English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (8 milliseconds)
English Persian
primate کشیش ارشد
Search result with all words
prelate اسقف اعظم کشیش ارشد
prelates اسقف اعظم کشیش ارشد
Other Matches
presbyteries داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbytery داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
priestly در خور کشیش یا کاهن مانند کشیش یا کاهن وابسته به کشیش یا کاهن
majoring ارشد
classy ارشد
eldest ارشد
elder ارشد
senior ارشد
majored ارشد
higher up ارشد
firstborn ارشد
commanders ارشد
commander ارشد
first begotten ارشد
major ارشد
seniors ارشد
prefects افسر ارشد
surgeon general پزشک ارشد
senior officer افسر ارشد
superordinate ارشد فرمانفرما
superior ارشد برتر
superiors ارشد برتر
brass افسر ارشد
firstborn فرزند ارشد
higher up عضو ارشد
Sr مخفف ارشد
superordinates ارشد فرمانفرما
majoring طویل ارشد
prefect افسر ارشد
major طویل ارشد
majored طویل ارشد
service officer افسر ارشد نگهبان
senior members اعضای بالارتبه یا ارشد
brass hats افسر ارشد ارتش
brass hat افسر ارشد ارتش
mate's receipt رسیدافسر ارشد کشتی
field grade افسر ارشد ارتش
prince royal پسر ارشد پادشاه انگلیس
master sergeant استوار ارشد نیروی زمینی
dauphin عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
primogeniture حق فرزند ارشد ذکور نسبت به تمام ارث (در قدیم)
hieratic کشیش
priests کشیش
evengelist کشیش
druid کشیش
abbe کشیش
clergymen کشیش
provosts کشیش
druids کشیش
herdsman کشیش
herdsmen کشیش
ecclesiastic کشیش
ecclesiastics کشیش
provost کشیش
predicant کشیش
priest کشیش
clergyman کشیش
cleric کشیش
padres کشیش
padre کشیش
clerics کشیش
churchman کشیش
churchmen کشیش
presbyterate کشیش
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
Reverend جناب کشیش
acolyte دستیار کشیش
acolytes دستیار کشیش
priestlike کشیش وار
lay brother نیمچه کشیش
clerkly وابسته به کشیش
holy joe کشیش دهکده
archpriest کشیش بزرگ
hedge priest کشیش روستا
high priest کشیش اعظم
right reverend جناب کشیش
sacerdotalism کشیش مابی
presbytery خانه کشیش
priesthood کشیش بودن
shaveling سرتراشیده کشیش
sacerdocy کشیش منشی
residentiary کشیش مقیم
vicars کشیش بخش
vicar کشیش بخش
lamas کشیش بودایی
parson کشیش بخش
rector کشیش بخش
presbyterial وابسته به کشیش ها
priesthood مقام کشیش
parsons کشیش بخش
priestcraft کشیش بازی
priestliness کشیش مابی
presbyteries خانه کشیش
officiant کشیش سرپرست
lama کشیش بودایی
rectors کشیش بخش
monseigneur مسیو کشیش کاتولیک
presbyter کشیش سرپرست کلیسا
rectrix بانوی کشیش بخش
prsbytery محل جلوس کشیش
pardoner کشیش امرزنده گناه
Imhotep کشیش [دربار مصر]
officiating priest کشیش پیش نماز
divined کشیش استنباط کردن
divine کشیش استنباط کردن
parsonages قلمرو کشیش بخش
cassock خرقه پوش کشیش
papas پاپ کشیش ناحیه
papa پاپ کشیش ناحیه
cassocks خرقه پوش کشیش
chancel جای مخصوص کشیش
chancels جای مخصوص کشیش
minister وزیر مختار کشیش .
ministers وزیر مختار کشیش .
parsonage قلمرو کشیش بخش
divines کشیش استنباط کردن
pontiff کشیش بزرگ پاپ
lamaistic وابسته به کشیش بودایی
kirkman عضوکلیسای اسکاتلندی کشیش
pontiffs کشیش بزرگ پاپ
curate معاون کشیش بخش
curates معاون کشیش بخش
rectories خانه کشیش بخش
rectory خانه کشیش بخش
divining کشیش استنباط کردن
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
manse محل سکنی خانه کشیش
manses محل سکنی خانه کشیش
curacy معاونت کشیش بخش یادهستان
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
sacerdotage کشیش مابی جماعت کشیشان
curacies معاونت کشیش بخش یادهستان
zucchetto شبکلاه یا عرقچین سفیدرنگ کشیش کاتولیک
parish بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
tunicle لباس رویی کشیش در عشاء ربانی
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
parishes بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
priestcraft دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
parish قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
the sovereign پاپ اعظم کشیش بخش درکلیسای خاور
parishes قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
shaman کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
nonagium عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
parish clerk کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
lavabo ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
deacon خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacons خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
field grade افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
elder ارشد کلیسا شیخ کلیسا
pastorally چوپان وار کشیش وار
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com