English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
double word کلمه مضاعف
doubleword کلمه مضاعف
Other Matches
hyphen فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
search and replace خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
word تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
least significant bit رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
statute at large چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefixes کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
prefix کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
worded نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augment تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
marker نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
markers نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmenting تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
Persian rug [فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
syllable جزء کلمه مقطع کلمه
syllables جزء کلمه مقطع کلمه
synonym کلمه مترادف کلمه هم معنی
synonyms کلمه مترادف کلمه هم معنی
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
softest محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
keyword 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
softer محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
enclitic متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
shifted جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
doubled مضاعف
double precision مضاعف
double line خط مضاعف
duplexes مضاعف
multiple مضاعف
doubled up مضاعف
double مضاعف
bilateral مضاعف
duplex مضاعف
softest حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softer حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
duplex computer کامپیوتر مضاعف
birefringence انکسار مضاعف
duplex console پیشانه مضاعف
double density تراکم مضاعف
duplexing مضاعف سازی
bilateral observation دیدبانی مضاعف
doubled up مضاعف نمودن
duplexing مضاعف کردن
birefringence شکست مضاعف
double beam پرتو مضاعف
two throw ladder پلکان مضاعف
double alternation تناوب مضاعف
double blowing دمش مضاعف
double decomposition تجزیه مضاعف
dual nationality تابعیت مضاعف
double bond اتصال مضاعف
double counting محاسبه مضاعف
double density چگالی مضاعف
double diode دیود مضاعف
double dissociation گسست مضاعف
peak to peak voltage ولتاژ مضاعف
double length طول مضاعف
double salt ملح مضاعف
double precision دقت مضاعف
double punch منگنه مضاعف
doubled مضاعف نمودن
double مضاعف نمودن
double refraction انکسار مضاعف
double refraction شکست مضاعف
doubled columns ستونهای مضاعف
double taxation مالیات مضاعف
double salt نمک مضاعف
fiddle blocks قرقره مضاعف
dual density تراکم مضاعف
double cropping کشت مضاعف
double image تصویر مضاعف
binary جفتی مضاعف
double junction اتصال مضاعف
doubly linked با پیوند مضاعف
double lead screw حلزونی مضاعف
double length با طول مضاعف
doubliy بطور مضاعف
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
double limiter محدود کننده مضاعف
double irradiation technique روش تاباندن مضاعف
oversrike چاپ مضاعف دخشه
double hardening سخت گردانی مضاعف
double linked list لیست پیوندی مضاعف
double entry دفتر داری مضاعف
double piston engine موتور پیستون مضاعف
double beam شعاع مضاعف نور
doubled pawns پیادهای مضاعف شطرنج
electrical double layer لایه مضاعف الکتریکی
double blind method روش بی نام مضاعف
double taxation مالیات بندی مضاعف
double contact lamp لامپ با اتصال مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double triode لامپ تریود مضاعف
double density recording ضبط تراکم مضاعف
addend عدد مضاعف عددافزوده شده
double filament lamp لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
alum سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
double two high rolling mill دستگاه نورد مضاعف دوبل
iceland spar کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
polyene ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
double buffering روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
multipe expansion of credit استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
bilateral spotting دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
multiple مضاعف چند ردیفه چند لولهای
doubled مضاعف کردن دولا کردن
duodide دیود مضاعف دیود دوبل
doubled up مضاعف کردن دولا کردن
double مضاعف کردن دولا کردن
word for word کلمه به کلمه
faithfully <adv.> کلمه به کلمه
exactly <adv.> کلمه به کلمه
verbatim <adv.> کلمه به کلمه
MOT کلمه
MOTs کلمه
worded کلمه
verb کلمه
to the letter <adv.> کلمه به کلمه
road sense کلمه
word for word <adv.> کلمه به کلمه
word کلمه
verbs کلمه
parol کلمه
letter for letter <adv.> کلمه به کلمه
word processing پردازش کلمه
code word کلمه رمز
passed کلمه عبور
watchword کلمه رمزی
watchwords کلمه رمزی
pass کلمه عبور
computer word کلمه کامپیوتری
parts of speech اقسام کلمه
adverbum کلمه بکلمه
chain از کلمه قبلی
alphabetic word کلمه الفبایی
chains از کلمه قبلی
catchword کلمه راهنما
cliche کلمه مبتذل
control word کلمه کنترل
ablaut تصریف کلمه
fixes که اندازه کلمه
fix که اندازه کلمه
graph هجای کلمه
graphs هجای کلمه
formative کلمه مشتق
verbatim کلمه بکلمه
oaths کلمه قسم
oath کلمه قسم
synonym کلمه مترادف
synonyms کلمه مترادف
code words کلمه رمز
data word کلمه داده
trisyllable کلمه سه هجائی
word mark نشان کلمه
passes کلمه عبور
vocable کلمه صوتی
word length طول کلمه
word length درازای کلمه
word mark علامت کلمه
word time زمان کلمه
triliteral کلمه سه حرفی
toneme کلمه متشابه
memory word کلمه حافظه
mosul نکته کلمه
prickleback کلمه ماهی
reserved word کلمه محفوظ
tessera کلمه عبور
keyword کلمه کلیدی
the root of a word اصل کلمه
wordmonger کلمه پرداز
choice of words کلمه بندی
word choice کلمه بندی
wording کلمه بندی
diction کلمه بندی
verbiage [American English] کلمه بندی
qualifier کلمه توصیفی
qualifiers کلمه توصیفی
instruction word کلمه دستورالعمل
ghost word کلمه غیرمصطلح
machine word کلمه ماشین
word processors کلمه پرداز
fullword تمام کلمه
half word نیم کلمه
fallal کلمه بی معنی
word processor کلمه پرداز
passwords کلمه رمز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com