Dictiornary-Farsi | کلیات تاریخ اروپ؟ | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
An Out line of European history .	کلیات تاریخ اروپ؟


Other Matches

I am thinding of going to Europe.	خیال دارم به اروپ؟ بروم
How are you?How do you feel?	آب وهوای اروپ؟ به حالم سا زگاز نیست
My trip to Europe was business and pleasure combined .	سفرم به اروپ؟ هم فال بود وهم تماشا
Talking of Europe ,please allow me …	حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
general principles	کلیات
generalities	کلیات
generality	کلیات
backdated	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
sketches	طراحی کلیات
sketched	طراحی کلیات
sketch	طراحی کلیات
master plan	نقشه کلیات
the five predicables	کلیات پنچگانه
a priori	از کلیات به جزئیات
master plans	نقشه کلیات
martyrology	تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedated cheque	چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
antedates	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedate	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
the five predicables	کلیات خمس جنس
hagiology	تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
dates	تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
prehistory	ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
date	تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
protohistory	تاریخ ماقبل تاریخ
no date	بی تاریخ
as from	از تاریخ ,
coeval	هم تاریخ
dateless	بی تاریخ
undated	بی تاریخ
era	تاریخ
eras	تاریخ
as of	از تاریخ
coetaneous	هم تاریخ
with effect from	از تاریخ ...
dates	تاریخ
date [appointment]	تاریخ
appointment	تاریخ
date	تاریخ
appointed day	تاریخ
history	تاریخ
histories	تاریخ
appointed days	تاریخ ها
appointments	تاریخ ها
dates [appointments]	تاریخ ها
creation date	تاریخ افرینش
completion date	تاریخ تکمیل
dateline	تاریخ گذاری
due date	تاریخ سررسید
delivery date	تاریخ تحویل
prehistory	ماقبل تاریخ
creation date	تاریخ ایجاد
current date	تاریخ جاری
date of shipment	تاریخ حمل
datable	تاریخ گذاردنی
dateable	تاریخ گذاردنی
date in issuing	تاریخ صدور
date of issuance	تاریخ صدور
date of maturity	تاریخ انقضاء
date of maturity	تاریخ سررسید
due date	تاریخ تادیه
julain date	تاریخ ژولین
literary history	تاریخ ادبیات
maintenance history	تاریخ تعمیرات
termination date	تاریخ پایان
system date	تاریخ سیستم
modern history	تاریخ معاصر
stale cheque	چک تاریخ گذشته
natural historian	تاریخ نویس
intellectual history	تاریخ اندیشه ها
the date was not specified	تاریخ ان معلوم
in chronological order	به ترتیب تاریخ
economic history	تاریخ اقتصادی
value date	تاریخ ارزش
effective date	تاریخ اجرا
expiration date	تاریخ انقضا
expiry date	تاریخ انقضاء
maturity date	تاریخ سررسید
historicity	تاریخ گرایی
date of birth	تاریخ تولد
postdating	تاریخ ماقبل
historians	تاریخ نویس
historians	تاریخ گزار
out of date	از تاریخ گذشته
prehistory	پیش تاریخ
epoch	مبدا تاریخ
epochs	مبدا تاریخ
historian	تاریخ گزار
historian	تاریخ نویس
chronological	به ترتیب تاریخ
Ancient history	تاریخ باستان
date	نخل تاریخ
dates	نخل تاریخ
dated	تاریخ دار
postdate	تاریخ ماقبل
postdated	تاریخ ماقبل
postdates	تاریخ ماقبل
date of acquisition	تاریخ خریداری
natural history	تاریخ طبیعی
closing date	تاریخ انقضاء
chronogram	ماده تاریخ
shelf life	تاریخ مصرف
backdating date	پیش تاریخ
basic date	تاریخ ترفیع
acceptance date	تاریخ قبولی
datable	قابل تعیین تاریخ
prehistoric times	ازمنه ماقبل تاریخ
The prehistoric creatures .	موجودات ماقبل تاریخ
post date	پیش تاریخ کردن
post date	تاریخ اینده گذاشتن
of even date	دارای همان تاریخ
historically	بشکل تاریخ دراوردن
Death keeps no calendar. <proverb>	مرگ تاریخ ندارد.
chronologically	به ترتیب زمان یا تاریخ
chronological	دارای تسلسل تاریخ
historic	معروف مبنی بر تاریخ
value date	تاریخ اجرا والور
completion date	تاریخ انجام کار
up to now	تا کنون تا این تاریخ
What is todays date ?	تاریخ امروز چیست ؟
Date and place of departure.	تاریخ ؟ محل حرکت
the christian era	مبدا تاریخ میلادی
cryptodate	کلید تاریخ رمز
even	دارای همان تاریخ
to go down in history	در تاریخ ثبت شدن
morphology	تاریخ تحولات لغوی
landmarks	نقطه تحول تاریخ
hagiologist	نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
from the date on wards	از این تاریخ به بعد
early German history	تاریخ ابتدایی آلمان
expiry date of the credit	تاریخ انقضای اعتبار
date time group	گروه تاریخ و زمان
Antiquity	جهان باستانی [تاریخ]
effective date	تاریخ شروداجرای دستورالعمل
economic interpretation of history	تفسیر اقتصادی تاریخ
dateline	محل تاریخ گذاری
dateable	قابل تعیین تاریخ
landmark	نقطه تحول تاریخ
the Classical World [the Ancient World]	جهان باستانی [تاریخ]
historical determinism	اعتقاد به جبر تاریخ
misdate	تاریخ غلط گذاشتن
medizeval history	تاریخ قرون وسطی
historian	تاریخ دان مورخ
back dated	پیش تاریخ شده
letter of even date	نامه همین تاریخ
historians	تاریخ دان مورخ
date of change of acountability	تاریخ تسویه حساب
era	اغاز تاریخ عصر
azoic	دوران ماقبل تاریخ
eras	اغاز تاریخ عصر
From the historic times.	اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
A prehistoric fossil.	یک سنگواره (فسیل ) ماقبل تاریخ
History is the best testimony.	تاریخ بهترین شاهد است
accommodation date	تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
to cast [throw] somebody into the dungeon	به زندان انداختن کسی [تاریخ]
to dungeon somebody	به زندان انداختن کسی [تاریخ]
In chronological order.	بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
Date of departure . Departure date.	تاریخ عزیمت (روز حرکت )
data break	تاریخ تعویض کلید رمز
post dating an instrument	تاریخ مقدمی را در سند قیدکردن
phylogeny	تاریخ نژادی جانور یا گیاه
mythologically	از روی افسانه یا تاریخ اساطیر
dates	تاریخ روز و ماه و سال
international date line	خط بین المللی تغییر تاریخ
naturalistic	وابسته به تاریخ علوم طبیعی
historicize	بعنوان تاریخ نشان دادن
write up	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-up	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
erenow	پیش ازاین تااین تاریخ
cryptodate	تاریخ استفاده از کلید رمز
exergue	جای تاریخ سکه یا مدال
basic date	تاریخ شروع خدمت در هردرجه
afterdate	تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
date	تاریخ روز و ماه و سال
write-ups	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
to cast [throw] somebody into the dungeon	به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
chronicle	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
to dungeon somebody	به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
assyriology	مطالعهء زبان و هنر و تاریخ اشور
assyriologist	متخصص در زبان و تاریخ وهنر اشور
bill falls due on	تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
chronicled	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
broch	[ساختار خشکه چینی ماقبل تاریخ]
chronicling	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicles	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
best-before date [BBD]	تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
minimum durability date [MDD]	تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
The rental agreement has exprired.	تاریخ قرارداد اجاره سر آمده است
historify	مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
mammoth	فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
The date of the meeting has been advanced.	تاریخ جلسه جلو افتاده است
mammoths	فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
best-by date	تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
up to d.	تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
headings	تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
heading	تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن