Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
brood
کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
brooded
کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
broods
کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
Other Matches
hatchling
جوجه سراز تخم دراورده
broods
جوجه
brood
جوجه
squab
جوجه
brooded
جوجه
chick
جوجه
squealer
جوجه
cygnet
جوجه قو
cygnets
جوجه قو
bird
جوجه
birds
جوجه
falconet
جوجه باز
hedgehogs
جوجه تیغی
eaglet
جوجه عقاب
hatches
جوجه گیر ی
chickens
جوجه مرغ
chicken
جوجه مرغ
dovelet
جوجه کبوتر
owlet
جوجه جغد
budding poet
جوجه شاعر
hatch
جوجه گیر ی
incubation
جوجه کشی
nestling
جوجه اشیانه
nestlings
جوجه اشیانه
gosling
جوجه غاز
flapper
جوجه اردک
goslings
جوجه غاز
rooster
جوجه خروس
roosters
جوجه خروس
hatcher
جوجه گیر
hedgehog
جوجه تیغی
chicken feed
غذای جوجه
cockerel
جوجه خروس
cockerels
جوجه خروس
hatched
جوجه گیر ی
peachick
جوجه طاووس
duckling
جوجه مرغابی
turkey poult
جوجه بوقلمون
ducklings
جوجه اردک
duckling
جوجه اردک
porcupine ant eater
جوجه تیغی استرالیا
piper
جوجه کبوتر لوله کش
pipers
جوجه کبوتر لوله کش
incubators
ماشین جوجه کشی
hedge hog
ارمجی جوجه تیغی
incubator
ماشین جوجه کشی
ugly duckling
<idiom>
جوجه اردک زشت
incubate
جوجه کشی کردن
keet
جوجه مرغ شاخدار
hatcher
اسباب جوجه گیری
polt
جوجه ماکیان وامثال ان
incubating
جوجه کشی کردن
incubates
جوجه کشی کردن
porcupinish
مانند جوجه تیغی
porcupiny
مانند جوجه تیغی
poult
جوجه مرغ و بوقلمون
incubated
جوجه کشی کردن
Don't count your chickens before they're hatched.
<proverb>
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
quills
تیغ جوجه تیغی قلم پر
quill
تیغ جوجه تیغی قلم پر
to hatch out
[egg]
بیرون آمدن جوجه
[از تخم]
Dont count your chickens before they are hatched.
جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
porcupines
جوجه تیغی خارپشت کوهی
porcupine
جوجه تیغی خارپشت کوهی
Don't count your chickens before they are hatched.
<proverb>
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
urchins
بچه شیطان جوجه تیغی
urchin
بچه شیطان جوجه تیغی
Black sheep
جوجه اردک زشت
[اصطلاح روزمره]
fledgling
جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
echidna
جوجه تیغی استرالیا خارپشت بیدندان
broiler
بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
fledgeling
مرغ تازه پروبال دراورده جوجه
hatches
تخم دادن جوجه بیرون امدن
hatched
تخم دادن جوجه بیرون امدن
fledglings
جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
hatch
تخم دادن جوجه بیرون امدن
to d. a chinken
شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
spines
تیغ یابرامدگیهای بدن موجوداتی مثل جوجه تیغی
spine
تیغ یابرامدگیهای بدن موجوداتی مثل جوجه تیغی
avianize
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
down
پر دراوردن جوجه پرندگان پرهای ریزی که برای متکابکار میرود
chucks
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chuck
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
egg tooth
نوک جوجه ازتخم درنیامده که با ان پوست تخم راشکسته بیرون میاید
farrows
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowed
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrow
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
hedgehogs
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
pullets
جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
pullet
جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
nide
جوجههای قرقاول
nephrogenic
ایجادشده در کلیه منشعب از کلیه
hotter
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hot
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
praecocial
درباب پرندگانی گفته میشودکه جوجههای انهاهمین ازتخم ...قوت دارند
lisp
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisped
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisping
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisps
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
decapitating
سراز تن جدا کردن
pipped
سراز تخم دراوردن
decapitated
سراز تن جدا کردن
pipping
سراز تخم دراوردن
decapitate
سراز تن جدا کردن
pip
سراز تخم دراوردن
pips
سراز تخم دراوردن
decapitates
سراز تن جدا کردن
slumps
یکباره پایین امدن یاافتادن
slumping
یکباره پایین امدن یاافتادن
immediate
آنچه یکباره اتفاق افتد
slump
یکباره پایین امدن یاافتادن
slumped
یکباره پایین امدن یاافتادن
slump
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumped
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumps
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumping
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
jilt
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
on one occasion
در یک وهله
at one blow
در یک وهله
onset
وهله
at one cast
در یک وهله
reprise
وهله
occasion
وهله
occasioned
وهله
instance
وهله
occasioning
وهله
instances
وهله
occasions
وهله
one track
فقط در یک وهله
at one scoop
بیک وهله
heat
اشتیاق وهله
place
وهله مرتبه
stages
پایه وهله
stage
پایه وهله
on several occasions
در چندین وهله
places
وهله مرتبه
in the last resort
دراخرین وهله
placing
وهله مرتبه
heats
اشتیاق وهله
at first blush
در وهله نخست
at the first onset
در نخستین وهله
at the first blush
در نخستین وهله
at first hand
در وهله نخست
at first push
در نخستین وهله
at the earliest p moment
در نخستین وهله امکان
from the very f.
ازهمان وهله نخست
on the first occasion
در نخستین وهله یا فرصت
lift
یک وهله بلندکردن بار
lifted
یک وهله بلندکردن بار
lifting
یک وهله بلندکردن بار
lifts
یک وهله بلندکردن بار
litter
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
littered
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
littering
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
pressrun
یک دوره یا یک وهله کارماشین چاپ
litters
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
diphthongize
تلفظ کردن دو صدای جداگانه در یک وهله
gyle
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
sheet
سیستم نگهداری کاغذ که ورقههای کاغذ را یکباره در چاپگر قرار میدهد
sheets
سیستم نگهداری کاغذ که ورقههای کاغذ را یکباره در چاپگر قرار میدهد
polyestrous
دارای بیش از یک وهله جفت گیری درسال
haul
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
polyoestrous
دارای بیش ازیک وهله جفت گیری در سال
hauling
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
all
کلیه
kidney
کلیه
reins
کلیه ها
kidneys
کلیه
all-
کلیه
polytonal
وابسته به استفاده ازچند کلید یا چند لحن موسیقی در یک وهله
all men
کلیه مردم
floating kidney
کلیه متحرک
paranephric
مجاور کلیه
nephroptosis
کلیه متحرک
reniform
کلیه مانند
all hands
کلیه پرسنل
entireforce
کلیه قوا
reniform
شبیه کلیه
all arms
کلیه نیروها
entireforce
کلیه نیرو
renal
وابسته به کلیه ها
renal calculus
ریگ کلیه
renal gravel
ریک کلیه
renal gravel
حصات کلیه
nephralgia
قولنج کلیه
against all risks
در براب کلیه خطرات
reins
محل کلیه در بدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com