English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
welfare state کشوردارای تشکیلات رفاه اجتماعی دستگیری از بینوایان
Other Matches
welfarism دستگیری از بینوایان
social welfare رفاه اجتماعی
social welfare موسسه رفاه اجتماعی
social welfare function تابع رفاه اجتماعی
social welfare program برنامه رفاه اجتماعی
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
civil nuclear powers کشوردارای قدرت اتمی
pauper relief بینوایان
pauperdom بیچیزی گروه بینوایان
social welfare تعاون عمومی وحمایت از بینوایان
comfort رفاه
quiet رفاه
quietest رفاه
leisure در رفاه
welfare رفاه
improvement رفاه
on easy street <idiom> در رفاه
prosperity رفاه
prosperous در رفاه
well-being رفاه
recreation روحیه و رفاه
general welfare رفاه عمومی
welfare criteria معیارهای رفاه
affluent society جامعه رفاه
respublica رفاه عمومی
public welfare رفاه عمومی
recreations روحیه و رفاه
economic welfare رفاه اقتصادی
welfare economics اقتصاد رفاه
apprehension دستگیری
arrests دستگیری
apprehensions دستگیری
distraint دستگیری
capturing دستگیری
captures دستگیری
capture دستگیری
arrested دستگیری
arrest دستگیری
charities دستگیری
charity دستگیری
seizures دستگیری
seizure دستگیری
golden ages دوران رونق و رفاه
well being در رفاه بسر بردن
common wealth رفاه عمومی جمهوری
hedonism مکتب رفاه طلبی
golden age دوران رونق و رفاه
in aid of برای دستگیری
money box صندوق دستگیری
apprehensions هراس دستگیری
apprehension هراس دستگیری
captures دستگیر کردن دستگیری
capturing دستگیر کردن دستگیری
capture دستگیر کردن دستگیری
euthenics علم سعادت و رفاه زندگی بشر
eleemosinary relief دستگیری خیر خواهانه یامجانی
brigade تشکیلات
machinery تشکیلات
organization تشکیلات
organizations تشکیلات
brigades تشکیلات
organisations تشکیلات
system تشکیلات
systems تشکیلات
euthenics مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
malicious prosecution پیگرد یا دستگیری توام با سوء نیت
mechanism of the organ نظام تشکیلات
organizations تشکیلات سازماندهی
trade association تشکیلات صنفی
enterprises تشکیلات اقتصادی
enterprise تشکیلات اقتصادی
organization تشکیلات سازماندهی
structures تشکیلات دادن
reorganizing تشکیلات مجدد
organisations تشکیلات سازماندهی
civil department تشکیلات کشوری
formation ساختمان تشکیلات
reorganizes تشکیلات مجدد
reorganized تشکیلات مجدد
reorganize تشکیلات مجدد
reorganising تشکیلات مجدد
reorganises تشکیلات مجدد
reorganised تشکیلات مجدد
structure تشکیلات دادن
structuring تشکیلات دادن
reorganization تشکیلات مجدد
out relief دستگیری مردمی که در بنگاه اعانه بودباش ندارند
underground تشکیلات محرمانه وزیرزمینی
organizable قابل تشکیلات دادن
formations تشکیلات زمین شناسی
disorganises تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganizes تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganize تشکیلات چیزی رابرهم زدن
telephone plant تشکیلات مراکز تلفن خودکار
organising تشکیلات دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
disorganising تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganizing تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganised تشکیلات چیزی رابرهم زدن
evasion and scape تاکتیک فرار از اسارت واجتناب از دستگیری مجدد به وسیله دشمن
Our organization is just standing on its own feet. تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
syndicalism سیستم اتحادیهای برای تشکیلات کارگری سندیکالیسم
bilateral infrastructure سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
Salvation Army تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
refinances تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinanced تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinance تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinancing تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
normative economics اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
Bounty hunter جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
captions توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
caption توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
assists همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assist همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisted همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisting همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
unionism اصول تشکیلات اتحادیه اتحادیه گرایی
public اجتماعی
processionary اجتماعی
Republican اجتماعی
Republicans اجتماعی
social اجتماعی
ecclesiastic اجتماعی
anti social ضد اجتماعی
communal اجتماعی
anti-social ضد اجتماعی
communally اجتماعی
ecclesiastics اجتماعی
socio political اجتماعی
societal اجتماعی
the herd instinct حس اجتماعی
socio economic اجتماعی
social learning یادگیری اجتماعی
unsocialized اجتماعی نشده
social psychiatry روانپزشکی اجتماعی
social lag پس افتادگی اجتماعی
social scientist کارشناسعلوم اجتماعی
social life زندگی اجتماعی
undersocialized نارس اجتماعی
social need نیاز اجتماعی
social motive انگیزه اجتماعی
social mobility تحرک اجتماعی
social milieu محیط اجتماعی
social medicine پزشکی اجتماعی
social maturity بلوغ اجتماعی
social workers کارگزار اجتماعی
social intelligence هوش اجتماعی
social integration یکپارچگی اجتماعی
social facilitation تسهیل اجتماعی
social exchange تبادل اجتماعی
social evolution تکامل اجتماعی
social elimination طرد اجتماعی
social effects سودهای اجتماعی
social drive سائق اجتماعی
social distance فاصله اجتماعی
social disparity نابرابری اجتماعی
social disintegration فروپاشی اجتماعی
social development توسعه اجتماعی
social cost هزینه اجتماعی
social control کنترل اجتماعی
social fission شکافت اجتماعی
social good کالاهای اجتماعی
social insurance بیمه اجتماعی
social workers مددکار اجتماعی
social institution نهاد اجتماعی
social instinct غریزه اجتماعی
social worker کارگزار اجتماعی
social inhibition بازداری اجتماعی
social influence نفوذ اجتماعی
social immobility بی تحرکی اجتماعی
social hygiene بهداشت اجتماعی
social health بهداشت اجتماعی
social habit عادت اجتماعی
social therapy درمان اجتماعی
social theory نظریه اجتماعی
social system نظام اجتماعی
sociocultural اجتماعی- فرهنگی
social surplus مازاد اجتماعی
social strcture ساخت اجتماعی
socioeconomic اجتماعی واقتصادی
socioeconomic اجتماعی- اقتصادی
social transmission انتقال اجتماعی
social type سنخ اجتماعی
social wealth ثروت اجتماعی
socialization اجتماعی کردن
social will اراده اجتماعی
socializer اجتماعی کننده
socialization اجتماعی شدن
social self-concept خودپنداری اجتماعی
social worker مددکار اجتماعی
social status موقعیت اجتماعی
sociogenesis پدیدایی اجتماعی
social power قدرت اجتماعی
sociopsychological اجتماعی- روانی
social policy سیاست اجتماعی
social phenomenon پدیده اجتماعی
social perception ادراک اجتماعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com