English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to sel a person a pup کلاه کسیرا برداشتن
Other Matches
uncap کلاه از سر برداشتن
cap سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
capped سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
to perplex a person کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
transcribed استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribe استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
phyrgian cap یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
glengarry نوعی کلاه شبیه کلاه بره که کوهستانیهای اسکاتلند بسرمیگذارند
To live on borrowed money . To play for time . این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
cask کلاه جنگی کلاه خود
casks کلاه جنگی کلاه خود
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
jasey کلاه گیس کلاه گیس تهیه شده از پشم تابیده
modiste کلاه فروش زنانه کلاه دوز زنانه
to give one a kick کسیرا
to grease any one's palm دم کسیرا دیدن
to do one right حق کسیرا دادن
to read one a lesson کسیرا اندرزدادن
to face any one down کسیرا ازروبردن
to know a person کسیرا شناختن
to be on one's track رد کسیرا گرفتن
to pinion the arms of a person کت کسیرا بستن
to threat any one with death کسیرا بمرگ
to look one up and down کسیرا برانداز کردن
to show one out کسیرا از در بیرون کردن
to lead a person a d. کسیرا بزحمت انداختن
toincrease any one's salary مواجب کسیرا افزودن
to rush any one into danger کسیرا بخطر کشانیدن
to take the p of a person طرف کسیرا گرفتن
to exelude any one from the p کسیرا ازرای بازداشتن
to take a person's measure با اخلاق کسیرا ازمودن
to take a person's measure اندازه کسیرا گرفتن
to twitch one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to inflate any one with pride کسیرا باد کردن
to interrupt any one's speech سخن کسیرا گسیختن
to stand surety for any one ضمانت کسیرا کردن
to sorrow for any one غصه کسیرا خوردن
to give one the lie کسیرا بدروغ کویی
to give one a smack کسیرا ماچ کردن
to send someone packing کسیرا روانه کردن
to keep any one waiting کسیرا چشم براه
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to provoke a person to anger کسیرا خشمگین کردن
to plaster any one with praise کسیرا زیاد ستودن
to pretend to a person's کسیرا خواستگاری کردن
to provoke a person's anger کسیرا خشمگین کردن
to put one in the wrong کسیرا ثابت کردن
maim کسیرا معیوب کردن
maimed کسیرا معیوب کردن
maims کسیرا معیوب کردن
maiming کسیرا معیوب کردن
to put any one down for a fool کسیرا نادان شمردن
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one's ear کوش کسیرا کشیدن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to propose a person سلامتی کسیرا گفتن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
to read one a lecture کسیرا سرزنش کردن
to indemnify any one's expense هزینه کسیرا جبران کردن
to give one a squeeze دست کسیرا فشردن یا له کردن
to look one up and down بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
to goad any one into fury کسیرا برانگیزاندن یاخشمگین کردن
togive the leg sof کسیرا در کاردشواری یاری کردن
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
to buy out anyone سهم یا کسب کسیرا خریدن
to stare any one into silence کسیرا با نگاه خیره از روبردن
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
to a the attention of someone خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
to prick the bubble مشت کسیرا باز کردن
there is nothing like leather هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
to gain any ones ear کسیرا اماده شنیدن حرفی
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
to put anyone to t. کسیرا دردسر یازحمت دادن
to proclam someone a traitor کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
hamstrings زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstrung زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
hamstringing زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one's leg کسیرا دست انداختن یا گول زدن
to pour oil on troubled water خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
to give one a shove off کسیرا سیخ زدن یا راه انداختن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to smile a person into a mood کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
hamstring زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to set a person on his feet معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to excuse any ones presence کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
to bow in or out با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to i.a person for his actions کسیرا ازمسئولیت قانونی دربرابر کرده هایش رهاکردن
to disturb any one's privacy کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
to show one round کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to run away with برداشتن
to take up برداشتن
includes در برداشتن
include در برداشتن
to mop up برداشتن
to pick up برداشتن
moistening نم برداشتن
to pull off برداشتن
delete برداشتن
lifted برداشتن
lift برداشتن
sublate برداشتن
glom برداشتن
ingather برداشتن
ingether برداشتن
flaws مو برداشتن
deleting برداشتن
deletes برداشتن
deleted برداشتن
flaw مو برداشتن
pick up برداشتن
pickup برداشتن
take up برداشتن
lifting برداشتن
lifts برداشتن
remove برداشتن
take برداشتن
takes برداشتن
removing از جا برداشتن
countertrace برداشتن از
removing برداشتن
removes از جا برداشتن
removes برداشتن
remove از جا برداشتن
give up دست برداشتن از
ingether خرمن برداشتن
emarginate برداشتن حاشیه از
heave خیز برداشتن
transcribe رونوشت برداشتن
dequeue برداشتن اقلام یک صف
heaved خیز برداشتن
picturize فیلم برداشتن از
unmasks نقاب برداشتن از
make a copy of رونوشت برداشتن
demountable قابل برداشتن
to break step غلط پا برداشتن
break step غلط پا برداشتن
remove slag سرباره را برداشتن
run away with برداشتن و در رفتن
twisting تاب برداشتن
twist تاب برداشتن
to fly to arms سلاح برداشتن
to have one's p taken عکس برداشتن
transcribing رونوشت برداشتن
surmounts ازمیان برداشتن
surmounting ازمیان برداشتن
transcribed رونوشت برداشتن
surmounted ازمیان برداشتن
transcribes رونوشت برداشتن
twists تاب برداشتن
decode برداشتن رمز
shuffle off به عجله برداشتن
snap up تند برداشتن
feet پاچنگال برداشتن
off take rudder سکان برداشتن
to d. the cloth رومیزی را برداشتن
flaws ترک برداشتن
flaw ترک برداشتن
to carry arms سلاح برداشتن
decodes برداشتن رمز
decoded برداشتن رمز
surmount ازمیان برداشتن
unmasking نقاب برداشتن از
polled نمونه برداشتن
resign دست برداشتن
poll نمونه برداشتن
remove برداشتن مهر
removes برداشتن مهر
gait گام برداشتن
removing برداشتن مهر
cracks شکاف برداشتن
crack شکاف برداشتن
unhood سرپوش برداشتن از
spoon با قاشق برداشتن
spooned با قاشق برداشتن
spooning با قاشق برداشتن
desist دست برداشتن
polls نمونه برداشتن
list سیاهه برداشتن
to come at a bound <idiom> خیز برداشتن
maps نقشه برداشتن از
map نقشه برداشتن از
clearance برداشتن مانع
To co away with . To remove. To eliminate . ازمیان برداشتن
machines براده برداشتن
machined براده برداشتن
machine براده برداشتن
cease دست برداشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com