English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
Other Matches
keep watch کشیک کشیدن
to watch over موافبت کردن
to keep an eyes on موافبت کردن
mind موافبت کردن ملتفت بودن
assist موافبت کردن ملحق شدن
assisted موافبت کردن ملحق شدن
assisting موافبت کردن ملحق شدن
assists موافبت کردن ملحق شدن
minds موافبت کردن ملتفت بودن
minding موافبت کردن ملتفت بودن
to be all eyes موافبت کامل کردن سرتاپاچشم شدن
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
attends موافبت کردن گوش کردن
attending موافبت کردن گوش کردن
attend موافبت کردن گوش کردن
watched مراقبت کردن موافبت کردن
watches مراقبت کردن موافبت کردن
watch مراقبت کردن موافبت کردن
watching مراقبت کردن موافبت کردن
standbys کشیک
sentinel کشیک
sentries کشیک
standby کشیک
vigilance کشیک
enntinel کشیک
sentry کشیک
sentinels کشیک
watching مدت کشیک
watching پاسداری کشیک
watches پاسداری کشیک
watches مدت کشیک
guardroom اطاق کشیک
watched پاسداری کشیک
The officer on night duty. افسر کشیک شب
to keep vigil کشیک دادن
watched مدت کشیک
watch پاسداری کشیک
watch مدت کشیک
sentinel دیده بان کشیک
pickets چوب پرچین کشیک
sentinels دیده بان کشیک
attendant همراه نگهبان کشیک
picketed چوب پرچین کشیک
attendants همراه نگهبان کشیک
picket چوب پرچین کشیک
attention موافبت
vigilance موافبت
watchfully با موافبت
attentions موافبت
attentiveness موافبت
attendances موافبت
attendance موافبت
carefulness موافبت
alertress زرنگی موافبت
tendance موافبت پرستاری
cares نگهداری موافبت
cares موافبت بیم
cared موافبت بیم
assistance موافبت رسیدگی
care نگهداری موافبت
care موافبت بیم
cared نگهداری موافبت
aftercare توجه و موافبت درمرحلهء نقاهت
nursling بچهای که مورد موافبت قرار میگیرد
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
eyeservant نوکری که فقط هنگام موافبت اقایش خوب کارمیکند نوکرپیش رو
governess زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governesses زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
to scrape down تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
peg میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
pegs میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
eye service خدمتی که فقط هنگام موافبت خوب انجام داده میشود نگاه عاشقانه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
To smell. To sniff. بو کشیدن ،بو کردن
strap کشیدن تیز کردن
experiences تجربه کردن کشیدن
triggered کشیدن رها کردن
trigger کشیدن رها کردن
experiencing تجربه کردن کشیدن
entrain سوار کردن کشیدن
triggers کشیدن رها کردن
trace ضبط کردن کشیدن
lengthened طولانی کردن کشیدن
lengthen طولانی کردن کشیدن
traces ضبط کردن کشیدن
straps کشیدن تیز کردن
lengthens طولانی کردن کشیدن
traced ضبط کردن کشیدن
lengthening طولانی کردن کشیدن
experience تجربه کردن کشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
fence حفظ کردن نرده کشیدن
impaled محدود کردن میله کشیدن
impales محدود کردن میله کشیدن
fences حفظ کردن نرده کشیدن
inhaling بداخل کشیدن استشمام کردن
impaling محدود کردن میله کشیدن
to lead away پیرو خود کردن کشیدن
impale محدود کردن میله کشیدن
epp جزر کردن فرو کشیدن
garrison محصور کردن حصار کشیدن
machinate نقشه کشیدن تدبیر کردن
lie دراز کشیدن استراحت کردن
aspirating خالی کردن بیرون کشیدن
garrisons محصور کردن حصار کشیدن
aspirates خالی کردن بیرون کشیدن
aspirate خالی کردن بیرون کشیدن
chid گله کردن از زوزه کشیدن
inhales بداخل کشیدن استشمام کردن
inhaled بداخل کشیدن استشمام کردن
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
lies : دراز کشیدن استراحت کردن
muck خراب کردن زحمت کشیدن
pickets نرده کشیدن مراقبت کردن
recedes عقب کشیدن خودداری کردن از
extracts بیرون کشیدن استخراج کردن
picket نرده کشیدن مراقبت کردن
picketed نرده کشیدن مراقبت کردن
solicited بیرون کشیدن وسوسه کردن
soliciting بیرون کشیدن وسوسه کردن
lied : دراز کشیدن استراحت کردن
receding عقب کشیدن خودداری کردن از
dragged سخت کشیدن لاروبی کردن
drag سخت کشیدن لاروبی کردن
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
to work off مصرف کردن دست کشیدن از
breathed نفس کشیدن استنشاق کردن
extract بیرون کشیدن استخراج کردن
solicit بیرون کشیدن وسوسه کردن
extracted بیرون کشیدن استخراج کردن
breathe نفس کشیدن استنشاق کردن
extracting بیرون کشیدن استخراج کردن
solicits بیرون کشیدن وسوسه کردن
receded عقب کشیدن خودداری کردن از
drags سخت کشیدن لاروبی کردن
breathes نفس کشیدن استنشاق کردن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
leave off قطع کردن دست کشیدن از
inhale بداخل کشیدن استشمام کردن
recede عقب کشیدن خودداری کردن از
yip زوزه کشیدن عوعو کردن
go out اعتصاب کردن دست کشیدن از
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
take in باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
strokes لمس کردن دست کشیدن روی
touse اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
stroke لمس کردن دست کشیدن روی
stroked لمس کردن دست کشیدن روی
lucubrate شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
clamours غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
stroking لمس کردن دست کشیدن روی
clamour غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
To spilt hair . To make a fine distinction . مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
bedraggle روی زمین کشیدن و چرک کردن
clamouring غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamor غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
clamoured غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
gaped خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gape خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
foot bow کشیدن و رها کردن تیر به کمک دست و پا
To crane ones neck . گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
shielding زره کشیدن یازره پوش کردن روکش
gapes خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
to take a recess موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
lanciation سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
gaping خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
to dwell on زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
extending کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extends کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
extend کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
cabled طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cable طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
sain تقدیس کردن علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
dragged کشیدن بزور کشیدن
drags کشیدن بزور کشیدن
drag کشیدن بزور کشیدن
well-groomed موافبت شده مهتری شده
well groomed موافبت شده مهتری شده
whip stall شیرجه قائم سوت کشیدن شیرجه کردن هواپیما
dump رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
smokes دود کردن دود کشیدن دود دادن
smoke دود کردن دود کشیدن دود دادن
trawl کشیدن
shoving کشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com