English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
friendly state کشور دوست
Other Matches
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
Burundi کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
I like to be friends with you. من دوست دارم با تو دوست باشم.
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
nonaligned کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
country cover diagram دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
friend دوست
chum دوست
bozo دوست
amicable دوست
allying دوست
ally دوست
heart to heart دوست
heart-to-heart دوست
heart-to-hearts دوست
philoginous زن دوست
philogynist زن دوست
chums دوست
buddies دوست
formalist دوست
friendless بی دوست
schoolmates دوست
hydrophilic اب دوست
friends دوست
leal دوست
unfriended بی دوست
hydrophilic compound اب دوست
schoolmate دوست
dienophile دی ان دوست
buddy دوست
affect دوست داشتن
his friend's murder قتل دوست او
hand in glove دوست یک دل ویکزبان
hand in glove دوست همراز
crony دوست صمیمی
cronies دوست صمیمی
humnanist همنوع دوست
friend دوست کردن
friends دوست کردن
fraternised دوست بودن
heliophilous افتاب دوست
hemophile خون دوست
fraternising دوست بودن
fraternized دوست بودن
fraternises دوست بودن
fraternizes دوست بودن
fraternizing دوست بودن
dislike دوست نداشتن
disliked دوست نداشتن
dislikes دوست نداشتن
disliking دوست نداشتن
hydrophile اب دوست علاقمند به اب
humansit انسان دوست
hydrophilic اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic ترکیب اب دوست
hydrophilic compound ترکیب اب دوست
take kindly to <idiom> دوست داشتن
fraternize دوست بودن
bibliophil کتاب دوست
dislikeable دوست نداشتنی
culturist فرهگ دوست
anglophile انگلیسی دوست
electrophile الکترون دوست
amativeness دوست داشتن
dislikable دوست نداشتنی
dendrophilous درخت دوست
chessist شطرنج دوست
cater cousin دوست صمیمی
acidophile ترشی دوست
boyfriends دوست پسر
boyfriend دوست پسر
likes دوست داشتن
liked دوست داشتن
like دوست داشتن
halophilous نمک دوست
sporting بازی دوست
hand and glove دوست یک دل ویکزبان
hand and glove دوست همراز
social جمعیت دوست
gregarious گروده دوست
hail fellow دوست صمیمی
germanophil المان دوست
gallophile فرانسه دوست
francophil فرانسه دوست
francophile فرانسه دوست
likeable دوست داشتنی
likable دوست داشتنی
social گروه دوست
affects دوست داشتن
phiadelphian نوع دوست
phihellenic یونانی دوست
family man زن و بچه دوست
philanthrope بشر دوست
philhellene دوست یونان
philhellenic دوست یونان
I need my e من دوست دارم
patiot میهن دوست
oxyphile اسید دوست
careerists حرفه دوست
to make a friend of دوست شدن با
ornithophilous مرغ دوست
pen pals دوست قلمی
pen pal دوست مکاتبهای
pen pal دوست قلمی
oxyphil اسید دوست
philobiblic کتاب دوست
loyalists دولت دوست
loyalist دولت دوست
expressionism حالت دوست
expressionist حالت دوست
cobber دوست صمیمی
girlfriends دوست دختر
girlfriend دوست دختر
family men زن و بچه دوست
patriotic میهن دوست
patriots وطن دوست
philanthropists بشر دوست
solomon صلح دوست
philanthropist بشر دوست
philotechnic صنعت دوست
philotechnic صناعت دوست
pornerastic جنده دوست
sweet tooth شیرینی دوست
psychrophilic سرما دوست
saprophytic پوده دوست
patriot وطن دوست
careerist حرفه دوست
loveliest دوست داشتنی
warlike جنگ دوست
kissing kind باهم دوست
lovable دوست داشتنی
lithophilous سنگ دوست
liquorish نوشابه دوست
lipophilic چربی دوست
xenophile بیگانه دوست
loveable دوست داشتنی
zoophilous حیوان دوست
unlovely دوست نداشتنی
isophilic همجنس دوست
rats دوست بی وفا
intimado دوست صمیمی
lovely دوست داشتنی
lovelier دوست داشتنی
zoophilic حیوان دوست
myrmecophilous مورجه دوست
nucleophile هسته دوست
pen pals دوست مکاتبهای
peaceable صلح دوست
acidophile اسید دوست
negrophil سیاه دوست
humanitarian بشر دوست
necrophilous لاشه دوست
negrophil زنگی دوست
electrophilic reagent واکنشگر الکترون دوست
dressiest متداول لباس دوست
dressier متداول لباس دوست
enemy in liken of friend دشمن در لباس دوست
dressy متداول لباس دوست
to be good pax باهم دوست بودن
celibatarian عزب یاتجرد دوست
endearing دوست داشتنی کننده
savoured فهمیدن دوست داشتن
patriots وطن دوست ها [مرد]
xerophylus plant گیاه خشک دوست
family man مرد خانواده - دوست
family men مرد خانواده - دوست
to keep friends باهم دوست ماندن
snake in the grass خطر نزدیک دوست دو رو
I like to be friends with you. من می خوام با تو دوست بشم.
gregarious جمعیت دوست گروه جو
savour فهمیدن دوست داشتن
one's second self دوست صمیمی شخص
lyophilic colloid کلویید حلال دوست
He is a close friend of mine . دوست نزدیک من است
A steadfast (constant) friend. دوست ثابت وپابر جا
hemophile موجود خون دوست
A steadfast(firm, staunch) friend. دوست پر وپا قرص
savouring فهمیدن دوست داشتن
love معشوقه دوست داشتن
loved معشوقه دوست داشتن
loves معشوقه دوست داشتن
mammonite ثروت دوست زرپرست
I don't like this. من این را دوست ندارم.
nucleophilic reagent واکنشگر هسته دوست
to have a sweet tooth شیرینی دوست بودن
This is my friend. این دوست من است.
savours فهمیدن دوست داشتن
savor فهمیدن دوست داشتن
saprophytic دوست دار موادگندیده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com