Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (2 milliseconds)
English	Persian
clodhopper	کفشهای زمخت سنگین
clodhoppers	کفشهای زمخت سنگین
Other Matches
coarsening	زمخت شدن زمخت کردن
coarsens	زمخت شدن زمخت کردن
coarsened	زمخت شدن زمخت کردن
coarsen	زمخت شدن زمخت کردن
to kick off one's shoes	کفشهای خودراباتکان ازپادراوردن
Pointed shoes	کفشهای نوک تیز
cleat	میخ ته کفشهای ورزشی گوه
gross	زمخت
impolite	زمخت
grossed	زمخت
grosser	زمخت
grosses	زمخت
blowzed	زمخت
rugged	زمخت
grossest	زمخت
toughest	زمخت
grossing	زمخت
clumsy	زمخت
tougher	زمخت
rudas	زمخت
cruder	زمخت
crude	زمخت
coarse	زمخت
crass	زمخت
ill grained	زمخت
hardest	زمخت
harder	زمخت
hard	زمخت
coarsest	زمخت
coarser	زمخت
clumsier	زمخت
churlish	زمخت
coarse fibred	زمخت
rude	زمخت
tough	زمخت
ruder	زمخت
crudest	زمخت
rudest	زمخت
clumsiest	زمخت
stogy	کفش زمخت
broad tuning	میزانسازی زمخت
blowzy	خشن زمخت
trachyphonia	زمخت صدایی
tough	زمخت بادوام
stogie	کفش زمخت
heavyset	کلفت زمخت
blowsy	خشن زمخت
tougher	زمخت بادوام
harsh	جنس زمخت
roughest	زمخت کردن
blue [joke] <adj.>	زمخت [جوک]
toughest	زمخت بادوام
roughest	زمخت ناهموار
rough	زمخت کردن
rough	زمخت ناهموار
ungainly	زمخت و غیرجذاب
raucous	زمخت ناهنجار
rough hewn	طرح شده زمخت
rough-hewn	طرح شده زمخت
grogram	نوعی پارچه زمخت
of a coarse fibre	درشت بافت زمخت
incult	زمخت کشت نشده
unflattering <adj.>	برخورنده [ناملایم] [زمخت]
drugget	پارچه پشمی زمخت
churl	ادم خشن و زمخت
gruff	دارای ساختمان خشن و زمخت
scabble	زمخت وناصاف تهیه کردن
gothicize	زمخت وبدون فرافت کردن
clownish	دارای رفتار زمخت وبدون اداب
an unlicked cub	جوان زمخت- ادم نتراشیده ونخراشیده
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heft	سنگین
high proof	سنگین
hulky	سنگین
cumbersome	سنگین
extensive	سنگین
largo a	سنگین
staid	سنگین
heftier	سنگین
heftiest	سنگین
loggy	سنگین
logy	سنگین
lumberingly	سنگین
burdensome	سنگین
stodgy	سنگین
carking	سنگین
lumpiest	سنگین
hefty	سنگین
hard water	اب سنگین
lumpier	سنگین
saturnine	سنگین
lumpy	سنگین
weighted	سنگین
ponderous	سنگین
unwieldy	سنگین
heavy footed	دل سنگین
cloggy	سنگین
heavy water	اب سنگین
overweight	سنگین تر از حد
weighty	سنگین
pressure	سنگین
pressured	سنگین
pressures	سنگین
pressuring	سنگین
exacting	سنگین
heavier	سنگین
heavier	دل سنگین
laden	سنگین پر
heavies	سنگین
weightiest	سنگین
weightier	سنگین
weight ton	تن سنگین
onerous	سنگین
massive	سنگین
massively	سنگین
heavies	دل سنگین
heavy	دل سنگین
navol	اب سنگین
heaviest	دل سنگین
heaviest	سنگین
waterlogged	سنگین
mim	سنگین
lumpish	سنگین
heavy	سنگین
behave prettily	سنگین باش
heavy particle	ذره سنگین
heavyweights	سنگین وزن
heavy petroleum	نفتخام سنگین
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
clumping	ضربه سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavyweight	بزرگ و سنگین
clumped	ضربه سنگین
clumps	ضربه سنگین
clump	ضربه سنگین
to weigh heavy	سنگین بودن
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
heavy traffic	ترافیک سنگین
baryon	ذره سنگین
loggy	سنگین در فکروحرکت
naphtha	بنزین سنگین
light heavyweight	نیم سنگین
gravitates	سنگین کردن
tie-up	راهبندان سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
dense traffic	ترافیک سنگین
light heavy	نیم سنگین
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
heavyweights	بزرگ و سنگین
to pound a long	سنگین رفتن
incumber	سنگین کردن
overburdensome	زیاد سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
outbalance	سنگین تر بودن از
heavyish	سنبته سنگین
heavy arm	سلاح سنگین
heavyish	کمی سنگین
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy weight	سنگین وزن
heavy concrete	بتن سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy hended	سنگین دست
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
overweigh	سنگین تر بودن از
heavy oil	روغن سنگین
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
hard colors	رنگهای سنگین
overpoise	سنگین تر بودن از
titan crane	جرثقیل سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
slugfest	مسابقه سنگین
high proof spirit	عرق سنگین
centrosphere	سنگین کره
sadiron	اتوی سنگین
high polymer	بسپار سنگین
high interest	بهره سنگین
profound sleep	خواب سنگین
colored crystal	بلور سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
deep mourning	عزاداری سنگین
high dollar value	سنگین قیمت
emcumber	سنگین کردن
preponderate	سنگین تر بودن
grand opera	اپرای سنگین
gravity abutment	گرانپایه سنگین
heavy soil	خاک سنگین
weight	سنگین کردن
slamming	ضربت سنگین
dulling	کند سنگین
gravely	بطور سنگین
ham-fisted	سنگین دست
dullest	کند سنگین
duller	کند سنگین
dulled	کند سنگین
dull	کند سنگین
burden	سنگین بارکردن
fuller	سنگین کننده
ham handed	سنگین دست
gravitate	سنگین کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com