماس درونی زهدان
endometrium پرده درونی زهدان
endospore غشاء درونی تخم
endosporium غشاء درونی تخم
enostosis اماس درونی استخوان
endo arterities اماس درونی شریان
internal resisting moment لنگر مقاوم درونی
internal sort مرتب کردن درونی
internal torque گشتاور نیروی درونی
autotelic دارای قصد درونی
internal hard disk دیسک سخت درونی
dynamic pressure فشار محرکه درونی
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
interoceptive وابسته به انگیزش وتحریک درونی
endocardial وابسته به پرده درونی دلhypoblast
escarp سرازیری درونی خندق یاخاکریز
endosarc قسمت درونی سفیده سلول
inside نزدیک به مرکز بخش درونی
extruded corner [پیش آمدگی گوشه درونی]
internal modem تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal ophthalmia اماس درونی تخم چشم
insides نزدیک به مرکز بخش درونی
internal friction مالش درونی سایش داخلی
to protect home industry صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
integrated مودمی که بخش درونی سیستم باشد
entoptics شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
field glass عدسی درونی دوربین یاذره بین
intramural واقع در این سوی دیوارها درونی
auscultator گوش کننده صداهای درونی بدن
lock همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
smoke consumer اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
gutter فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
intima درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
gutters فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
proprioceptive تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
psychogenesis ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
Marxist طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com