English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (9 milliseconds)
English Persian
underdraw کشیده نشدن زه تا اخر
Other Matches
to show f. تسلیم نشدن رام نشدن
drawled کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawl کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawling کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawls کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
fall short (of one's expectations) <idiom> موفق نشدن
to fall through موفق نشدن
to get out of the way مانه نشدن
unsay گفته نشدن
excluding شامل نشدن
to put by تسلیم نشدن
to miss plant سبز نشدن
to miss fire کامیاب نشدن
hold the line <idiom> تسلیم نشدن
disallows قائل نشدن
to keep up one's spirits دلسرد نشدن
disallow قائل نشدن
disallowing قائل نشدن
to go wrong موفق نشدن
resist temptation وسوسه نشدن
disallowed قائل نشدن
to keep cold دست پاچه نشدن
to keep ones he دست پاچه نشدن
to keep ones hair on دست پاچه نشدن
excludes شامل نشدن یا جداشدن
to keep one's hair on دست پاچه نشدن
keep one's head دست پاچه نشدن
keep one's hair on دست پاچه نشدن
exclusion عمل شامل نشدن
keep cold دست پاچه نشدن
to not be [any] the wiser <idiom> باز هم متوجه نشدن
exclude شامل نشدن یا جداشدن
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
blackouts پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
blackout پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
expostfacto عطف به ماسبق نشدن قانون
to collapse موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
to f. in the pan باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
to meet with a repulse پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
to not be [any] the wiser <idiom> ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
leakage مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
To keep one s distmce from some one . از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
leakages مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
failed عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
ratchet effect اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
tensest کشیده
tenser کشیده
tensing کشیده
tensed کشیده
tense کشیده
tenses کشیده
drawlingly کشیده
ectomorph کشیده تن
oblongated کشیده
longs کشیده
posttensioning پس کشیده
leptokurtic کشیده
leptosome کشیده تن
oblonated کشیده
deep drawn از ته دل کشیده
threaded نخ کشیده
long کشیده
longed کشیده
drawn کشیده
drew کشیده شد
longer کشیده
longest کشیده
indrawn تو کشیده
long- کشیده
deer neck گردن کشیده
vellum paper کاغذمهره کشیده
tractile کشیده شدنی
flat fire تیر کشیده
touse کشیده شدن
chock-a-block کاملا کشیده
sapped شیره کشیده از
low angle fire تیر کشیده
low angle مسیر کشیده
long robe صورت کشیده
threaded بند کشیده
leptomorph کشیده ریخت
pinxit کشیده است
prolate کشیده شده
tensive کشیده شدنی
intractile کشیده نشدنی
sap شیره کشیده از
ectomorphy کشیده تنی
saps شیره کشیده از
elongate کشیده کردن
linear باریک کشیده
flares زبانه کشیده
flare زبانه کشیده
drags کشیده شدن
extensive بسیط کشیده
dragged کشیده شدن
indrawn بداخل کشیده
drag کشیده شدن
ectomorphic type سنخ کشیده تن
at full length دراز کشیده
flat trajectory خط سیر کشیده
in tow <idiom> کشیده شده
couchant دراز کشیده
chock-a-block بالا کشیده
elongates کشیده کردن
elongating کشیده کردن
drawable کشیده شدنی
deprived محرومیت کشیده
deep fetched از ته دل کشیده شده
taut محکم کشیدن کشیده
pulled muscle عضله کشیده شده
satined paper گاغذ مهره کشیده
oblongs دوک مانند کشیده
oblong دوک مانند کشیده
pencilled با مداد کشیده شده
chanted اهنگ ساده و کشیده
chanting اهنگ ساده و کشیده
draws کشیده شدن عهده
chants اهنگ ساده و کشیده
deep fetched از ته سینه کشیده شده
hell-bent به بیراهه کشیده شده
extendible کشیده شدنی امتدادپذیر
lanternjaws صورت لاغر و کشیده
hell bent به بیراهه کشیده شده
if you please بیزحمت زحمت کشیده
draw کشیده شدن عهده
chant اهنگ ساده و کشیده
drawn on کشیده شدن عهده
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
hard drawn copper wire سیم مسی کشیده شده
He has suffered a great deal at the hands of his wife . از دست زنش خیلی کشیده
open وضع زه هنگام کشیده شدن
conduct اداره کردن کشیده شدن
conducts اداره کردن کشیده شدن
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
conducting اداره کردن کشیده شدن
prone float روی شکم با دستهای کشیده
wired سیم کشیده مفتول دار
conducted اداره کردن کشیده شدن
come home کشیده شدن لنگر به طرف ناو
wirespun زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
flat trajectory سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
infill نقاط کشیده شده روی نقشه
She has long and shapely legs . ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
capriole پرش عمودی اسب با پاهای کشیده به عقب
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
dragged چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drags چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
in perspective کشیده شده ازروی علم منافرو مرایا
he is at the end of his tether چنته اش خالی شده یا قوایش ته کشیده است
miss موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
phantom section خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
hauled همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
stillage چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
haul همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
jinrikisha درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
hauls همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
jinriki درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
extend وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
perspective grid خطوط شبکه مختصاتی که روی عکس هوایی کشیده می شوند
extends وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
lanolin لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
dragrope طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
autoscore در پردازش کلمه دستورالعملی است که باعث میشود تا زیر متن خط کشیده شود
sliver فتیله نخ [الیاف کشیده شده و موازی که هنوز تاب داده نشده اند.]
y scale در عکس هوایی مایل مقیاسی خطی است که موازی با خط محوراصلی عرضها کشیده میشود
paleozoic وابسته به عهدی از زمین شناسی که از اغازدوره کامبریان تا اوایل دوره پرمیان طول کشیده
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
x scale در عکس هوایی مایل مقیاس خطی است که موازی با خط افق حقیقی عکس کشیده میشودc
over stretched wrap نخ چله بیش از حد کشیده شده [این حالت باعث کاهش استحکام نخ چله و همچنین کج بافی در فرش می گردد.]
bar automatic میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
nap side خواب فرش [با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
karadja medallion ترنج کرجی [این طرح مربوط به منطقه ای بین اهر و تبریز می باشد که در آن ترنج حالت کشیده داشته و هشت وجه آنرا با حالتی از قلاب می پوشانند.]
graphic نوشته شده کشیده شده
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
source در عمل کشیدن و قرار دادن , شی اصلی شی ای است که انتخاب شده است و پس کشیده شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com