English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
To pool resources to gether . کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
Other Matches
resource تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
formalism اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
sizes محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
renewable resources منابع تهی ناپذیر منابع تجدیدشدنی منابع قابل تجدید
reported گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reports گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
exhaustable resources منابع پایان پذیر منابع طبیعی که میزان عرضه انها ثابت بوده و قابل جایگزینی نمیباشدمانند نفت سنگ اهن
There are wheels within wheels . کاسه ای زیر نیم کاسه است
nephrogenic ایجادشده در کلیه منشعب از کلیه
hot کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hotter کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
polymorph عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
disclaim all liability کلیه بدهیها را انکار کردن
To sponge on some one . کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
toady کاسه لیس مداهنه کردن
implied malice سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
To preserve the status quo . وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
codress procedure روش ذکر گیرندگان به صورت رمزی روش رمز کردن کلیه پیام
all کلیه
all- کلیه
reins کلیه ها
kidneys کلیه
kidney کلیه
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
resources منابع
sources منابع
entireforce کلیه قوا
all arms کلیه نیروها
all men کلیه مردم
reniform شبیه کلیه
reniform کلیه مانند
renal gravel حصات کلیه
renal gravel ریک کلیه
nephroptosis کلیه متحرک
nephralgia قولنج کلیه
floating kidney کلیه متحرک
all hands کلیه پرسنل
paranephric مجاور کلیه
renal وابسته به کلیه ها
renal calculus ریگ کلیه
entireforce کلیه نیرو
economizing صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
allotments منابع اختصاصی
complementary resources منابع مکمل
economic resources منابع اقتصادی
military resources منابع نظامی
unused resources منابع بیکار
control of resources کنترل منابع
control of resources نظارت بر منابع
natural sources منابع طبیعی
scarce resources منابع کمیاب
allotment منابع اختصاصی
resource sharing اشتراک در منابع
human resources منابع انسانی
meanest منابع درامد
fixed inputs منابع ثابت
sourcing منابع یابی
fixed resources منابع ثابت
meaner منابع درامد
mean منابع درامد
natural resources منابع طبیعی
sources law منابع حقوق
resource allocation تخصیص منابع
revenue sources منابع درامد
resource endowment منابع طبیعی
resource deallocation بازستانی منابع
allocation of resources تخصیص منابع
overhead منابع حاشیهای
ornis کلیه مرغان یک سرزمین
reins محل کلیه در بدن
tenantary کلیه مستاجرین یک ملک
paranephros غده روی کلیه
against all risks در براب کلیه خطرات
azoth علاج کلیه دردها
efficient allocation of resources تخصیص کارای منابع
software resources منابع نرم افزار
conservation programs برنامههای حفافت منابع
unused resources منابع استفاده نشده
inputs عوامل تولید منابع
misallocation of resources تخصیص نادرست منابع
sourcing of suppliers یافتن منابع فروش
exhaustable resources منابع تمام شدنی
nonrenewable resources منابع تمام شدنی
conservation حفظ منابع طبیعی
optimum allocation of resources تخصیص مطلوب منابع
conservationist طرفدارحفظ منابع طبیعی
conservationists طرفدارحفظ منابع طبیعی
depletion کاهش منابع طبیعی
resources منابع اماد ذخایر
hardware resources منابع سخت افزاری
chronic renal failure [CRF] نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
chronic kidney failure [CKF] نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
the total population تمامی نفوس کلیه جمعیت
The ship and all its crew were lost . کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
the t. population کلیه جمعیت همه مردم
demesne کلیه زمین مایملک یک شخص
Chronic kidney disease [CKD] نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
nephrolith سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
chronic renal disease [CRD] نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
kidney stone [Calculus renalis] سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
renal calculus [Calculus renalis] سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
syngraph سندی که به مهر و امضا کلیه
calix کاسه گل
chalice کاسه
in a lump sum یک کاسه
bowls کاسه
sockets کاسه
chalices کاسه
bowl کاسه
skull کاسه سر
skulls کاسه سر
socket کاسه
craniums کاسه سر
calyx کاسه گل
cranium کاسه سر
crania کاسه سر
calycle کاسه گل
lump sums یک کاسه
lump sum یک کاسه
mazard کاسه
pappus کاسه گل
messmate هم کاسه
drinking cup کاسه
cotyla کاسه
cupule کاسه
stockpiles پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiled پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiling پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpile پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
adrenal مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
nephrosis بیماری کلیه که بیشترلولههای کلیوی را مبتلامیکند
flora کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
avifauna کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
To sweep the board . کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
adrenocortical وابسته به قشر غدهء فوق کلیه
tenantry اجاره داری کلیه مستاجرین یک ملک
fauna کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
mobility انتقال اسان منابع تولید
nonrenewable resources منابع غیر قابل تجدید
economic mobilization بسیج منابع اقتصادی باصرفه
production resource planning برنامه ریزی منابع تولید
gathered دریافت داده از منابع مختلف
water utilization project پروژه بهره برداری از منابع اب
gather دریافت داده از منابع مختلف
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
minion کاسه لیس
cat's paw کاسه لیس
toady کاسه لیس
fawner کاسه لیس
kneepan کاسه زانو
lickspittle کاسه لیس
knee pan کاسه زانو
knee cap کاسه زانو
eye sockets کاسه چشم
puppet کاسه لیس
kegler کاسه ساز
suck-up کاسه لیس
bootlicker کاسه لیس
glene کاسه چشم
glene کاسه مفصل
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> کاسه از آش گرمتر.
flower cup غلاف کاسه گل
oil seal کاسه نمد
yes-man کاسه لیس
eye socket کاسه چشم
eyehole کاسه چشم
seal کاسه نمد
seals کاسه نمد
brainpan کاسه مغز
hard shell کاسه دار
kiss-ass [American E] کاسه لیس
kneecap کاسه زانو
porringer کاسه اش خوری
cup seal بوبند کاسه
lickspittle کاسه لیس
corolla جام گل کاسه گل
scal کاسه نمد
patellae کاسه زانو
bowl کاسه رهنما
sockets کاسه بندگاه
turtleback کاسه پشت
dipper stick کاسه بیل
patella کاسه زانو
loricate کاسه دار
arse-licker کاسه لیس
ass-kisser [American E] کاسه لیس
brown-noser کاسه لیس
scutum کاسه زانو
kneecaps کاسه زانو
husk غلاف یا کاسه گل
ball bearing کاسه ساچمه
ball bearings کاسه ساچمه
doormat کاسه لیس
stuffing box کاسه نمد
socket کاسه چشم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com