Total search result: 203 (23 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
machine |
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور |
machined |
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور |
machines |
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور |
|
|
Other Matches |
|
phased |
دوره زمانی اجرای برنامه |
phase |
دوره زمانی اجرای برنامه |
phases |
دوره زمانی اجرای برنامه |
cpu |
مدت زمانی که بازیابی و اجرای دستور طول می کشد |
latency |
تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه . |
pipeline |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
pipelines |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
executing |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
executed |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
executes |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
execute |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
modes |
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه |
mode |
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه |
fetches |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
automatic |
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی |
fetch |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
fetched |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
automatics |
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی |
step |
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است |
stepping |
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است |
dead |
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت |
uptime |
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند |
one for one |
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند |
elegant programming |
نوشتن برنامه ساخت یافته با استفاده از کمترین تعداد دستور است |
time resolution |
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات |
cooling off period |
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
cooling-off periods |
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
cooling-off period |
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
insubordination |
سرپیچی از اجرای دستور |
final process |
دستور اجرای حکم |
time out |
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی |
finals |
رسیدن به انتهای یک دوره زمانی |
final |
رسیدن به انتهای یک دوره زمانی |
exempted , adressee |
گیرنده معاف از اجرای دستور |
available |
دوره زمانی ای که در آن سیستم استفاده میشود |
fetch |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
fetched |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
fetches |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
immediate |
روش اجرای یک دستور کامپیوتری پس از ورود |
execution |
مدت زمان بین اجرای یک دستور |
clocks |
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب |
clock |
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب |
executes |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
executed |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
operation |
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور |
executing |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
execute |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
sensitivity |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
sensitivities |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
cancel |
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل |
cancels |
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل |
cancelling |
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل |
Manchester coding |
نیمه اول دوره زمانی نشان دهنده مقدار بیت |
cycle |
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود |
cycled |
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود |
cycles |
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود |
condition |
ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است |
traffics |
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی |
trafficking |
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی |
trafficked |
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی |
traffic |
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی |
frequencies |
تعداد سیکل ها یا دوره زمانی از حالت موج با قاعده که در هر ثانیه تکرار می شوند |
frequency |
تعداد سیکل ها یا دوره زمانی از حالت موج با قاعده که در هر ثانیه تکرار می شوند |
possession money |
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود |
Ackerman's function |
تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت |
narratives |
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم |
narrative |
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم |
macroinstruction |
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo |
straight line coding |
برنامه نوشته شده برای جلوگیری از استفاده حلقه و انشعاب برای اجرای سریع تر |
language |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
languages |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
compact |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
compacts |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
not to have a prayer of achieving something |
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن |
compacting |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
compacted |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
limen |
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است |
I am here for a language course |
من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم. |
cpu time |
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی |
cob web theorem |
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است . |
interactive |
محتوای حافظه و ثبات را کنترل کند و اجرای دستور را دنبال کند |
stopping |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
stops |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
stopped |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
stop |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
venturi |
کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد |
accumulation |
[مجموعه ای از ویژگی های معماری مشتق شده از دوره های مختلف تاریخی با ترتیب زمانی مشخص] |
mode |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
modes |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
halts |
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود |
halted |
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود |
halt |
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود |
reserve factor |
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر |
statement |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
statements |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
lap chart |
جدول زمانی برای هر دور |
He was quite a fellow in his day. |
زمانی برای خودش آدمی بود |
microcycle |
برای دادن زمان اجرای دستورات |
run duration |
مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه |
targetting |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
targetted |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
target |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
targeted |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
object computer |
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT |
targets |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
targeting |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
transferring |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
transfers |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
transfer |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
execution |
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا |
for a language course |
برای یک دوره زبان |
cpu |
کل زمانی که CPU برای پردازش دستورات نیاز دارد |
force rendezvous |
نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات |
dual |
سیستم کامپیوتری با دو پردازنده برای اجرای سریع تر برنامه |
to give somebody an ultimatum |
به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی] |
aircraft turn around |
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات |
boot |
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب |
transversal |
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی |
processor |
سیستم کامپیوتری با دو پردازندهه برای اجرای سریع تر برنامه |
in the short term <adv.> |
برای دوره کوتاه مدت |
lease |
نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت |
hold |
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون |
holds |
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون |
leases |
نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت |
executes |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
multi tasking |
توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان |
executed |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
break |
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه |
executing |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
intercept point |
نقطه پیش بینی شده برای اجرای رهگیری هوایی |
execute |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
tests |
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن |
test |
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن |
breaks |
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه |
tested |
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن |
rule [on something] |
دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی |
current asset cycle |
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است |
takedown |
مدت زمانی که یک وسیله جانبی آماده برای کار دیگری میشود |
elapsed time |
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند |
dry run |
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها |
cycled |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
multimedia |
CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد |
cycles |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
cycle |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
to enrol [oneself] for a course |
خود را برای دوره ای نام نویسی کردن |
cut corners <idiom> |
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است] |
operation |
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند |
foregrounding |
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره |
test |
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار |
Autocue |
دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد |
tested |
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار |
tests |
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار |
foreground |
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری |
blocks |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
block |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
blocked |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
dial in modem |
مودمی که خودکار پاسخ میدهد و در هر زمانی برای دستیابی به سیستم قابل استفاده است |
pert |
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند |
cleaned |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
cleanest |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
clean |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
cleans |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
foreground processing |
اجرای خودکار برنامههای کامپیوتر که برای به انحصاردر اوردن امکانات کامپیوترطراحی شده اند |
huddles |
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات |
cp |
دستور UNIX برای کپی گرفتن از فایل |
huddle |
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات |
huddled |
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات |
huddling |
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات |
chaining |
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان |
cooling-off period |
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
cooling-off periods |
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
provident fund |
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی |
cooling off period |
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
MCA |
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA |
latchkey child |
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.] |
baud |
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند |
latchkey kid [colloquial] |
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.] |
baud rate |
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند |
soaks |
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند |
retrospective parallel running |
اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر |
soak |
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند |
robustness |
توانایی سیستم برای ادامه کار کردن حتی با وجود خطا در حین اجرای برنامه |
statement |
دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,.... |
disables |
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه |
shifted |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
directory |
SO/2 , -MS DOS , UNIX دستور سیستم برای جابجایی یک دایرکتوری |
nothing to the right |
دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست |
undo |
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش |
undoes |
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش |
disabling |
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه |
directories |
SO/2 , -MS DOS , UNIX دستور سیستم برای جابجایی یک دایرکتوری |
shifts |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
hep |
حرف ندا که برای دستور یاامریه به نظامیان بکارمیرود |
disable |
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه |
statements |
دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,.... |
MD |
دستور DOS برای تولید دایرکتوری جدید در دیسک |
MDs |
دستور DOS برای تولید دایرکتوری جدید در دیسک |
shift |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
real time |
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی |
sergeanty |
انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول |