English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
doublet کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
doublets کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
dyad کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
Other Matches
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
lexical کلمهای
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
look (something) up <idiom> به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
etymologize وجه اشتقاق کلمهای راپیداکردن
identifier کلمهای که معرف بلاک یا فایل است
barytone کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
descriptions کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
description کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
phoneme که ممکن است کلمهای را ایجاد کند
jaw breaker سنگ شکن کلمهای که تلفظ ان دشواراست
buzzword کلمهای که بین گروهی از افراد معروف است
input/output کلمهای که بیتهایش وضعیت رسانه جانبی را شرح میدهد.
logogram واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logograph واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
overflowed بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
overflow بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
operators حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
exponent کلمهای که حاوی علامت و توان یک عدد باینری است
exponents کلمهای که حاوی علامت و توان یک عدد باینری است
operator حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
overflows بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
aspirate حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirates حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirating حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
introductory word کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
heteronym کلمهای که املای ان باکلمه دیگریکسان ولی معنی وتلفظ ان دگرگون
acronym حالت خلاصه چندین حرف که کلمهای خوانا را ایجاد می کنند
acronyms حالت خلاصه چندین حرف که کلمهای خوانا را ایجاد می کنند
status کلمهای حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت وسیله جانبی باشد
homograph کلمهای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد
homonym کلمهای که تلفظ ان با کلمه دیگر یکسان ولی معنی ان دگرگون باشد
id کلمه رمز یا کلمهای کاربری را مشخص میکند تا به سیستم دستیابی داشته باشد
routing identifier نوعی رمز سه کلمهای که برای شناسایی سیستمهای توزیع و تدارکات به کار می رود
macro کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
instructions کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
thesauruses فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
instruction کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
processor کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
thesaurus فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
logical حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
dactyl کلمهای دارای سه هجا که هجای اول بلند و دو هجای بعدی ان کوتاه باشد
addressed قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
hotter کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
hot کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
hottest کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
zones محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
zone محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
arithmetic داده یا کلمهای که در ثبات یک بیت به چپ یا راست انتقال داده میشود و بیت انتها را از دست میدهد
keyword 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
enclitic متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
entelechy تشکیل
establishments تشکیل
establishment تشکیل
endomorphism تشکیل
endomorphy تشکیل
incorporation تشکیل
umbilication تشکیل ناف
to erect into تشکیل دادن از
the house went into secret session تشکیل داد
strobilation تشکیل رشته
stratification تشکیل طبقات
sporogenesis تشکیل هاگ
preformation تشکیل قبلی
sacculation تشکیل کیسه
siltation تشکیل لجن
spermatogenesis تشکیل نطفه
vacuolation تشکیل حفره
organising تشکیل دادن
organize تشکیل دادن
sporogeny تشکیل هاگ
organizes تشکیل دادن
organizing تشکیل دادن
former تشکیل دهنده
placentation تشکیل جفت
osteogenesis تشکیل استخوان
annulation تشکیل حلقه
antidim مایع ضد تشکیل مه
antitrust مخالف تشکیل
argillaceous تشکیل شده از رس
foetation تشکیل جنین
flagellation تشکیل تاژک
capital formation تشکیل سرمایه
fibrillation تشکیل الیاف
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
embryogen تشکیل جنین
ossification تشکیل استخوان
formation constant ثابت تشکیل
orogenesis تشکیل کوه
metamerism تشکیل حلقهای
form تشکیل دادن
formed تشکیل دادن
forms تشکیل دادن
tournament تشکیل مسابقات
tournaments تشکیل مسابقات
formative تشکیل دهنده
hematopoiesis تشکیل خون
heat of formation گرمای تشکیل
gleization تشکیل خاک رس
embryogeny تشکیل جنین
stratification تشکیل چینه
bonding تشکیل پیوند
constituting تشکیل دادن
constitute تشکیل دادن
constituted تشکیل دادن
constitutes تشکیل دادن
organizer تشکیل دهنده
organizers تشکیل دهنده
organisers تشکیل دهنده
organises تشکیل دادن
formation صف ارایی تشکیل
back bonding تشکیل پیوند برگشتی
back bonding تشکیل پیوند از پشت
bond formation energy انرژی تشکیل پیوند
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
constitutive تشکیل دهنده ساختمانی
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
nuclei هسته تشکیل دهنده
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
domestic capital formation تشکیل سرمایه داخلی
constituents جزء تشکیل دهنده
constituent جزء تشکیل دهنده
beds تشکیل طبقه دادن
gangs جمعیت تشکیل دادن
acidic تشکیل دهندهء اسید
form تشکیل دادن ساختن
constituent سازه تشکیل دهنده
formed تشکیل دادن ساختن
forms تشکیل دادن ساختن
gang جمعیت تشکیل دادن
bed تشکیل طبقه دادن
venue محل تشکیل دادگاه
venues محل تشکیل دادگاه
pods تشکیل نیام دادن
pod تشکیل نیام دادن
piedmont تشکیل شده در کوهپایه
syndicator تشکیل دهنده اتحادیه
polygenic دارای قوه تشکیل
preform قبلا تشکیل دادن
rate of capital formation نرخ تشکیل سرمایه
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
stepwise formation constant ثابت تشکیل مرحلهای
to form a habit تشکیل عادت دادن
troop program برنامه تشکیل یکانها
vertebration تشکیل ستون فقرات
vesiculation تشکیل کیسه یا تاول
overall formation constant ثابت تشکیل کلی
oogenesis تشکیل و تکامل تخم
nucleate تشکیل هسته دادن
constituents سازه تشکیل دهنده
entelechy مرحله تشکیل وتحقق
epigenesis تشکیل نطفه ازنو
federalization تشکیل کشورهای متحد
force development برنامه تشکیل یکانها
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
guard cell گیاهی را تشکیل میدهند
haematogenesis تشکیل خون تولیدخون
unformed تشکیل نشده ناساخت
involucrum تشکیل استخوان جدید
molar enthalpy of formation انتالپی مولی تشکیل
molar heat of formation گرمای مولی تشکیل
lymphopoiesis تشکیل بافت لنفی
ossification مرحله تشکیل استخوان
colonises تشکیل مستعمره دادن
colonised تشکیل مستعمره دادن
colonising تشکیل مستعمره دادن
syndicate اتحادیه تشکیل دادن
nucleus هسته تشکیل دهنده
differentiating دیفرانسیل تشکیل دادن
syndicates تشکیل اتحادیه دادن
colonized تشکیل مستعمره دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
colonize تشکیل مستعمره دادن
colonizing تشکیل مستعمره دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
syndicate تشکیل اتحادیه دادن
syndicates اتحادیه تشکیل دادن
convened تشکیل جلسه دادن
convene تشکیل جلسه دادن
differentiate دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiates دیفرانسیل تشکیل دادن
convening تشکیل جلسه دادن
incorporator تشکیل دهنده ترکیب کننده
podzolization تشکیل خاک خاکستری یا سفید
alphabet حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
modularity تشکیل شده از بخشهای تابعی
alphabets حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
circlets تشکیل دایره کوچک دادن
humification تشکیل خاک گیاه دار
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
pockets پاکت تشکیل کیسه در بدن
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
vocalize تلفظ کردن تشکیل دادن
confedration of states دولت جدیدی تشکیل نمیشود
concretionary تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
circlet تشکیل دایره کوچک دادن
structual constituent جزء تشکیل دهنده ساختمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com