Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (7 milliseconds)
English
Persian
ammunition shoes
کفش سربازی
Search result with all words
sack
کیسه خواب کیسه سربازی
sacked
کیسه خواب کیسه سربازی
sacks
کیسه خواب کیسه سربازی
enlisted
داوطلب خدمت سربازی نام نویسی کرده
enlisted
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
ensign
سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
ensigns
سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
levied
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levies
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levy
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levying
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
militarist
صاحب روح سربازی یانظامی گری
militarists
صاحب روح سربازی یانظامی گری
ration
جیره سربازی
rationed
جیره سربازی
rations
جیره سربازی
enlist
برای سربازی گرفتن
enlisting
برای سربازی گرفتن
enlists
برای سربازی گرفتن
militarism
روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
soldier
سپاهی سربازی کردن
soldiers
سپاهی سربازی کردن
military
سربازی
ammunition stocking
جوراب سربازی
certificate of service
برگ پایان خدمت سربازی
conscientious objection
خودداری از خدمت سربازی
fusileer
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
fusilier
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
general discharge
ترخیص عمومی از خدمت سربازی
he rose from the ranks
از پایه سربازی باینجارسید از رتبه سربازی ترقی کرد
he was meant for a soldier
او برای سربازی در نظرگرفته بودند
praetorial
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
preatorian
وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
ranker
افسر سربازی کرده
ranker
افسر سربازی کرده نظامی حرفهای
soldieing
سربازی
soldier ship
سربازی
soldiership
سربازی
soliership
سربازی
soldiering
سربازی
soldiering
زندگی سربازی
soldierliness
سربازی
soldiery
سربازی
the soldier's occupation
شغل سربازی
to be reduced to the ranks
بپایه سربازی تنزل یافتن
to bear arms
سربازی کردن
to go to the wars
سربازی کردن
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
to serve in the ranks
خدمت سربازی کردن
trade of war
سربازی
veteran service
خدمت سربازی
males of military age
مردان در سن سربازی
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
draft order
[American English]
دستور به خدمت
[سربازی]
to join the army
به سربازی رفتن
to sign on
برای سربازی اسم نویسی کردن
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com