English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
lumpier کلفت ناهنجار تودهای
lumpiest کلفت ناهنجار تودهای
lumpy کلفت ناهنجار تودهای
Other Matches
mass movement جنبش تودهای
bulk density چگالی تودهای
bulk polymerization بسپارش تودهای
mass polymerization بسپارش تودهای
mass storage انبارش تودهای
advection حرکت افقی تودهای ازهوا دراثرتغییردرجهء حرارت
glass wool تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
abnormal ناهنجار
backhand ناهنجار
agrestic ناهنجار
backhands ناهنجار
abnormous ناهنجار
scruffier ناهنجار
roughest ناهنجار
rough ناهنجار
surly ناهنجار
inelegant ناهنجار
nefarious ناهنجار
scruffiest ناهنجار
scruffy ناهنجار
cacophonous ناهنجار
unnormalized ناهنجار
maladroit ناهنجار
of a coarse fibre ناهنجار
uncouth ناهنجار
maladaptive ناهنجار
inurbane ناهنجار
coarse fibred ناهنجار
incondite ناهنجار
unrefined ناهنجار
incult ناهنجار
maladdress رفتار ناهنجار
lumpier ناهنجار قلنبه
dissonant ناموزون ناهنجار
lumpiest ناهنجار قلنبه
screak صدای ناهنجار
unkempt نامرتب ناهنجار
gruff ناهنجار بدخلق
lumpy ناهنجار قلنبه
hetrogeneous ناهمگن ناهنجار
screeck صدای ناهنجار
excrescence رویش ناهنجار
raucous زمخت ناهنجار
malformed بدشکل ناهنجار
excrescences رویش ناهنجار
rustic manners اطوار روستایی یا ناهنجار
jars لرزیدن صدای ناهنجار
jarred لرزیدن صدای ناهنجار
jar لرزیدن صدای ناهنجار
awkwardly بطور زشت یا ناهنجار
timber صدای خشک ناهنجار
haggish بطور ناهنجار کریه
screeched جیغ کشیدن صدای ناهنجار
screeches جیغ کشیدن صدای ناهنجار
screeching جیغ کشیدن صدای ناهنجار
cacophony صدای ناهنجار و خشن بدصدایی
screech جیغ کشیدن صدای ناهنجار
clutters صداهای ناهنجار دراوردن درهم ریختن
cluttered صداهای ناهنجار دراوردن درهم ریختن
clutter صداهای ناهنجار دراوردن درهم ریختن
ill favored زشت دارای صورت ناهنجار وزننده
thickest کلفت
charwoman کلفت
thicker کلفت
biddy کلفت
charwomen کلفت
blobber کلفت
bonne کلفت
chamber maid کلفت
chamberer کلفت
heavy-set کت و کلفت
trull کلفت
tirewoman کلفت
swabber کلفت
squatty کلفت
servant maid کلفت
maidservant کلفت
ladys maid کلفت
labrose لب کلفت
handmaid کلفت
hand maid کلفت
femme de chambre کلفت
moll کلفت
handmaidens کلفت
chambermaids کلفت
chambermaid کلفت
handmaiden کلفت
stocky کلفت
housemaids کلفت
woman کلفت
molls کلفت
stockier کلفت
stockiest کلفت
housemaid کلفت
burly کلفت
thick کلفت
blunts کلفت کردن
blunting کلفت کردن
bluntest کلفت کردن
dumpy گردن کلفت
junk board مقوای کلفت
inspissate کلفت کردن
incrassate کلفت شدن
muslinet مشمش کلفت
thickened کلفت کردن
gold foil زرورق کلفت
thicken کلفت ترشدن
thicken کلفت کردن
heavyset کلفت زمخت
hoodman blind گردن کلفت
incrassate کلفت کردن
moppy کلفت بلند
odalisque کلفت یا صیغه
thick-skinned پوست کلفت
stiff necked گردن کلفت
plank تخته کلفت
thick skinned پوست کلفت
waitresses ندیمه کلفت
doubling کلفت ریسی
thick warp نخ تار کلفت
thick weft نخ پود کلفت
blunt کلفت کردن
blunted کلفت کردن
pachydermatous پوست کلفت
pachydrmatous پوست کلفت
parlour maid کلفت سرمیز
poutingly لب کلفت کنان
roughneck گردن کلفت
blunter کلفت کردن
thickening کلفت سازی
waitress ندیمه کلفت
thickset تنگ کلفت
hawsers طناب کلفت
ancilla پیشخدمت زن کلفت
yak گاومیش دم کلفت
box coat پالتوی کلفت
thickens کلفت ترشدن
impassive پوست کلفت
stodgy گردن کلفت
bondwoman کلفت زرخرید
baryphonia کلفت صدایی
hawser طناب کلفت
girl دوشیزه کلفت
ruffian گردن کلفت
ruffians گردن کلفت
girls دوشیزه کلفت
yaks گاومیش دم کلفت
thickened کلفت ترشدن
thickens کلفت کردن
ruffianly گردن کلفت وحشی
moreen پارچه کلفت پردهای
pachyderm جانور پوست کلفت
pachyder mata جانوران پوست کلفت
thug قاتل گردن کلفت
thugs قاتل گردن کلفت
pachyderms جانور پوست کلفت
marchioness نوعی گلابی کلفت
bullying گردن کلفت گوشت
snubbing کلفت وکوتاه سرزنش
snub کلفت وکوتاه سرزنش
hyperostosis کلفت شدگی استخوان
fly line ریسمان کلفت ماهیگیری
bully گردن کلفت گوشت
snubbed کلفت وکوتاه سرزنش
snubs کلفت وکوتاه سرزنش
bullies گردن کلفت گوشت
bullied گردن کلفت گوشت
heavyset چهارشانه کلفت وکوتاه
indurate پوست کلفت کردن
marchionesses نوعی گلابی کلفت
pachydrmatous ادم پوست کلفت و بیرگ
butch مرد یا پسر گردن کلفت
stick glove دستکش کلفت دروازه بان
deep mouthed دارای صدای درشت و کلفت
ancillary مستخدم بومی مربوط به کلفت
chunk تکه بزرگ یا کلفت وکوتاه
parlormaid کلفت یاپیشخدمت سالن پذیرایی
nappies کلفت و پرزدار خواب دار
nappy کلفت و پرزدار خواب دار
chunks تکه بزرگ یا کلفت وکوتاه
boat rod چوب کلفت ماهیگیری با قایق
beefcake آدم گردن کلفت [اصطلاح روزمره]
grego جامه کوتاه باشلق دارازپارچههای کلفت
senile keratosis کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
muscleman آدم گردن کلفت [اصطلاح روزمره]
meathead آدم گردن کلفت [اصطلاح روزمره]
bellies کلفت ترین قسمت قلاب ماهیگیری
belly کلفت ترین قسمت قلاب ماهیگیری
pea jacket or coat جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
yowls صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowl صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowling صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowled صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
barreled shaft میله تیر که وسط ان کلفت تراز انتهایش باشد
grosses کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
barong یکنوع چاقو یا شمشیر دسته کلفت لبه تیز
fearnought یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
grossest کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
barrel قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com