English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
anchimeric assistance کمک گروه مجاور
Search result with all words
adjacent دو میدان متصل به دو گروه مجاور
Other Matches
buffer duo دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
limitrophe مجاور مرزی مجاور
adjacent rows ردیف های مجاور [رج های مجاور]
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
vicinal مجاور
vicinity مجاور
adjoining مجاور
coterminous مجاور
vicinage مجاور
neighbouring مجاور
conterminous مجاور
circumjucent از هر سو مجاور
nigh مجاور
adjacent مجاور
next مجاور
abutting مجاور
nearby مجاور
contiguous مجاور
neighbor مجاور
appressed مجاور
near by مجاور
proximal مجاور
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
adjoin مجاور بودن
adjacent lines خطهای مجاور
vicinal dihalide دی هالید مجاور
adjacent video ویدئو مجاور
graveside مجاور قبر
gravesides مجاور قبر
aduacent sound صدای مجاور
adjoined مجاور بودن
neighbours نزدیک مجاور
neighbors نزدیک مجاور
against پیوسته مجاور
anal مجاور مقعد
bordered مجاور بودن
border مجاور بودن
neighbour نزدیک مجاور
collateral همسایه مجاور
bordering مجاور بودن
contiguous zone منطقه مجاور
adjoins مجاور بودن
adjoining نزدیک مجاور
parahepatic مجاور کبد
proximal stimulus محرک مجاور
adjacent مجاور همسایه
paranephric مجاور کلیه
abuting surface سطح مجاور
abuttal زمین مجاور
abuttals زمین مجاور
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
surrounding احاطه کننده مجاور
allele ژنهای ناهمسان مجاور
guiding عضلات کمکی مجاور
adjacent point نقطه های مجاور
adjacent channel interfernce تداخل کانال مجاور
monkey chatter تداخل کانال مجاور
colocate در مجاور هم قرار دادن
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
garbage واسط رادیویی از کانالهای مجاور
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
appressed کاملا نزدیک و مجاور چیزی
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde گروه بیشمار گروه
hordes گروه بیشمار گروه
hydro هتل یامهمانخانهای که مجاور اب معدنی ساخته میشود
nip فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nipped فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nips فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
overlap tell رله اطلاعات مربوط به هدف یا دشمن به ایستگاههای مجاور
dotting فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
dot فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
contiguous فایل ذخیره شده در مجموعهای از شیارهای دیسک مجاور هم
induced اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
I could have sworn that there was somebody in the next room . می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
induce اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
inducing اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
base pitch فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
triangulation تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی
compass compensation تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
photo pattern generation تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
joggled برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggles برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggling برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggle برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
abuts مماس بودن مجاور بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
irredentism نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
cluster bomb گروه
cluster گروه
cluster bombs گروه
clusters گروه
host گروه
hosted گروه
hosting گروه
hosts گروه
teams گروه
masses گروه
mass گروه
folks گروه
folk گروه
herds گروه
shoals گروه
attack group گروه تک
herd گروه
herded گروه
herding گروه
massing گروه
shoal گروه
multitudes گروه
swarmed گروه
swarm گروه
parcels گروه
bunching گروه
fries گروه
fry گروه
frying گروه
bunches گروه
assembly گروه
g , series گروه ژ
bunched گروه
parcel گروه
gang گروه
bunch گروه
covey گروه
gangs گروه
throngs گروه
thronging گروه
thronged گروه
multitude گروه
platoon گروه
platoons گروه
concourses گروه
concourse گروه
many گروه
congregations گروه
congregation گروه
squads گروه
squad گروه
swarms گروه
flock گروه
flocking گروه
flocks گروه
throng گروه
crowds گروه
corps گروه
group گروه
flocked گروه
crowd گروه
company گروه
ring گروه
team گروه
special interest group گروه
set گروه
t group گروه T
lot گروه
bevy گروه
schools گروه
companies گروه
cohorts گروه
school گروه
batch گروه
batches گروه
party گروه
ensign گروه
ensigns گروه
clique گروه
cohort گروه
cliques گروه
sets گروه
groups گروه
setting up گروه
troop گروه
trooped گروه
trooping گروه
carbonyl group گروه کربونیل
shop stewards رئیس گروه
center گروه مرکزی
class of suplies گروه کالاها
adverbial group گروه قیدی
In groups. In batches. دسته دسته ( گروه گروه )
cable party گروه لنگر
camp color party گروه پرچم
chevroner فرمانده گروه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com