English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
caricaturist کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
caricaturists کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
Other Matches
ridiculously بطور مضحک یامسخره امیز
moving pictures تصویرهای متخرک تصویرهای جنبنده
the pictures تصویرهای جنبنده
blacky pictures تصویرهای بلاکی
incomplete pictures test ازمون تصویرهای ناقص
megascope یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
low power standby خصوصیت حفظ انرژی در کامپیوترهای قابل حمل و صفحه تصویرهای متصل به آن
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
D SUB connector ویدیو اتصالی که در صفحه تصویرهای PC برای ارسال سیگنالهای ویدویی دریک کابل به کار می رود
suasive ترغیب امیز تحریک امیز
admonitory نصیحت امیز توبیخ امیز
incriminatory تهمت امیز اتهام امیز
trickier خدعه امیز مهارت امیز
gratulant تهنیت امیز تبریک امیز
antagonistic خصومت امیز رقابت امیز
tricky خدعه امیز مهارت امیز
expostulatory سرزنش امیز تعرض امیز
trickiest خدعه امیز مهارت امیز
funniest مضحک
droll مضحک
comical مضحک
funnier مضحک
funny مضحک
comics مضحک
ludicrous مضحک
burlesque مضحک
comic مضحک
burlesques مضحک
farcical مضحک
ridiculous مضحک
derisory مضحک
hilarious مضحک
goofy مضحک
goofier مضحک
laughable مضحک
goofiest مضحک
gasser مضحک
fantastico ادم مضحک
grotesque بی تناسب مضحک
absurd عبث مضحک
ridiculousness مضحک بودن
joke opening گشایش مضحک
rediculously بطور مضحک
boner اشتباه مضحک
opera comique نمایش مضحک
comic opera نمایش مضحک
comicality مضحک بودن
baboon اشکال مضحک
baboons اشکال مضحک
preposterous مهمل مضحک
ludicrously بطور مضحک یا چرند
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
cartoons نقشه نمونه عکس مضحک
cartoon تصویر مضحک داستان مصور
masquerading رقص بانقابهای مضحک وناشناس
cartoons تصویر مضحک داستان مصور
cartoon نقشه نمونه عکس مضحک
masquerades رقص بانقابهای مضحک وناشناس
masqueraded رقص بانقابهای مضحک وناشناس
masquerade رقص بانقابهای مضحک وناشناس
I look ridiculous in that outfit. من در آن لباس مضحک به نظرمی آیم.
tracker کشنده
perishing کشنده
lethiferous کشنده
fatal کشنده
pernicious کشنده
deadly کشنده
deadlier کشنده
attractive کشنده
prepossessing کشنده
plotter کشنده
plotters کشنده
inviting کشنده
suicidal کشنده
inhalant بو کشنده
drainer اب کشنده
tensioner کشنده
deadliest کشنده
trackers کشنده
alluring کشنده
murderer کشنده
puller کشنده
murderers کشنده
tractive کشنده
tensor کشنده
mortal کشنده
assassinator کشنده
sorbent کشنده
mortals کشنده
murderous کشنده
killers کشنده
killer کشنده
delineator کشنده
deathy کشنده
pestilent کشنده
death ful کشنده
lethal کشنده
enticing کشنده
sikt قطعه خوش مزه داستان مضحک کاباره هاونمایشهای واریته
hauling part قسمت کشنده
fungicidal کشنده قارچ
stertorous خرناس کشنده
killing کشنده دلربا
howling زوزه کشنده
dragman میکشد کشنده
drum plotter کشنده طبله
killings کشنده دلربا
death blow ضربت کشنده
drawer کشنده برات یا چک
drawers کشنده برات یا چک
howling جیغ کشنده
mortally بطور کشنده
herbicidal کشنده گیاهان
killer whale وال کشنده
nonlethal غیر کشنده
pestilently بطور کشنده
ovicidal کشنده تخم
lethality کشنده بودن
inhaul به داخل کشنده
killer whales وال کشنده
tractive effort نیروی کشنده
it is mortal to him کشنده اوست
introvertive بدرون کشنده
lancinating تیر کشنده
introversive بدرون کشنده
dead ground اتصال به زمین کشنده
adducent بداخل کشنده مقرب
nitrogen mustard گاز کشنده خردل
lethal وابسته به مرگ کشنده
attractively بطور کشنده یا جاذب
downhaul طناب پایین کشنده
median lethal dose دوز متوسط کشنده
disinfestant ماده کشنده حشرات
ejector پوکه کش بیرون کشنده
invitingly بطور جالب یا کشنده
pesticide کشنده حشره موذی
pesticides کشنده حشره موذی
biocid قاطع حیات کشنده حشرات
slaughterous مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
electron withdrawing substituent گروه استخلافی الکترون کشنده
adductive استشهادی بسوی محور کشنده
boat falls طناب بالا کشنده قایق
to cach one's death دچار سرماخوردگی کشنده شدن
raymond hook قلاب بالا کشنده قایق
rodenticide دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
counter check چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
lanciation سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
murmurous غر غر امیز
synaloepha هم امیز
synalepha هم امیز
competetive رقابت امیز
conciliative صلح امیز
scorner استهزاء امیز
procrastinatory طفره امیز
approbatory تحسین امیز
commendatory تقدیر امیز
protreptic موعظه امیز
collusive دسیسه امیز
caressive نوازش امیز
censurable انتقاد امیز
catastrophical مصیبت امیز
calumniatory افترا امیز
recommendatory توصیه امیز
reconciliatory مصالحه امیز
chimerical هوس امیز
reprehensive ملامت امیز
based on private motives غرض امیز
revelatory مکاشفه امیز
riskful مخاطره امیز
color mixer رنگ امیز
caustically بطورطعنه امیز
approbative تحسین امیز
sportiveŠetc شوخی امیز
venturesome مخاطره امیز
supplicatory التماس امیز
affeluo'so a عاطفه امیز
tolerantly مدارا امیز
tragical مصیبت امیز
traitorous خیانت امیز
glamorous طلسم امیز
diverting تفریح امیز
sniffy اهانت امیز
vexatious رنجش امیز
vindicative حمایت امیز
vituperatory سرزنش امیز
vituperatory توبیخ امیز
wailful تاثر امیز
threatening تهدید امیز
sophistic سفسطه امیز
applausive تحسین امیز
amusive تفریح امیز
affrontive دشنام امیز
affrontive توهین امیز
afflictive مصیبت امیز
affetionate محبت امیز
adversative نقض امیز
adventurously بطورمخاطره امیز
smoothe تعارف امیز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com