Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
senile keratosis
کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
Other Matches
hyperostosis
کلفت شدگی استخوان
slough
پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
thick skinned
پوست کلفت
thick-skinned
پوست کلفت
pachydermatous
پوست کلفت
pachydrmatous
پوست کلفت
impassive
پوست کلفت
pachyderms
جانور پوست کلفت
pachyderm
جانور پوست کلفت
indurate
پوست کلفت کردن
pachyder mata
جانوران پوست کلفت
scloroderma
سفت شدگی پوست
pachydrmatous
ادم پوست کلفت و بیرگ
hyprostosis
رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
geriatrics
رشتهای از علم طب که درباره امراض دوران پیری و افراد پیر بحث میکند مبحث امراض پیری
gelation
بسته شدگی سفت شدگی
imminution
کم شدگی باریک شدگی
endermic
انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
cable weft
پود ضخیم
[بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
agedness
پیری
senescence
پیری
consenescence
پیری
senile weakness
پیری
eld
پیری
senility
پیری
ages
پیری
age
پیری
second childhood
پیری
ageing
پیری
old age
پیری
dermatological
مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
senility
اختلالهای پیری
senile
مربوط به پیری
get on in years
<idiom>
به سن پیری رسیدن
the staff of old age
عصای پیری
caducity
ضعف پیری
senile
وابسته به پیری
gerontology
پیری شناسی
geriatrics
پیری پزشکی
oldness
قدمت پیری
dotage
ضعف پیری
geriatric
مربوط به پیری
gerontic
وابسته به پیری
aftertime
دوران پیری
gerontologist
متخصص امراض پیری
gerontology
علم پیری شناسی
senile dementia
زوال عقل پیری
senile psychosis
روان پریشی پیری
There is no fool like an old fool .
سر پیری ومعرکه گیری
geriatrist
امراض دوران پیری
gerontological
وابسته بامراض پیری
he is well preserved
کمتر نشان پیری در او پیداست
to d. in one's bed
دراثر پیری یا بیماری مردن
to provide for old age
برای پیری تهیه کردن
presenile psychosis
روان پریشی پیش پیری
presenile dementia
زوال عقل پیش پیری
gerontic
پیرانه دارای ضعف پیری
green old age
پیری باتندرستی وزنده دلی
skinned
پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning
پوست کندن با پوست پوشاندن
skins
پوست کندن با پوست پوشاندن
skin
پوست کندن با پوست پوشاندن
as a consequence
<adv.>
درنتیجه
thereupon
درنتیجه
thereupon
<adv.>
درنتیجه
along of
درنتیجه
in this respect
<adv.>
درنتیجه
from
درنتیجه
by impl
<adv.>
درنتیجه
insofar
<adv.>
درنتیجه
in so far
<adv.>
درنتیجه
in this sense
<adv.>
درنتیجه
for this reason
<adv.>
درنتیجه
thereat
<adv.>
درنتیجه
in consequence of
درنتیجه
for that reason
<adv.>
درنتیجه
in this vein
<adv.>
درنتیجه
in this way
<adv.>
درنتیجه
in this wise
<adv.>
درنتیجه
in this manner
<adv.>
درنتیجه
in consequence
<adv.>
درنتیجه
by implication
<adv.>
درنتیجه
thus
[therefore]
<adv.>
درنتیجه
therefore
<adv.>
درنتیجه
hence
<adv.>
درنتیجه
whereby
<adv.>
درنتیجه
they fought with courage
درنتیجه
as a result of this
<adv.>
درنتیجه
as a result
<adv.>
درنتیجه
at that
[at that provocation]
<adv.>
درنتیجه
consequently
<adv.>
درنتیجه
subsequently
<adv.>
درنتیجه
to verge toward old age
پابسن گذاشتن به پیری نزدیک شدن
therewith
فورا درنتیجه ان
tabitude
ضعف درنتیجه تب دق
even tual
درنتیجه اینده
hereupon
درنتیجه این
in the wake of
<idiom>
درنتیجه ،شرح ذیل
tabescence
ضعف درنتیجه تب دق یا سل نخاع
what with
<idiom>
برای اینکه ،درنتیجه
dug out
نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
mark of mouth
نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
homogeny
همانندی درنتیجه داشتن یک اصل
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
gerontology
رشتهای ازعلوم که درباره پیری و مسایل مربوط به سالخوردگان بحث میکند
it will wear to your shape
بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
quaker's meeting
انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
hear footsteps
عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
issue of fact
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
haplosis
تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
peels
پوست انداختن پوست
tegumnentum
پوست طبیعی پوست
peel
پوست انداختن پوست
lion heart
مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
avulsion
جدا شدن زمینی از یک ملک و پیوستن بملک دیگر درنتیجه سیل یا تغییرمسیررودخانه
molls
کلفت
woman
کلفت
servant maid
کلفت
labrose
لب کلفت
ladys maid
کلفت
stockiest
کلفت
stockier
کلفت
maidservant
کلفت
thick
کلفت
moll
کلفت
biddy
کلفت
blobber
کلفت
thickest
کلفت
femme de chambre
کلفت
hand maid
کلفت
tirewoman
کلفت
handmaid
کلفت
heavy-set
کت و کلفت
chamberer
کلفت
chamber maid
کلفت
handmaiden
کلفت
bonne
کلفت
swabber
کلفت
squatty
کلفت
thicker
کلفت
stocky
کلفت
chambermaids
کلفت
charwoman
کلفت
burly
کلفت
charwomen
کلفت
handmaidens
کلفت
trull
کلفت
housemaid
کلفت
housemaids
کلفت
chambermaid
کلفت
income elasticity of demand
تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
blunting
کلفت کردن
blunts
کلفت کردن
girls
دوشیزه کلفت
incrassate
کلفت کردن
box coat
پالتوی کلفت
incrassate
کلفت شدن
poutingly
لب کلفت کنان
girl
دوشیزه کلفت
bluntest
کلفت کردن
hoodman blind
گردن کلفت
gold foil
زرورق کلفت
waitress
ندیمه کلفت
plank
تخته کلفت
waitresses
ندیمه کلفت
ruffian
گردن کلفت
thickset
تنگ کلفت
blunted
کلفت کردن
blunter
کلفت کردن
ruffians
گردن کلفت
thickening
کلفت سازی
dumpy
گردن کلفت
heavyset
کلفت زمخت
blunt
کلفت کردن
stiff necked
گردن کلفت
thicken
کلفت کردن
junk board
مقوای کلفت
doubling
کلفت ریسی
ancilla
پیشخدمت زن کلفت
stodgy
گردن کلفت
hawsers
طناب کلفت
thick warp
نخ تار کلفت
thick weft
نخ پود کلفت
yak
گاومیش دم کلفت
yaks
گاومیش دم کلفت
parlour maid
کلفت سرمیز
odalisque
کلفت یا صیغه
muslinet
مشمش کلفت
baryphonia
کلفت صدایی
hawser
طناب کلفت
bondwoman
کلفت زرخرید
roughneck
گردن کلفت
inspissate
کلفت کردن
thicken
کلفت ترشدن
thickened
کلفت کردن
thickened
کلفت ترشدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com