Dictiornary-Farsi | کلنگ خورده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
picked	کلنگ خورده


Other Matches

mattock	کلنگ دو سر
hacked	کلنگ
hacked	کلنگ دو سر
hacks	کلنگ
hacks	کلنگ دو سر
pick	کلنگ
picks	کلنگ دو سر
picks	کلنگ
pick	کلنگ
pick	کلنگ دو سر
hack	کلنگ دو سر
hack	کلنگ
pickax	کلنگ
teeterboard	الله کلنگ
see-saws	الا کلنگ
picks	کلنگ زدن
pickaxe	با کلنگ زدن
see-sawing	الا کلنگ
see-sawed	الا کلنگ
see-saw	الا کلنگ
mattock	کلنگ دو سر بکاربردن
pike	کلنگ دوسر
pickaxes	کلنگ روسی
pickaxes	کلنگ دوسر
ice dagger	کلنگ یخ شکن
pickaxe	کلنگ روسی
pickaxe	کلنگ دوسر
pecker	نوعی کلنگ
sewsaw	الله کلنگ
seesaw	الله کلنگ
ice axe	کلنگ کوهنوردی
pickaxes	با کلنگ زدن
pick	کلنگ زدن
mandrel or dril	مرغک کلنگ
pickax	با کلنگ زدن
mattock	کلنگ دوسر
pickman	کلنگ دار
pickax	کلنگ دوسر
picks	کلنگ زدن و
piolet	کلنگ یخ شکن
scarifying	کلنگ زنی
pick	کلنگ زدن و
pickax	کلنگ روسی
pkeman	کارگر کلنگ دار
toggle flip flop	الا کلنگ ضامنی
sewsaw	الله کلنگ بازی کردن
see-saws	الا کلنگ بازی کردن
see-sawed	الا کلنگ بازی کردن
piolet	کلنگ دوسر ویژه کوهنوردی
see-sawing	الا کلنگ بازی کردن
see-saw	الا کلنگ بازی کردن
teeters	الله کلنگ بازی کردن
teetering	الله کلنگ بازی کردن
teetered	الله کلنگ بازی کردن
teeter	الله کلنگ بازی کردن
picket	کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
picketed	کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
sapper	نقب زن سرباز کلنگ دار ونقب زن
sappers	نقب زن سرباز کلنگ دار ونقب زن
pickets	کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
seesaw	بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
eaten	خورده
irriguous	اب خورده
it was eaten	خورده شد
little	خورده
writhen	تاب خورده
worm eaten	کرم خورده
kinky	گره خورده
writhen	پیچ خورده
kinky	پیچ خورده
crossed out	قلم خورده
dehiscent	ترک خورده
corrodible	خورده شدنی
puckery	چین خورده
plicated	چین خورده
crimpled	چوروک خورده
crackly	چین خورده
on oath	قسم خورده
maggoty	کرم خورده
distempered	بهم خورده
starveling	گرسنگی خورده
stickit	شکست خورده
mildewy	باد خورده
patsy	فریب خورده
jiggly	تکان خورده
symphsis	عضوجوش خورده
teched	بهم خورده
hammer hard	چکش خورده
tetched	بهم خورده
thrawart	پیچ خورده
fretted by rust	زنگ خورده
twisty	پیچ خورده
folded picture	تصویر تا خورده
engrained	پینه خورده
vermiculate	کرم خورده
mussy	بهم خورده
withered	چروک خورده
grubby	کرم خورده
conglomerate	به هم جوش خورده
conglomerates	به هم جوش خورده
failure	شکست خورده
failures	شکست خورده
underdog	سگ شکست خورده
underdogs	سگ شکست خورده
grubbier	کرم خورده
grubbiest	کرم خورده
indisposed	بهم خورده
stamped	تمبر خورده
messy	بهم خورده
wound	پیچ خورده
wounding	پیچ خورده
wounds	پیچ خورده
craven	شکست خورده
callous	پینه خورده
corrosion	خورده شدن
deluded	فریب خورده
worm-eaten	کرم خورده
moth-eaten	بید خورده
cancelled	قلم خورده
butt welded	از سر جوش خورده
cleft	ترک خورده
aggresive	خورده شده
clift	ترک خورده
eaten	خورده شده
dislocated	بهم خورده
moth eaten	بید خورده
belly pinched	گرسنگی خورده
kaput	کاملا شک ست خورده
turkey	شکست خورده
clefts	ترک خورده
turkeys	شکست خورده
brushed	شانه خورده
carious	کرم خورده
to be deluded	فریب خورده بودن
rolled iron or steel	فولاد نورد خورده
rolled profile	نیمرخ نورد خورده
common ashlar	سنگ چکش خورده
rolled glass	شیشه نورد خورده
to be fooled	فریب خورده بودن
sclerous	متصلب پینه خورده
Are you daft ?	مگر مغز خر خورده ای ؟
spun glass	شیشه تاب خورده
thraw	پیچ خورده دررفته
These shoes dont fit me.	زنگ مدرسه خورده
wrounght iron mill bar	اهن جوش خورده
cat gets one's tongue <idiom>	گربه زبونش را خورده
Today I took laxatives.	امروز مسهل خورده ام.
seared conscience	وجدان پینه خورده
I have a cold.	من سرما خورده ام. [پزشکی]
weldment	چیز جوش خورده
grounded	توپ به زمین خورده
indurate	پینه خورده کردن
impacted	باهم جوش خورده
i have caught a thorough chill	سرمای حسابی خورده ام
rancid	باد خورده فاسد
beaten	چکش خورده فرسوده
lost	شکست خورده گمراه
foul anchor	لنگر تاب خورده
deep dyed	زیاد رنگ خورده
cut in	چاک خورده شکافته
chartered accountant	حسابدار قسم خورده
bound barrel	لوله تاب خورده
chiseled	چوب اسکنه خورده
chiselled	چوب اسکنه خورده
inure or en	پینه خورده کردن
it is sufficiently stamped	کم تمبر خورده است
patsy	شخص گول خورده
certified public accountant	حسابدار قسم خورده
interwrought	بهم جوش خورده
Chartered ( certified public ) accountant .	حسابدار قسم خورده ( مجاز )
weather stained	هوا خورده ورنگ پریده
to sprain one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
weldment	قطعات بهم جوش خورده
Our business has become tangled up.	کارمان پیچ خورده است
Like a bear with a sore head.	مثل گرگ تیر خورده
foul hawse	زنجیرها تاب خورده اند
gyrus	برامدگی چین خورده مغز
to twist one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
a man in his forties	مرد چهل و خورده ساله
fusion principle	اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system	سیستم حلقهای جوش خورده
buckled wheel	چرخ خم شده [تاب خورده]
sappers	سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
sapper	سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
He refused to acknowledge defeat .	قبول نمی کرد که شکست خورده
With a long face .	با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
There is a hitch somewhere.	یک جای کار گره خورده است
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
not up	توپ دوبار به زمین خورده دبل
macadam blinding	خورده سنگ بخورد راه دادن
tailfly	طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
acid corrosion of concrete	خورده شدن بتن بوسیله اسید
vulcanite	لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
self deceived	فریب نفس خورده خود فریفته
The campaign was considered to have failed.	مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
quaternion	ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
hard handed	دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
swallow tail coat	جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
breakers	موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breaker	موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند