English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
Other Matches
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to knock down زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dump از کار انداختن ناگهانی کل سیستم
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
putted ضربه برای انداختن به سوراخ
putts ضربه برای انداختن به سوراخ
putt ضربه برای انداختن به سوراخ
raise the wind پول برای مقصودی راه انداختن
holeable گوی اسان برای به سوراخ انداختن
to cause trouble for oneself برای خود دردسر راه انداختن
get hold of (someone) <idiom> (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
offense توپ اندازی وتلاش برای انداختن میله
cultivation جلب محبت برای استفاده درکسب اطلاعات دانه پاشیدن تماس برای جلب و به دام انداختن افراد
pickup انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
put and take fishing انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
drop ball انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
let down پایین انداختن انداختن
retard درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
slotting شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slots شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slot شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
technical escort پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
pockets کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
penny in the slot سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
IRQ سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
halterbreak کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
to lay by the heels بر انداختن
throwing انداختن
throw انداختن
fling انداختن
flinging انداختن
flings انداختن
spills انداختن
spilling انداختن
to leave out انداختن
to let drop انداختن
hewn انداختن
to put back پس انداختن
to play a searchlight انداختن
rut خط انداختن
to pick off تک تک انداختن
throws انداختن
benite به شب انداختن
stagger از پا انداختن
to let fall انداختن
jaculate انداختن
spilled انداختن
spill انداختن
omitting انداختن
lash vt انداختن
omitted انداختن
hitching انداختن
hitches انداختن
hitched انداختن
brush finish خط انداختن
ruts خط انداختن
hitch انداختن
omit انداختن
blob لک انداختن
blobs لک انداختن
lay away انداختن
hurl انداختن
hurled انداختن
hurls انداختن
fell انداختن
let fall انداختن
felled انداختن
felling انداختن
fells انداختن
to hew down انداختن
string زه انداختن به
omits انداختن
overthrown بر انداختن
relegate انداختن
deletes انداختن
relegated انداختن
deracination بر انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrow بر انداختن
deleting انداختن
floriate گل انداختن در
leave out انداختن
launching به اب انداختن
retroject پس انداختن
deleted انداختن
hew انداختن
overthrows بر انداختن
hews انداختن
hewing انداختن
hewed انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
bottom ته انداختن
bottoms ته انداختن
delete انداختن
slings انداختن
launches به اب انداختن
souse انداختن
relegates انداختن
run home جا انداختن
emplace جا انداختن
to skips over انداختن
thrust انداختن
launch به اب انداختن
thrusts انداختن
overthrew بر انداختن
to fire off a postcard انداختن
launched به اب انداختن
prostrate از پا انداختن
spilled or spilt انداختن
pilling تل انداختن
line خط انداختن در
lines خط انداختن در
relegating انداختن
to draw lots انداختن
thrusting انداختن
knock-ups از کار انداختن
emasculating از مردی انداختن
hinders بتاخیر انداختن
endanger به مخاطره انداختن
embroil به نزاع انداختن
hindering بتاخیر انداختن
hindered بتاخیر انداختن
emasculates از مردی انداختن
hinder بتاخیر انداختن
emasculate از مردی انداختن
entrap تله انداختن
interjecting درمیان انداختن
interjects درمیان انداختن
demoralised ازروحیه انداختن
expel بیرون انداختن
disfiguring از شکل انداختن
demoralises ازروحیه انداختن
demoralising ازروحیه انداختن
demoralize ازروحیه انداختن
discards دور انداختن
entrapped تله انداختن
expelled بیرون انداختن
knock-up از کار انداختن
knock up از کار انداختن
interject درمیان انداختن
expels بیرون انداختن
interjected درمیان انداختن
expelling بیرون انداختن
gloss برق انداختن
deactivate از اثر انداختن
to drive mad بدیوانگی انداختن
inaugurating براه انداختن
flout دست انداختن
to chop dowm a tree درختی را انداختن
ensnare بدام انداختن
flouted دست انداختن
ensnared بدام انداختن
ensnares بدام انداختن
entraps تله انداختن
entraps بدام انداختن
to cut the painter جدایی انداختن
deactivated از اثر انداختن
deactivates از اثر انداختن
deactivating از اثر انداختن
entrap بدام انداختن
entrapped بدام انداختن
entrapping بدام انداختن
to drive into a corner درتنگنا انداختن
flouting دست انداختن
flouts دست انداختن
ensnaring بدام انداختن
pickles ترشی انداختن
pickle ترشی انداختن
embroiled به نزاع انداختن
embroiling به نزاع انداختن
embroils به نزاع انداختن
sire نیا پس انداختن
sired نیا پس انداختن
sires نیا پس انداختن
trap بدام انداختن
trap درتله انداختن
buck جفتک انداختن
to bring any one to his knees کسیرابلابه انداختن
bucks جفتک انداختن
inaugurates براه انداختن
emasculated از مردی انداختن
inaugurated براه انداختن
inaugurate براه انداختن
trap در تله انداختن
siring نیا پس انداختن
risks به مخاطره انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com