English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
porringer کلاه کاسه مانند
Other Matches
patellar مانند کاسه زانو
patellate مانند کاسه زانو
testudinarious مانند کاسه سنگ پشت
testudineous مانند کاسه سنگ پشت
testudinate مانند کاسه سنگ پشت
patelliform مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
turban کلاه عمامه مانند
turbans کلاه عمامه مانند
mitriform مانند کلاه اسقف
miyred مانند کلاه اسقف
There are wheels within wheels . کاسه ای زیر نیم کاسه است
phyrgian cap یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
glengarry نوعی کلاه شبیه کلاه بره که کوهستانیهای اسکاتلند بسرمیگذارند
To live on borrowed money . To play for time . این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
casks کلاه جنگی کلاه خود
cask کلاه جنگی کلاه خود
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
jasey کلاه گیس کلاه گیس تهیه شده از پشم تابیده
modiste کلاه فروش زنانه کلاه دوز زنانه
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
lamellate لایه مانند ورقه مانند
skull کاسه سر
mazard کاسه
calix کاسه گل
messmate هم کاسه
cupule کاسه
drinking cup کاسه
cotyla کاسه
pappus کاسه گل
in a lump sum یک کاسه
calyx کاسه گل
calycle کاسه گل
skulls کاسه سر
crania کاسه سر
craniums کاسه سر
bowls کاسه
cranium کاسه سر
lump sums یک کاسه
lump sum یک کاسه
chalices کاسه
socket کاسه
chalice کاسه
sockets کاسه
bowl کاسه
fawner کاسه لیس
toady کاسه لیس
brown-noser کاسه لیس
suck-up کاسه لیس
bootlicker کاسه لیس
yes-man کاسه لیس
cranial nerve عصب کاسه سر
lickspittle کاسه لیس
puppet کاسه لیس
cat's paw کاسه لیس
doormat کاسه لیس
stooge کاسه لیس
cup seal بوبند کاسه
minion کاسه لیس
stuffing box کاسه نمد
dipper stick کاسه بیل
craniography شرح کاسه سر
eye socket کاسه چشم
bowl کاسه رهنما
husks غلاف یا کاسه گل
sealings کاسه نمدها
patella کاسه زانو
patellae کاسه زانو
scutum کاسه زانو
kneecaps کاسه زانو
scal کاسه نمد
brainpan کاسه مغز
bowls کاسه رهنما
kneecap کاسه زانو
turtleback کاسه پشت
eye sockets کاسه چشم
corolla جام گل کاسه گل
oil seal کاسه نمد
ball bearing کاسه ساچمه
ball bearings کاسه ساچمه
husk غلاف یا کاسه گل
parasitism کاسه لیسی
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> کاسه از آش گرمتر.
porringer کاسه اش خوری
flower cup غلاف کاسه گل
glene کاسه مفصل
arse-licker کاسه لیس
ass-kisser [American E] کاسه لیس
kiss-ass [American E] کاسه لیس
kneepan کاسه زانو
hard shell کاسه دار
knee pan کاسه زانو
knee cap کاسه زانو
kegler کاسه ساز
eyehole کاسه چشم
seals کاسه نمد
socket کاسه بندگاه
socket کاسه چشم
loricate کاسه دار
eager beaver کاسه گرم تر از اش
sockets کاسه بندگاه
lickspittle کاسه لیس
glene کاسه چشم
seal کاسه نمد
sound bow کاسه زنگ اخبار
drinking vessel فرف ابخوری کاسه
hardshell کاسه دار سخت
They put the blane on him . he was the scapegoat. کاسه کوزه ها سر اوشکست
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
sockets سرپیچ کاسه چشم
stifle bone کاسه زانوی اسب
toadyism مداهنه کاسه لیسی
housemaid's knee اماس کاسه زانو
inferior calyx کاسه پایین افتاده
carapace کاسه سنگ پشت
labyrinth seal کاسه نمد لایبرنت
calipash کاسه لاک پشت
suborbital زیر کاسه چشمی
incomplete flower گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . کاسه گدایی دست گرفتن
toady کاسه لیس مداهنه کردن
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
My patience has run out (is exhausted). کاسه صبرم لبریز است
calipee کاسه زیرین لاک پشت
My patience is exhausted ( worn out ) . کاسه صبرم لبریز شده
postorbital واقع در پشت کاسه چشم
sycophancy مفت خوری کاسه لیسی
inferior calyx کاسه پایین تر از تخم دان
inferior ovary تخم دان پایین تر از کاسه
infraorbital واقع در زیر کاسه چشم
supra orbital واقع دربالای کاسه چشم
there are wheels within wheels زیرکاسه نیم کاسه است
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
guard کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
memento mori کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
calipash قسمت بالای کاسه لاک پشت
guards کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
corona borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
guarding کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
coronae borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
More Catholic than the Pope . کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
there is something in the wind کاسهای زیر نیم کاسه است
To pool resources to gether . کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
shells صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
belljar نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
shell صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
cross bones شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
chevron seal کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
leather back لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
calyx طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
ice-caps یخ کلاه
hat کلاه
panache پر کلاه
capped کلاه
chapeau کلاه
ice cap یخ کلاه
ice-cap یخ کلاه
opera hat کلاه له شو
beau کج کلاه
jack a dandy کج کلاه
headgear کلاه
cappa کلاه
pretty fellow کج کلاه
aigret گل کلاه
cap کلاه
pompom گل کلاه
bilk کلاه سر
hats کلاه
nightcap شب کلاه
nightcaps شب کلاه
head piece کلاه
helmets کلاه اهنی
helmet کلاه اهنی
helmets کلاه خود
helmet کلاه خود
high hat کلاه بلند
helmet liner کلاه کاسک
helmet liner کلاه فیبری
service cap کلاه خدمت
bonnet کلاه سرگذاشتن
bonnets کلاه سرگذاشتن
cocks کج نهادگی کلاه
cocking کج نهادگی کلاه
rug [American E] کلاه گیس
cock کج نهادگی کلاه
hood کلاه خود
wig کلاه گیس
wigs کلاه گیس
swindle کلاه برداری
frauds کلاه برداری
swindled کلاه برداری
fraud کلاه برداری
swindles کلاه برداری
steel cap کلاه فولادی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com