English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (4 milliseconds)
English Persian
state کشوری
state- کشوری
stated کشوری
states کشوری
stating کشوری
vernacular کشوری
vernaculars کشوری
civil کشوری
civic کشوری
civilian کشوری
civilians کشوری
Other Matches
civicism اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
civil servant مستخدم کشوری
civil department تشکیلات کشوری
civil defence service خدمات کشوری
Civil Service خدمات کشوری
stated ایالت کشوری
state- ایالت کشوری
state ایالت کشوری
intrastate درون کشوری
civil servants مستخدم کشوری
stating ایالت کشوری
states ایالت کشوری
theonomy کشوری که خداپادشاه ان باشد
civic d. محرومیت از حقوق کشوری
to export something [from / to a country] صادر کردن [به یا از کشوری]
airspace [over a country] فضای هوایی [در کشوری]
the u kingdom کشوری که پادشاه داشته باشد
the u states کشوری که پادشاه داشته باشد
best governed country کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
banana republics کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
banana republic کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
naturalises بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
C.A.B مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
C.A.B.s مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
to refuse somebody entry [admission] اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
to mandate a territory to a country منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
naturalising بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
import بردن محصولات به کشوری برای فروش
naturalizes بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
imported بردن محصولات به کشوری برای فروش
importing بردن محصولات به کشوری برای فروش
centumvir عضومحکمه کشوری که مرکب ازصد تن بود
naturalizing بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalize بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
High Commissioner نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioners نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
development aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
postliminy or minium حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
self supporting country کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
To drag a country into war . کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
gold standards حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
development aid volunteer دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
national component هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
free trade شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
assistance کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
king dom کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
consul نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com