Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
entireforce
کلیه نیرو
Other Matches
nephrogenic
ایجادشده در کلیه منشعب از کلیه
hotter
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hot
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
kidneys
کلیه
kidney
کلیه
all
کلیه
reins
کلیه ها
all-
کلیه
renal gravel
ریک کلیه
renal gravel
حصات کلیه
nephroptosis
کلیه متحرک
all hands
کلیه پرسنل
all men
کلیه مردم
floating kidney
کلیه متحرک
entireforce
کلیه قوا
reniform
شبیه کلیه
reniform
کلیه مانند
renal calculus
ریگ کلیه
all arms
کلیه نیروها
paranephric
مجاور کلیه
nephralgia
قولنج کلیه
renal
وابسته به کلیه ها
against all risks
در براب کلیه خطرات
azoth
علاج کلیه دردها
tenantary
کلیه مستاجرین یک ملک
paranephros
غده روی کلیه
ornis
کلیه مرغان یک سرزمین
reins
محل کلیه در بدن
the t. population
کلیه جمعیت همه مردم
the total population
تمامی نفوس کلیه جمعیت
disclaim all liability
کلیه بدهیها را انکار کردن
demesne
کلیه زمین مایملک یک شخص
The ship and all its crew were lost .
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
renal calculus
[Calculus renalis]
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
kidney stone
[Calculus renalis]
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
Chronic kidney disease
[CKD]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
chronic renal disease
[CRD]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
all available
کلیه توپخانه حاضر به تیر
chronic kidney failure
[CKF]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
syngraph
سندی که به مهر و امضا کلیه
chronic renal failure
[CRF]
نارسایی مزمن کلیه
[پزشکی]
nephrolith
سنگ کلیه
[پزشکی]
[بیماری]
fauna
کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
adrenal
مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
To sweep the board .
کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
adrenocortical
وابسته به قشر غدهء فوق کلیه
tenantry
اجاره داری کلیه مستاجرین یک ملک
nephrosis
بیماری کلیه که بیشترلولههای کلیوی را مبتلامیکند
flora
کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
avifauna
کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
showdowns
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
troop test
ازمایش یکانها از کلیه نظرات تاکتیکی و تجهیزاتی
showdown
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
All wages were scaled up to 15 per cent .
کلیه دستمزدها به میزان 15درصد افزایش یا فتند
cortin
ماده فعاله قشر غده فوق کلیه
corporative state
حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
suet
چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
To pool resources to gether .
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
Cicim
جاجیم و یا کلیه بافت های ساده کفپوش
All thing considered.
باتوجه به کلیه مسایل (تمام جوانب امر )
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
comprehensive job
کاری که کلیه اجزا ان در رشته واحدی مجتمع شود
formalism
اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
gentelmen's agreement
کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
banc
جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
This is contray to all moral principles ( codes ) .
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
identity matrix
ماتریسی مربع که در ان کلیه عناصرقطر اصلی یک و سایر عناصرصفر باشند
watershed management
کلیه عملیات مربوط به اصلاح و نگهداری و بهره برداری از انجیرها
farraginous
تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
garrison forces
قوای پادگانی کلیه یکانهای مستقردر یک پایگاه یا منطقه یاتاسیسات
grand slams
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slam
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
pure interest
سود ویژه منافعی که پس از کسر کلیه استهلاکات به سرمایه گذارپرداخت میشود
rio treaty
پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
we underwrite the company
ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
legalism
اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
executed contract
قرارداد انتقال مالکیت درحالتی که کلیه حقوق متعلقه ان را نیز شامل شود
ejectment
باز پس گرفتن زمین غصبی ازغاصب بعلاوه کلیه خسارات وارده به مالک اصلی
adrenaline
هورمون قسمت مرکز غده فوق کلیه که بالا برندهء خون و فشارخون است
historcicism
فرضیهای که معتقداست کلیه پدیدههای اجتماعی وفرهنگی باید از لحاظ تاریخی مطالعه شود
ideology
روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
ideologies
روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
member banks
در ایالات متحده کلیه بانکها براساس اساسنامه خود بایستی عضونظام فدرال رزرو در ایند
cosmopolitanism
سیستم " جهان وطنی " اعتقاد به لزوم حسن تفاهم واحترام متقابل بین کلیه ملل واقوام عالم
thrusts
نیرو
vigour
نیرو
letter of attorney
نیرو
equipollent
هم نیرو
sapless
بی نیرو
zips
نیرو
sinewless
بی نیرو
thrusting
نیرو
thrust
نیرو
force
نیرو
puissance
نیرو
pep
نیرو
materials
نیرو
material
نیرو
line of force
خط نیرو
PR
نیرو
leverage
نیرو
zipping
نیرو
energies
نیرو
powers
نیرو
tuck
نیرو
tucking
نیرو
tucks
نیرو
powering
نیرو
tonus
نیرو
powered
نیرو
power
نیرو
life blood
نیرو
energy
نیرو
zipped
نیرو
vis
نیرو
vim
نیرو
vigor
نیرو
zip
نیرو
troop carrier
نیرو بر
high-powered
پر نیرو
forcing
نیرو
forces
نیرو
fibreless
بی نیرو
gut
نیرو
guts
نیرو
gutting
نیرو
blood
نیرو
equipotential
هم نیرو
load
نیرو
loads
نیرو
strength
نیرو
strengths
نیرو
mechanical disadvantage
نیرو گیری
force field
میدان نیرو
mecanical advantage
نیرو دهی
nervine
نیرو بخش پی
on one's/its last legs
<idiom>
نیرو وسودمندی
lines of force
خطوط نیرو
moment of force
گشتاور نیرو
invigorating
نیرو بخش
load factor
ضریب نیرو
energy production
تولید نیرو
load spread
انتشار نیرو
moment of a force
گشتاور یک نیرو
force constant
ثابت نیرو
afforce
نیرو دادن
life force
زیست نیرو
dynamometer
نیرو سنج
field of force
میدان نیرو
pound force
پوند نیرو
instinct with force
نیرو یافته
invigorate
نیرو دادن
order of battle
ترتیب نیرو
juice up
نیرو و جان به
resultant of force
برایند نیرو
bandeung ryouic
نیرو- واکنش
application of a force
فرود نیرو
power down
قطع نیرو
powerlessly
با نداشتن نیرو
power system
شبکه نیرو
super power
ابر نیرو
power mains
شبکه نیرو
application of a force
کاربرد نیرو
generating plant
پست نیرو
ground state
کمترین نیرو
heam yoei vooly
نظریه نیرو
prosternation
تحلیل نیرو
power
توان نیرو
armies
نیرو زمینی
army
نیرو زمینی
force
بردار نیرو
forces
بردار نیرو
forcing
بردار نیرو
torque
گشتاور نیرو
generation
تولید نیرو
generations
تولید نیرو
impoverish
بی نیرو کردن
impoverished
بی نیرو کردن
impoverishes
بی نیرو کردن
impoverishing
بی نیرو کردن
energised
نیرو بخشیدن
energises
نیرو بخشیدن
energising
نیرو بخشیدن
energize
نیرو بخشیدن
extends
باحداکثر نیرو
power
قدرت نیرو
powered
توان نیرو
powered
قدرت نیرو
powering
توان نیرو
powering
قدرت نیرو
powers
توان نیرو
powers
قدرت نیرو
incapacitate
بی نیرو ساختن
incapacitated
بی نیرو ساختن
incapacitates
بی نیرو ساختن
incapacitating
بی نیرو ساختن
mechanics
نیرو برد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com