English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
gibus کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
Other Matches
with all speed باشتابی هرچه بیشتر باسرعتی هرچه تمامتر
i ran as quick as i could هرچه میتوانستم تند دویدم به تندی هرچه بیشتر دویدم
phyrgian cap یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
glengarry نوعی کلاه شبیه کلاه بره که کوهستانیهای اسکاتلند بسرمیگذارند
claque پول گرفته اند دست بزنند
passing bell زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
pasquinade جرشفت هجو نامهای که درجایگاه عمومی بزنند
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
to beat the egg-white until it is stiff سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
theory of epigensis فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
To live on borrowed money . To play for time . این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
pious fraud حیلهای که به دستاویزمذهبی برای مقاصد پیک مذهبی بکسی بزنند
frumenty گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
bendon بران
trenchant بران
casks کلاه جنگی کلاه خود
cask کلاه جنگی کلاه خود
added to that اضافه بران
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
leads سوق دادن بران داشتن
goes روی دادن بران بودن
persuades بران داشتن ترغیب کردن
lead سوق دادن بران داشتن
there is no limit to it حدی بران متصور نیست
persuade بران داشتن ترغیب کردن
persuading بران داشتن ترغیب کردن
go روی دادن بران بودن
jasey کلاه گیس کلاه گیس تهیه شده از پشم تابیده
the price was not reasonable بهای گزافی بران گذاشته بودند
so far forth as هرچه
whatever هرچه
whatsoever هرچه
labarum پرچم قستنطین که نشان نصارا بران بود
the principality of wales استان WALES که اسما بران حکومت دارد
spin wall دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
the principality استان WALES که اسما بران حکومت دارد
kalon هرچه زیباست
what هرچه انچه
the sooner the better هرچه زودتربهتر
bethatari may هرچه باداباد
early as possible هرچه زودتر
as much as possible هرچه میتوان
come what may! هرچه میخواهیدبشود
cypres هرچه نزدیکتر
plane table سه پایه نقشه برداری که الیداد بران سوار میشود
potter wheel صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
inestimably پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
to a hair بادقتی هرچه تمامتر
full drive بسرعت هرچه تمامتر
at all adventures هرچه پیش اید
At the top of ones voice . با صدای هرچه بلند تر
at all hazard هرچه بادا باد
However much he tried . هرچه سعی کرد
come what may! هرچه بادا باد
full drive باشتاب هرچه بیشتر
to ride hell for leather باتندی هرچه بیشترتاختن
as soon as possible بزودی هرچه بیشتر
gongs زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
gong زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
pay the piper هرچه پول میدهی اش میخوری
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
pot luck هرچه دردیگ پیدا شود
he sold the good ones هرچه خوب داشت فروخت
With utmost care. با دقت تمام (هرچه تمامتر )
let him do his worst هرچه ازدستش برمیاید بکند
All his belongings were stolen . هرچه داشت بردند (دزدیدند)
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
structures نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structure نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
to take the p of any one بدانگونه مشت بران کسی زدن که سخت دردگین شودیافالج گرد د
structuring نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
whatsoever he doeth shall p هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
i lent him what money i had هرچه پول داشتم به او وام دادم
After all, she is your mother. هرچه باشد بالاخره مادرت است.
soon ripe soon rotten هرچه زود براید دیر نپاید
come and take p luck with us بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
anticlimax بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
whaterer هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
anticlimaxes بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
ventre a terre سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
modiste کلاه فروش زنانه کلاه دوز زنانه
lenience نرمی
gloss : نرمی
limpness نرمی
flexility نرمی
litheness نرمی
unction نرمی
looseness نرمی
lubricity نرمی
lubricous نرمی
laxly به نرمی
fineness نرمی
pliability نرمی
mildly به نرمی
pulpiness نرمی
tractability نرمی
subtilty نرمی
suavity نرمی
waxiness نرمی
leniency نرمی
suppleness نرمی
spooniness نرمی
fluffiness نرمی
flimsiness نرمی
facileness نرمی
smoothness نرمی
placably به نرمی
limply به نرمی
sweetness نرمی
lenity نرمی
flexibly به نرمی
oiliness نرمی
mushiness نرمی
flabbiness نرمی
ductility نرمی
silkiness نرمی
sleekness نرمی
flagginess نرمی
softly به نرمی
doughiness نرمی
pliantly به نرمی
peachiness نرمی
softness نرمی
mildness نرمی
leniently به نرمی
mansuetude نرمی
smoothly به نرمی
benignancy نرمی
milkiness نرمی
downiness نرمی
reckets نرمی استخوان
pash یورش نرمی
facilely به نرمی ماهرانه
reckets استخوان نرمی
creep ductility نرمی خزش
osteomalacia نرمی استخوان
flows حرکت به نرمی
amenities نرمی ملایمت
mellowness نرمی رسیدگی
softening point نقطه نرمی
flow حرکت به نرمی
amenity نرمی ملایمت
rickets نرمی استخوان استخوان نرمی
toughness index شاخص نرمی
flowed حرکت به نرمی
plasticity خمیری نرمی
plasticity حالت پلاستیکی نرمی
fineness of lime نرمی و ریزی اهک
fineness modulus مدول نرمی و ریزی
She has a soft voice صدای نرمی دارد
fineness modulus مدول ریزی و نرمی
ricketiness دچاری به نرمی استخوان لغزندگی
malleability باخاصیت چکش خواری نرمی
sudarium دستمال دور سر مسیح دستمالی که نقش صورت مسیح بران باشد
scumble نرمی حاصله در اثر سایس یامالش
litmus ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
holystone سنگ شنی نرمی که با ان عرشه کشتی را میشویند
brie پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
great dane نوعی سگ بزرگ وقوی که دارای پوست نرمی است
textile زیر دست [احساس نرمی یا زبری فرش بدون توجه به طرح و رنگ آن]
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
whateer هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
hats کلاه
cap کلاه
hat کلاه
pompom گل کلاه
capped کلاه
aigret گل کلاه
pretty fellow کج کلاه
panache پر کلاه
chapeau کلاه
opera hat کلاه له شو
ice-caps یخ کلاه
beau کج کلاه
head piece کلاه
ice-cap یخ کلاه
cappa کلاه
bilk کلاه سر
jack a dandy کج کلاه
ice cap یخ کلاه
nightcaps شب کلاه
headgear کلاه
nightcap شب کلاه
plasticity حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
pergolas کلاه فرنگی
pavilion کلاه فرنگی
crush hat کلاه بازیگرخانه
pavilions کلاه فرنگی
trilbies کلاه شاپو
swindle کلاه برداری
swindled کلاه برداری
wig کلاه گیس
wigs کلاه گیس
swindles کلاه برداری
tiaras کلاه پادشاهی
balaclavas کلاه دوچشمی
balaclava کلاه دوچشمی
bathing caps کلاه حمام
streamers نوارلباس یا کلاه
streamer نوارلباس یا کلاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com