Dictiornary-Farsi | کمک همراهی قبول | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
suffrage	کمک همراهی قبول


Other Matches

Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
sodality	همراهی
companionship	همراهی
accompaniment	همراهی
accompaniments	همراهی
send-offs	همراهی
send-off	همراهی
send off	همراهی
anent	همراهی
camaraderie	همراهی
concomitance	همراهی
favors	همراهی
favored	همراهی
favour	همراهی
favours	همراهی
favoring	همراهی
favouring	همراهی
accompanier	همراهی کننده
escorting	همراهی کردن
accompanied	همراهی کردن
conpanion	همراهی کردن
favourer	همراهی کننده
accompanist	همراهی کننده
accompanists	همراهی کننده
escorted	همراهی کردن
escorts	همراهی کردن
accompany	همراهی کردن
accomodate	همراهی کردن
accompanies	همراهی کردن
squires	همراهی کردن
squire	همراهی کردن
go along	همراهی کردن
to accompany	همراهی کردن
to go along	همراهی کردن
escort	همراهی کردن
to render a ssistance	همراهی کردن
escorting	همراهی یامحافظت کردن
escorts	همراهی یامحافظت کردن
escorted	همراهی یامحافظت کردن
escort	همراهی یامحافظت کردن
favours	همراهی یا طرفداری کردن با
pall bearer	کسیکه در همراهی با جنازه
favored	همراهی یا طرفداری کردن با
favoring	همراهی یا طرفداری کردن با
favors	همراهی یا طرفداری کردن با
gain over	با خود همراهی کردن
favour	همراهی یا طرفداری کردن با
favouring	همراهی یا طرفداری کردن با
to vow assistance	قول همراهی دادن
to attend a funeral	باجنازه همراهی کردن
accompaniment	ساز یا آواز همراهی کننده
accompaniments	ساز یا اواز همراهی کننده
please do me a service	خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
to go along	همراه رفتن همراهی کردن
accomodation	تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
accompanist	همراهی کننده با آواز یا سازی چون پیانو
accompanists	همراهی کننده با اواز یاسازی چون پیانو
we sang them home	ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
in tow <idiom>	برده شدن ازجایی به جای دیگر ،همراهی با کسی
ponying	همراهی کردن اسب غیرمسابقهای با اسب مسابقه برای تمرین
intromission	قبول
imprimatur	قبول
receptions	قبول
adoption	قبول
acknowledgment	قبول
reception	قبول
acceptances	قبول
admissions	قبول
admission	قبول
compliance	قبول
acceptance	قبول
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
compliancy	قبول اجابت
allowable load	بارقابل قبول
adopter	قبول کننده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
accepting	قبول شدن
disallowance	عدم قبول
embracement	قبول اتخاذ
compliantly	با قبول و رضایت
admittable	قابل قبول
tolerable	قابل قبول
acceptor	قبول کننده
acceptation tacite	قبول ضمنی
accepter	قبول کننده
acceptant	قبول کننده
acceptancy	اماده قبول
passes	قبول کردن
admission of liability	قبول بدهی
pass	قبول کردن
express acceptance	قبول صریح
adhibit	قبول کردن
acknowladgement of debt	قبول بدهی
aceptive	قابل قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
concede	قبول شکست
I agree.	قبول دارم.
accepts	قبول کردن
taken	مورد قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
conceding	قبول شکست
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
received	مورد قبول
accepts	قبول شدن
to take in	قبول کردن
offer and acceptance	ایجاب و قبول
non acceptance	عدم قبول
naturalization	قبول تابعیت
intolerancy	عدم قبول
incompliance	عدم قبول
compliant	قبول کننده
implied acceptance	قبول ضمنی
ratification	قبول قبولی
accept	قبول شدن
accept	قبول کردن
accord	قبول کردن
accorded	قبول کردن
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
accords	قبول کردن
accepting	قبول کردن
reply paid	جواب قبول
receivable	قابل قبول
ready acceptance	حسن قبول
valid	قابل قبول
honored	قبول کردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
passed	قبول کردن
disclaims	قبول نکردن
sufficiently <adv.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
admit	قبول کردن
admits	قبول کردن
admitting	قبول کردن
unacceptable	غیرقابل قبول
unacceptably	غیرقابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
disclaim	قبول نکردن
adopts	قبول کردن
honoring	قبول کردن
honors	قبول کردن
honour	قبول کردن
honoured	قبول کردن
honouring	قبول کردن
believable	قابل قبول
honours	قبول کردن
adopt	قبول کردن
passable	قابل قبول
acceptable	قابل قبول
adopting	قبول کردن
ineligible	غیرقابل قبول
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
withdraw	قبول نکردن
reasonable	قابل قبول
entertain	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertains	قبول کردن
acceptability	قابلیت قبول
acceptability	قبول شدگی
admissible	قابل قبول
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptably	بطورقابل قبول
acceptance by words	قبول قولی
allowable	قابل قبول
withdraws	قبول نکردن
rejection	عدم قبول
acceptance	قبول قرارداد
acceptances	قبول قرارداد
adequate <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
intolerance	عدم قبول
agreement	قرار قبول
agreements	قرار قبول
acceptable <adj.>	قابل قبول
adoption	قبول به فرزندی
acceptance limit	حد قابل قبول
rejection	قبول نکردن
befriending	دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends	دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended	دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend	دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
honored	یاحوالهای را قبول کردن
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
valid assumptions	فروض قابل قبول
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
accepts	پسندیدن قبول کردن
acceptance	حوالهء قبول شده
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن

suffrage

کمک همراهی قبول