English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (24 milliseconds)
English Persian
palm کش رفتن رشوه دادن
palms کش رفتن رشوه دادن
Other Matches
corrupts معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupt معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupted معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupting معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupting رشوه دادن رشوه خوار
corrupt رشوه دادن رشوه خوار
corrupts رشوه دادن رشوه خوار
corrupted رشوه دادن رشوه خوار
bribes رشوه دادن
bribing رشوه دادن
to get at رشوه دادن
kickback <idiom> رشوه دادن
pull strings <idiom> رشوه دادن
pay-off <idiom> رشوه دادن
bribe رشوه دادن
get at رشوه دادن
give a bribe to رشوه دادن به
bribery رشوه دادن
tamper with رشوه دادن
tamper رشوه دادن
bribed رشوه دادن
to oil one's hand به کسی رشوه دادن
barrator قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
greasing چرب کردن رشوه دادن
greased چرب کردن رشوه دادن
grease چرب کردن رشوه دادن
To oil someones palm. سبیل کسی را چرب کردن ( رشوه دادن )
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
treating جمع اوری اراء با رشوه یا غذا و مشروب دادن به رای دهندگان
slush fund بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush funds بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
licensing اجازه رفتن دادن
licenses اجازه رفتن دادن
licence اجازه رفتن دادن
licences اجازه رفتن دادن
license اجازه رفتن دادن
race مسابقه دادن بسرعت رفتن
raced مسابقه دادن بسرعت رفتن
to go off بفروش رفتن نتیجه دادن
lay نشانه رفتن قرار دادن
races مسابقه دادن بسرعت رفتن
lays نشانه رفتن قرار دادن
to make a move پاشدن و رفتن مهره را تکان دادن
take gas از دست دادن کنترل و به زیرموج رفتن
show one out راه بیرون رفتن را به کسی نشان دادن
to show one out راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
lead the way <idiom> جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
bribed رشوه
backhander رشوه
blackmails رشوه
bribing رشوه
blackmailed رشوه
boodle رشوه
blackmail رشوه
palmoil رشوه
bribes رشوه
bribery رشوه
baksheesh رشوه
bodle رشوه
corruption رشوه
gifts and favours رشوه
bribe رشوه
blackmailing رشوه
manure رشوه
payola رشوه
the golden رشوه
venality رشوه گیری
corruptible رشوه گیر
clean fingered رشوه نگرفته
corruptness رشوه خواری
superi or to bribery رشوه با ارتشا
corruption رشوه خواری
receive a bribe رشوه گرفتن
bribable رشوه گیر
bribee رشوه گیرنده
briber رشوه دهنده
cottuptness رشوه خواری
barrator رشوه خوار
itchless رشوه نخور
bribery رشوه خورای
bribery رشوه خواری
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
hop پرواز دادن لنگان لنگان راه رفتن
hopping پرواز دادن لنگان لنگان راه رفتن
hopped پرواز دادن لنگان لنگان راه رفتن
hops پرواز دادن لنگان لنگان راه رفتن
itching palm دست رشوه گیر
buy over با رشوه راضی کردن
bribing تطمیع کردن رشوه
bribable قابل رشوه بودن
bribe تطمیع کردن رشوه
superi or to bribery رشوه یا ارتشا مستغنی
the judgewas corrupted داور به رشوه تطییع شد
bribed تطمیع کردن رشوه
rake off رشوه یا پول غیرمشروع
bribes تطمیع کردن رشوه
rake-off رشوه یا پول غیرمشروع
venal فروتن رشوه خوار
corruptible رشوه خوار مرتشی
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
bribe رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribes رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribed رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribery رشوه خواری پاره ستانی
bribing رشوه پردازی پرداخت نامشروع
embracery اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
He is a corrupt official . مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
Every man has his price . هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
incorruptibly با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
let اجاره دادن اجاره رفتن
lets اجاره دادن اجاره رفتن
letting اجاره دادن اجاره رفتن
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
muck rack کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
meddled ور رفتن
to whisk away or off رفتن
meddle ور رفتن
nim کش رفتن
snook کش رفتن
glom on to کش رفتن
to take to ones heels در رفتن
retract تو رفتن
to make ones getaway در رفتن
to pair off رفتن
fall into a rage از جا در رفتن
to hang back پس رفتن
to boil over سر رفتن
to go to the bottom ته رفتن
to d.deep in to فر رفتن در
retracts تو رفتن
retracting تو رفتن
to go to mess رفتن
fribble ور رفتن
pullback پس رفتن
swipe کش رفتن
swiped کش رفتن
retracted تو رفتن
go رفتن
to do a guy در رفتن
mog رفتن
to go bang در رفتن
to fly off در رفتن
to get one's monkey up از جا در رفتن
to get away رفتن
to sleep fast رفتن
to skirt along the coast رفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com