Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
rock bottom
کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
rock-bottom
کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
Other Matches
bilge
پایین ترین قسمت ساختمان هواپیما که اب کثافات و دیگرضایعات در ان جمع میشود
nethermost
پایین ترین زیر ترین
reserve price
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
minimum price
کمترین قیمت
rock-bottom price
کمترین قیمت
price cut to the bone
کمترین قیمت
bottom price
کمترین قیمت
underprice
قیمت پایین تراز قیمت بازار
undermost
پایین ترین
lowest
پایین ترین
bottommost
پایین ترین
downmost
پایین ترین
lower most
پایین ترین
lowermost
پایین ترین
bottom price
پائین ترین قیمت
tenth rate
از پایین ترین جنس
tenth rate
پایین ترین درجه
lower high water
پایین ترین پیشرفت اب دریا
combat resolution
پایین ترین رده رزمی
troposphere
پایین ترین بخش اتمسفر
lasted
پایین ترین درجه یا مقام
curtal step
پایین ترین پله پلگان
lasts
پایین ترین درجه یا مقام
last
پایین ترین درجه یا مقام
curtail step
پایین ترین پله پلگان
master tooth
پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
master pick
پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
lower low water
پایین ترین پست رفت اب دریا
bottoms
با پایین ترین نرخ تنزیل کردن
bottom
با پایین ترین نرخ تنزیل کردن
knight bachelor
پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
water collecting sump
پایین ترین نقطه در یک سیستم که در ان اب جمع میشود
sternmost
عقب ترین قسمت کشتی
physical
پایین ترین لایه استاندارد شبکه ISO/OSI
belly
کلفت ترین قسمت قلاب ماهیگیری
bellies
کلفت ترین قسمت قلاب ماهیگیری
subcutis
عمیق ترین قسمت زیر پوست
skirting armor
ضخیم ترین قسمت زره تانک
garboard
پایین ترین حاشیه چوبی یااهنی که روی حمال کشتی قرارمیدهند
loss leader
کالایی که با قیمت پایین
markdown
پایین اوردن قیمت
mark down
پایین اوردن قیمت
mark-down
قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark-downs
قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
foot
قسمت پایین چیزی
roll back
قیمت جنسی یاکالایی را بسطح اولیه پایین اوردن
soffite
سقف قسمت پایین عمارت
desender
قسمت پایین حروف کوچک
feuilleton
پاورقی قسمت پایین روزنامه
soffit
سقف قسمت پایین عمارت
midriff
مربوط به قسمت پایین سینه
midriff
تیغه قسمت پایین سینه
midriffs
مربوط به قسمت پایین سینه
midriffs
تیغه قسمت پایین سینه
dumping
فروش کالادر کشورهای دیگر با قیمتی پایین تر از قیمت داخلی
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
hierarchies
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
kinked demand curve
و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
end
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
combat resolution
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
court rug
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
cost plus pricing
تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
current standard cost
مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
unbundled software
نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
list price
فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
paasche price index
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
normal price
قیمت عادی قیمت معمولی
shadow price
شبه قیمت قیمت ضمنی
last price
اخرین قیمت حداقل قیمت
down
سوی پایین بطرف پایین
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quantum valebat
در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
minimum
کمترین
least
کمترین
the least amount
کمترین
low tide
کمترین حد
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
the least amount
کمترین کار
neap tide
کمترین جذر و مد
ground state
کمترین نیرو
to the very least
تا کمترین
[دست کم ]
minim
ذره کمترین
minims
ذره کمترین
minimal audible sound
کمترین صوت شنودپذیر
huffman tree
درختی با کمترین مقادیر
Without the least regard .
بدون کمترین ملاحظه یی
it shall not be scathed
) کمترین اسیبی به ان نخواهدرسید
least squares method
روش کمترین مجذورات
least significant digit
رقم با کمترین ارزش
neap season
فصل کمترین جزر و مد
jnd
کمترین تفاوت محسوس
minimal changes method
روش کمترین تغییرات
My salary is too small for me .
کمترین توجهی نکرد
method of least squares
روش کمترین مجذورات
lsc
کاراکتر با کمترین ارزش
last but not least
اخرین ولی نه کمترین
hurdle rate of return
کمترین نرخ بازده
just noticeable difference
کمترین تفاوت محسوس
spiral of wages and prices
حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
upset price
کمترین بهای مقطوع درهراج
minimal brain damage
کمترین اسیب مغزی موثر
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering
حداکثر تلاش در کمترین زمان
normalization
را در محل با کمترین ارزش می افزاید
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
ranged
مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
range
مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
LSD
Digit Significant Least رقم با کمترین ارزش
I dont have an earthly chance.
کمترین شانس راروی زمین ندارم
ranges
مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
spans
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanning
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanned
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
span
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
compact
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacting
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacts
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
machines
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
compacted
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
limen
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
machined
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
major cycle
کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
crest clearing graph
نمودار تعیین کمترین درجه مربوط به حاشیه امنیت مانع
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
clearance volume
کمترین حجم سیلندر هنگامیکه پیستون در نقطه مرگ بالاقرار دارد
elegant programming
نوشتن برنامه ساخت یافته با استفاده از کمترین تعداد دستور است
backmost
پس ترین
marginal cost pricing
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
logic seeking
چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
LSD
رقمی که محل سمت راست عدد را اشغال میکند و کمترین توان را دارد
proto
مهم ترین
topmost
اعلی ترین
driest
خشک ترین
furthest
پیشرفته ترین
lattermost
عقب ترین
lattermost
پست ترین
least significant
کم اهمیت ترین
rearmost
عقب ترین
most important
<adj.>
مهم ترین
midmost
میان ترین
drier
: خشک ترین
eldest
مسن ترین
meritorious
شایسته ترین
arrant
بدنام ترین
nethermost
پست ترین
rightmost
راست ترین
first and foremost
<adv.>
پیش ترین
middlemost
میان ترین
aftmost
عقب ترین
leftmost
سمت چپ ترین
undermost
زیر ترین
westernmost
غربی ترین
foremost
پیش ترین
backmost
عقب ترین
hindmost
عقب ترین
most significant
پراهمیت ترین
best
عظیم ترین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com