Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
crush hat
کلاه نمدی نرم که ازله شدن خراب نمیشود
Other Matches
fedora
کلاه نمدی مردانه
derby
نوعی کلاه نمدی لبه دار
derbies
نوعی کلاه نمدی لبه دار
terai
کلاه لبه پهن نمدی سفیدپوستان مناطق حاره
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
stroma
بافت نمدی
felt strip
نوار نمدی
felt carpet
فرش نمدی
faulted
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
felt cloth
پارچه های نمدی
phyrgian cap
یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
glengarry
نوعی کلاه شبیه کلاه بره که کوهستانیهای اسکاتلند بسرمیگذارند
To live on borrowed money . To play for time .
این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
chevron seal
کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
dud
ترقه خراب هرچیز خراب
cask
کلاه جنگی کلاه خود
casks
کلاه جنگی کلاه خود
get round the law
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
jasey
کلاه گیس کلاه گیس تهیه شده از پشم تابیده
modiste
کلاه فروش زنانه کلاه دوز زنانه
non placer
موافقت نمیشود
fat is insoluble in water
چربی در اب حل نمیشود
The door is jammed.
در باز نمیشود.
he takes no notice of it
ملتفت نمیشود
leakage
به خزانه وارد نمیشود
The window is jammed.
پنجره باز نمیشود.
non-starters
طرحی که انجام نمیشود
that does not f.
این دلیل نمیشود
leakages
به خزانه وارد نمیشود
exclusive
آنچه شامل نمیشود
non-starter
طرحی که انجام نمیشود
indelible pencil
مدادی که خط ان پاک نمیشود
impossible to get hold of
نمیشود گیر آورد
oil is immiscible with water
روغن با اب امیخته نمیشود
no two leaves are identical
دو برگ یکی نمیشود
He is not to be relied upon.
نمیشود به او
[مرد]
اتکا کرد.
confedration of states
دولت جدیدی تشکیل نمیشود
no pay nowork
پول ندهندکار هم کرده نمیشود
law fallen into desuetude
قانونی که دیگر اجرا نمیشود
the law is not retrospective
قانون عطف به ماسبق نمیشود
no pains no gains
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
ignorance of the law is no defence
جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود
fine words butter no parsnips
بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
mistake of law is no defence
اشتباه حکمی دفاع محسوب نمیشود
fair words butter no parsnips
به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
inactive
آنچه کار نمیکند یا اجرا نمیشود
blind hole
سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
acid fast
دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
book message
نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
an impersonal deity
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
prize courts
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
non sequitur nonsensical
نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
variable
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
variables
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
maskable
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
luggable
کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
morganatic marriage
عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
inactive
پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
homosphere
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
detected
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detects
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detecting
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
fullest
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
detect
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
base band
روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت
baseband
روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت
blind keyboard
صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
reactive mode
حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
jaggies
لبههای دندانه دار که در امتداد خط وط منحنی ایجاد میشود که به علت اندازه هر پیکس است و روی صفحه نمایش دیده نمیشود
no show
مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
dead time
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
junk
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
idles
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idled
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idlest
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
in bad repair
خراب
undone
خراب
haywire
خراب
stickit
خراب
rotten
خراب
in disrepair
خراب
broken
<adj.>
خراب
out of repair
خراب
ill conditioned
خراب
in a bad order
خراب
alienated
خراب
out of order
خراب
tumbledown
خراب
out of action
خراب
ruinous
خراب
off the rails
خراب
out of condition
خراب
out of gear
خراب
wastry
خراب
wastery
خراب
garbage
سازماندهی مجدد و حذف فایلهای داده و رکوردهای نالازم . پاک کردن بخشی از حافظه برنامه یا داده اش که استفاده نمیشود
pissed
مست و خراب
vitiates
خراب کردن
muddling
خراب کردن
muddles
خراب کردن
vitiated
خراب کردن
go down
خراب شدن
give way
خراب شدن
demolishes
خراب کردن
demolished
خراب کردن
demolishing
خراب کردن
go bad
خراب شدن
demolish
خراب کردن
vitiating
خراب کردن
destroy
خراب کردن
go to pot
<idiom>
خراب کردن
mar
خراب کردن
destroying
خراب کردن
go haywire
<idiom>
خراب شدن
vitiate
خراب کردن
muddled
خراب کردن
destroys
خراب کردن
dead drunk
سست خراب
undoes
خراب کردن
cumber
خراب شدن
wrack
خراب کردن
corrupted file
فایل خراب
whacked
مست و خراب
zonked
مست و خراب
to be kaput
خراب بودن
to be shot
خراب بودن
demonish
خراب کردن
muddle
خراب کردن
foul weather
هوای خراب
withering
خراب کننده
amortize
خراب کردن
bungling
خراب کردن
bungles
خراب کردن
bungled
خراب کردن
bungle
خراب کردن
eversive
خراب کننده
dilapidate
خراب کردن
bad sector
قطاع خراب
devastative
خراب کننده
cut up
خراب کردن
out of blast
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
rot gut
معده خراب کن
to mull a mull of
خراب کردن
rough sea
دریای خراب
unbuild
خراب کردن
to make a hash of
خراب کردن
corrupts
خراب کردن
corrupting
خراب کردن
spoilable
خراب شدنی
ruinous
خراب کننده
pull down
خراب کردن
There is something wrong with the ...
... خراب است.
not in use
[American]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
nonworking
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of kelter
خراب مختل
overtumble
خراب کردن
wrech
خراب شدن
wreakful
خراب کننده
to lie in ruin
خراب بودن
corrupted
خراب کردن
to lay in ruin
خراب کردن
corrupt
خراب کردن
demolition
خراب کردن
to fall apart
خراب شدن
to cut up
خراب کردن
to do for
خراب کردن
demolitions
خراب کردن
to fall to decay
خراب شدن
to run down
خراب شدن
to go out of gear
خراب شدن
to bring to nought
خراب کردن
to break down
خراب کردن
take down
خراب کردن
to tumble down
خراب شدن
to go to smash
خراب شدن
that city lies in ruins
ان شهر خراب
to take down
خراب کردن
to go wrong
خراب شدن
the road was impaired
جاده خراب شد
there is a screw loose
خراب است
to go to the bad
خراب شدن
impair
خراب کردن
botch
خراب کردن
botched
خراب کردن
botches
خراب کردن
botching
خراب کردن
make havoc with
خراب کردن
to play the deuce with
خراب کردن
it is not in good workingorder
خراب است
impairing
خراب کردن
impaired
خراب کردن
indefectible
خراب نشدنی
undo
خراب کردن
heavy weather
هوای خراب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com