English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (8 milliseconds)
English Persian
cot کلبه روستایی [حقیر]
Search result with all words
cottar روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
cotter روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
Other Matches
cabana کلبه
cabins کلبه
cabin کلبه
cottages کلبه
cottage کلبه
shanties کلبه
shanty کلبه
hut کلبه
shacks کلبه
shack کلبه
lodge کلبه
huts کلبه
hull کلبه
hulls کلبه
lodged کلبه
hovels کلبه
hovel کلبه
lodges کلبه
wanding kidney کلبه متحرک
hutholder کلبه نشین
chalet کلبه شبانی
mud house کلبه گلی
chalets کلبه ییلاقی
chalet کلبه ییلاقی
hutment کلبه نشینی
hutment زندگی در کلبه
cottager کلبه نشین
cottagers کلبه نشین
doh hutch کلبه تنگ
dog hole کلبه تنگ
barracking کلبه چوبی
barracked کلبه چوبی
igloos کلبه اسکیموها
igloo کلبه اسکیموها
iglu کلبه اسکیموها
barrack کلبه چوبی
hutches کلبه خانه کوچک
chalet کلبه یاالونک چوبی
chalets کلبه یاالونک چوبی
wigwam کلبه سرخ پوستان
cote کبوتر خانه کلبه
shanty در کلبه زندگی کردن
hutch کلبه خانه کوچک
wigwams کلبه سرخ پوستان
shanties در کلبه زندگی کردن
Ferme ornee [روستایی]
peasants روستایی
hawbuck روستایی کم رو
villager روستایی
peasant روستایی
ruralist روستایی
muzhik or moujik روستایی
loblolly روستایی
russeting روستایی
russetting روستایی
tao روستایی
yokel روستایی
churl روستایی
cottagers روستایی
yokels روستایی
clodhopper روستایی
clodhoppers روستایی
rural روستایی
bucolic روستایی
boors روستایی
agrestic روستایی
boor روستایی
cottager روستایی
rustic روستایی
villagers روستایی
Bidonville [نوعی کلبه در کلکته هندوستان]
predial or prae کشتی روستایی
puli سگ روستایی مجارستانی
ruralize روستایی شدن
rurality زندگی روستایی
swain جوان روستایی
cottage industries صنعت روستایی
cottage industry صنعت روستایی
villatic روستایی دهاتی
plough boy جوانک روستایی
municipal road راه روستایی
gammer پیر زن روستایی
cottages خانه روستایی
cottage خانه روستایی
diamond-faced روستایی سازی
hoyden روستایی بی تربیت
hobnail دهاتی روستایی
musette یکجوررقص روستایی
russet روستایی ضخیم
isolated electric plant نیروگاه روستایی
jacal کلبه سقف پوشالی مکزیکی چپر
kraal دهکده بومیان افریقای جنوبی کلبه
kraals دهکده بومیان افریقای جنوبی کلبه
vertical loom دار روستایی [قالی]
countrified روستایی روستا صفت
bumpkin روستایی نادان یا کودن
countryfied روستایی روستا صفت
gaffers پیر مرد روستایی
gaffer پیر مرد روستایی
bumpkins روستایی نادان یا کودن
peasntry حالت یا خوی روستایی
snowshed پناهگاه روستایی در برابربرف
rustic manners اطوار روستایی یا ناهنجار
ruralization ایجاد زندگی روستایی
pastoralism سبک شعر روستایی
country seat خانهی بزرگ روستایی
country seats خانهی بزرگ روستایی
hawbuck روستایی بیدست وپا
georgic وابسته به کشاورزی روستایی
barrack منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
wickiup کلبه حصیری مخروطی شکل سرخ پوستان
barracking منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
idyll چکامه درباره زندگی روستایی
idyll شرح منظرهای اززندگانی روستایی
granges خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
grange خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
pastorale شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
pastoralist سازنده شعرهای روستایی چوپان
idylls شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idylls چکامه درباره زندگی روستایی
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
idyl شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idyl چکامه درباره زندگی روستایی
kern پیاده سبک اسحله ایرلندی روستایی
vestal روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
jacquerie شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
cottier روستایی ایرلندی که کلبهای اجاره کرده است
pop goes the weasel یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion. آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child. عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
cottage contract نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com