English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (9 milliseconds)
English Persian
umpire کمک داور
umpired کمک داور
umpires کمک داور
umpiring کمک داور
ump کمک داور
foot fault judge کمک داور
Search result with all words
award رای داور
awarded رای داور
awarding رای داور
awards رای داور
marker داور
markers داور
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
stop استوپ داور بوکس
stopped استوپ داور بوکس
stopping استوپ داور بوکس
stops استوپ داور بوکس
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
inspector داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
inspectors داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
arbiter قاضی داور
arbiter داور
arbiters قاضی داور
arbiters داور
umpire سرداور داور مسابقات
umpire داور مانور
umpire داور
umpired سرداور داور مسابقات
umpired داور مانور
umpired داور
umpires سرداور داور مسابقات
umpires داور مانور
umpires داور
umpiring سرداور داور مسابقات
umpiring داور مانور
umpiring داور
observer گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
referee داور مسابقات
referee داور
referee داور مسابقات شدن
referee داور بالای والیبال
referee در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed داور مسابقات
refereed داور
refereed داور مسابقات شدن
refereed داور بالای والیبال
refereed در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing داور مسابقات
refereeing داور
refereeing داور مسابقات شدن
refereeing داور بالای والیبال
refereeing در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referees داور مسابقات
referees داور
referees داور مسابقات شدن
referees داور بالای والیبال
referees در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
arbitrator داور
arbitrators داور
judge داور
judged داور
judges داور
judging داور
dissent مشاجره بر سر رای داور
dissented مشاجره بر سر رای داور
dissents مشاجره بر سر رای داور
juror داور
jurors داور
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
protest اعتراض به رای داور کشتی
protested اعتراض به رای داور کشتی
protesting اعتراض به رای داور کشتی
protests اعتراض به رای داور کشتی
aftereffect اثر بعدی داور
appeal play تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
arbitator داور
backfield جای بازیگر پشت داور
back judge داور در محوطه دفاعی
chest protector لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
deashim داور وسط تکواندو
field judge داور میدان
flagman داور مخصوص تشخیص امتیاز
fukushin کمک داور کاراته
goal judge داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
ground judge داور زمین شمشیربازی
head linesman داور خط کناری
jooshim داور کنار تکواندو
judicial arbitrator داور قانونی
judicial arbitrator داور قضائی
jump ball توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
justiciary داور عالی رتبه
line official داور خط تجمع
net cord judge داور تور
netcord umpire داور تور
order of service سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
paddock judge داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
patrol judge داور برج طول مسیر اسبدوانی
placing judge داور خط پایان
Other Matches
referee's whistle سوت داور
sole arbitrator داور منفرد
referee throw پرتاب داور
referee stops contest استوپ داور
the judgewas corrupted داور به رشوه تطییع شد
sole arbitrator حکم یا داور انحصاری
shushin داور وسط کاراته
The referee blew for full-time. داور سوت پایان بازی را زد.
referee's position اعلام کشتی در خاک از سوی داور
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
rhadamanthus داور سخت گیر ورشوه خوار
technical foul خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com