English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
clearance volume کمترین حجم سیلندر هنگامیکه پیستون در نقطه مرگ بالاقرار دارد
Other Matches
actuating cylinder سیلندر پیستون عمل کننده سیلندر محرک
actuator سیلندر پیستون عمل کننده
balanced actuator سیلندر پیستون محرک هیدرولیکی
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
LSD رقمی که محل سمت راست عدد را اشغال میکند و کمترین توان را دارد
cylinder block boring machine دستگاه سوراخ کننده بدنه سیلندر ماشین مته بلوک سیلندر
compensating port مدخلی در سیلندر اصلی ترمزکه در مواقعی که از ترمزاستفاده نمیشود سیلندر چرخ را به تانک روغن متصل کرده و از انبساط سیال در اثرگرما و نهایتا در گیر شدن ترمزها جلوگیری میکند
supinator ماهیچهای ک کف دست رارو به بالاقرار میدهد
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
flat twin engine موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
point of fall نقطه فرود گلوله به زمین به طور فرضی که با دهانه لوله در یک افق قرار دارد
image printer چاپگر نقطه ماتریسی که قابلیت تولید خروجی متن وگرافیک با کیفیت بالا را دارد
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
whenever هنگامیکه
while هنگامیکه
as همچنانکه هنگامیکه
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
thrum [نخ های تار اضافی در انتهای فرش هنگامیکه از دار جدا می شود.]
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
cylinders سیلندر
cylinder سیلندر
piston پیستون
pistons پیستون
plungers پیستون
piston cover کف پیستون
piston head کف پیستون
plunger پیستون
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
two cylinder engine موتور دو سیلندر
gas cylinder سیلندر گاز
gas bubbler سیلندر گاز
gas from cylinder گاز سیلندر
cylinder pad پایه سیلندر
swept volume حجم سیلندر
double acting cylinder سیلندر دوطرفه
pump barrel سیلندر تلمبه
cylinder capacity حجم سیلندر
cylinder capacity فضای سیلندر
cylinder fins تیغههای سیلندر
six cylinder engine موتور شش سیلندر
single cylinder engine موتور یک سیلندر
cylinder block بلوک سیلندر
cylinder liner بوش سیلندر
single acting cylinder سیلندر یک طرفه
pump cylinder سیلندر پمپ
oxygen cylinder سیلندر اکسیژن
liners بوش سیلندر
liner بوش سیلندر
bottled gas گاز سیلندر
plunger پیستون غوطهای
piston rod دسته پیستون
jacket بوش پیستون
plungers پیستون غوطهای
jackets بوش پیستون
plunger پیستون شناور
plungers پیستون شناور
plunger piston پیستون شناور
piston stroke ضربه پیستون
piston cover پوشش پیستون
piston speed سرعت پیستون
piston pressure فشار پیستون
piston packing لائی پیستون
piston guide راهنمای پیستون
piston area سطح پیستون
connecting rod دسته پیستون
piston clearnce فاصله پیستون
piston crown تاج پیستون
pump piston پیستون پمپ
piston ring رینگ پیستون
cylinder jacket استری داخل سیلندر
drummed درام سیلندر استوانه
bores قطر داخلی سیلندر
bore قطر داخلی سیلندر
drum درام سیلندر استوانه
cylinder skirt حاشیه یا دامنه سیلندر
cylinder gas گاز داخل سیلندر
opposed piston engine موتور سیلندر روبرو
gas cylinder valve شیر سیلندر گاز
eight cylinder engine موتور هشت سیلندر
cylinder flange فلانج یا لبه سیلندر
opposit stroke pistons پیستون مقابل گرد
piston pin اشپیل پایین پیستون
rotary piston machanism مکانیزم پیستون دوار
rotary piston compressor کمپرسور پیستون دار
piston displacement تغییر مکان پیستون
connecting rod bolt پیچ دسته پیستون
double piston engine موتور پیستون مضاعف
forked connecting rod دو شاخ دسته پیستون
brake piston cup رینگ پیستون ترمز
piston travel طول ضربه ی پیستون
back stroke ضربه برگشت پیستون
throttling rod پیستون نافم روغن
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
disaster recovery plan طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
rams دژکوب پیستون منگنه ابی
ram دژکوب پیستون منگنه ابی
opposed piston engine موتور پیستون روبرو متقابل
rammed دژکوب پیستون منگنه ابی
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
minimum کمترین
low tide کمترین حد
least کمترین
the least amount کمترین
base circle هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
velocity stacks لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
oil scraper رینگی در پایین یا حاشیه پایینی پیستون
seize گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seized گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seizes گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
ground state کمترین نیرو
price cut to the bone کمترین قیمت
rock-bottom price کمترین قیمت
minims ذره کمترین
the least amount کمترین کار
minim ذره کمترین
to the very least تا کمترین [دست کم ]
neap tide کمترین جذر و مد
minimum price کمترین قیمت
bottom price کمترین قیمت
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
minimal audible sound کمترین صوت شنودپذیر
last but not least اخرین ولی نه کمترین
lsc کاراکتر با کمترین ارزش
least squares method روش کمترین مجذورات
Without the least regard . بدون کمترین ملاحظه یی
method of least squares روش کمترین مجذورات
minimal changes method روش کمترین تغییرات
huffman tree درختی با کمترین مقادیر
just noticeable difference کمترین تفاوت محسوس
jnd کمترین تفاوت محسوس
it shall not be scathed ) کمترین اسیبی به ان نخواهدرسید
neap season فصل کمترین جزر و مد
My salary is too small for me . کمترین توجهی نکرد
hurdle rate of return کمترین نرخ بازده
least significant digit رقم با کمترین ارزش
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
powered حداکثر تلاش در کمترین زمان
normalization را در محل با کمترین ارزش می افزاید
powers حداکثر تلاش در کمترین زمان
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
upset price کمترین بهای مقطوع درهراج
minimal brain damage کمترین اسیب مغزی موثر
powering حداکثر تلاش در کمترین زمان
brake mean effective pressure مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
ranged مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
range مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
ranges مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
LSD Digit Significant Least رقم با کمترین ارزش
wrist pin پینی که در موتور رادیال دسته پیستون را به شاتون اصلی متصل میکند
spanned مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
rock bottom کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
rock-bottom کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
spans مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
span مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanning مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
machined کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
machines کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
major cycle کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
compacting کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compact کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacts کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com