Dictiornary-Farsi | کمیسیون مالی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
committee of ways and means	کمیسیون مالی


Other Matches

international	ElectrotechnicalCommission ...کمیسیون الکتریکی جهانی کمیسیون بین المللی مهندسی برق
internationals	ElectrotechnicalCommission ...کمیسیون الکتریکی جهانی کمیسیون بین المللی مهندسی برق
commission of conciliation	کمیسیون حل اختلاف کمیسیون توافق
disciplinary control board	کمیسیون 5 نفری یکانها کمیسیون 5 نفری شورای انضباطی یکان
fiscal drag	اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement	صورت مالی گزارش مالی
commission	کمیسیون
commitee	کمیسیون
commissioning	کمیسیون
commissions	کمیسیون
investigating committee	کمیسیون بازجویی
committee of inquiry	کمیسیون بازجویی
commission	کمیسیون و کمیته
board	هیئت کمیسیون
fact finding body	کمیسیون تحقیق
courts of inquiry	کمیسیون تحقیق
court of inquiry	کمیسیون تحقیق
commissions	کمیسیون و کمیته
military comission	کمیسیون نظامی
subcommittee	کمیسیون فرعی
subcommittees	کمیسیون فرعی
select committe	کمیسیون پارلمانی
boarded	هیئت کمیسیون
commissioning	کمیسیون و کمیته
committe of foreign exchange	کمیسیون ارز
commission of enquiry	کمیسیون تحقیق
joint committee	کمیسیون مشترک
quando acciderint	وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere	موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
human rights commission	کمیسیون حقوق بشر
healt and safety commision	کمیسیون سلامت و امنیت
committees	کمیسیون مجلس مشاوره
committee	کمیسیون مجلس مشاوره
iec	کمیسیون بین المللی الکترونیک
prevention of discrimination sub commiss	کمیسیون فرعی جلوگیری ازتبعیض
interstate commerce commission	کمیسیون تجارت بین ایالات
ecafe	کمیسیون اقتصادی اسیا و خاور دور که در سال 7491 در سازمان ملل تشکیل شده است
monetary	مالی
financial	مالی
pecuniary	مالی
financing	مالی
fiscal	مالی
finance	مالی
financed	مالی
finances	مالی
accounting classification	کد مالی
fiscal control	نظارت مالی
capital commitment	تعهدات مالی
snow job	ماست مالی
non pecuniary	غیر مالی
pecuniary penalty	مجازات مالی
anointment	پماد مالی
rough usage	دست مالی
fiscal	سال مالی
self support	استقلال مالی
judgment debt	محکوم به مالی
inunction	روغن مالی
financial assets	دارائیهای مالی
financial assets	موجودی مالی
financial bill	لایحه مالی
financial budget	بودجه مالی
financial capital	سرمایه مالی
financial centers	مراکز مالی
financial crisis	بحران مالی
financial policy	سیاست مالی
financial data	اطلاعات مالی
financial e.	متخصص مالی
financial expenses	هزینههای مالی
financial feasibility	امکان مالی
financial intermediary	واسطه مالی
financial inventory	ذخایر مالی
financial plan	برنامه مالی
financial management	مدیریت مالی
financial affairs	امور مالی
financial circles	محافل مالی
in low water	در تنگی مالی
illinition	روغن مالی
fiscally	ازلحاظ مالی
fiscal policy	سیاست مالی
fiscal control	کنترل مالی
financial status	وضع مالی
financial secretary	مشاور مالی
felting	نمد مالی
financial relations	روابط مالی
finance house	موسسه مالی
finance markets	بازارهای مالی
finance officer	افسر مالی
financial ability	تمکن مالی
financial position	وضعیت مالی
financial adviser	مشاور مالی
financial period	دوره مالی
fiscal years	دوره مالی
subsidy	کمک مالی
embrocation	روغن مالی
embrocations	روغن مالی
chamberlain	نافر مالی
chamberlains	نافر مالی
roughcast	گل مالی شده
fund	اعتبار مالی
funded	اعتبار مالی
sparge	گل مالی کردن
credits	اعتبار مالی
spiel	شیره مالی
padding	لگد مالی
mart	بازار مالی
credit	اعتبار مالی
credited	اعتبار مالی
crediting	اعتبار مالی
financial market	بازار مالی
subsidies	کمکهای مالی
waxing	موم مالی
Mali	کشور مالی
unction	روغن مالی
financial years	سال مالی
slobbery	لجن مالی
taction	دست مالی
financial year	سال مالی
subvention	کمک مالی
sustentation	استعانت مالی
financially	از نظر مالی
financiers	متخصص مالی
financier	متخصص مالی
sustention	استعانت مالی
fiscal year	سال مالی
fiscal years	سال مالی
fiscal year	دوره مالی
subsidization	کمک مالی
financial planning	برنامه ریزی مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.	ماست مالی کردن
pure fiscal policy	سیاست مالی خالص
functional finance	سیاست مالی اصولی
mud bath	گل مالی تن برای درمان
to come into a property	مالی را صاحب شدن
spiel	شیره مالی کردن
tools of fiscal policy	ابزار سیاست مالی
inuct	روغن مالی کردن
means tests	سنجش استطاعت مالی
aid package	بسته کمک مالی
corporate treasurer	مدیر امور مالی
financial statement	صورت وضعیت مالی
chief financial officer [CFO]	مدیر امور مالی
tallow	پیه مالی کردن
means test	سنجش استطاعت مالی
salvaging	مالی را از خطرنجات دادن
anointment	روغن مالی تدهین
austere fiscal policy	سیاست مالی مضیق
finance	قسمت مالی یا دارایی
anoints	روغن مالی کردن
fiscal	مربوط به مالی یامالیه
compensatory fiscal policy	سیاستهای مالی ترمیمی
anointing	روغن مالی کردن
contractionary fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
annual financial statement	گزارش مالی سالانه
financed	قسمت مالی یا دارایی
salvaged	مالی را از خطرنجات دادن
salvage	مالی را از خطرنجات دادن
finances	قسمت مالی یا دارایی
financing	قسمت مالی یا دارایی
rough	دست مالی کردن
roughest	دست مالی کردن
accountable disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
salvages	مالی را از خطرنجات دادن
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
anoint	روغن مالی کردن
scrabbles	دست مالی کردن
scrabbled	دست مالی کردن
financial accounts	حساب های مالی
finance company	شرکت تامین مالی
disbursing officer	افسر ذیحساب مالی
embrocate	روغن مالی کردن
discretionary fiscal policy	سیاست مالی اختیاری
expansionary fiscal policy	سیاست مالی انبساطی
felt	نمد مالی کردن
scrabble	دست مالی کردن
financial intermediary	موسسه مالی واسطه
financial mission	هئیت مامورین مالی
scrabbling	دست مالی کردن
current income	درامد یک سال مالی
financial investment	سرمایه گذاری مالی
anele	تدهین یا روغن مالی کردن
subsidies	مکهای مالی دولت , سوبسید
waxer	کسیکه موم مالی میکند
administrative(financial,legal)process.	جریان اداری (مالی .حقوقی )
financial planning system	سیستم برنامه ریزی مالی
Monetary systems.	سیستم های پولی ( مالی )
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .	موضوعی را ماست مالی کردن
financial data	اطلاعات مربوط به امور مالی
jigger	ماشین نم مالی جرثقیل ابی
groping	دست مالی کورمالی کردن
gropes	دست مالی کورمالی کردن
grope	دست مالی کورمالی کردن
feel the pinch <idiom>	در تنگنای مالی قرار گرفتن
groped	دست مالی کورمالی کردن
passive fiscal policy	سیاست مالی غیر فعال
deficit financing	اداره امور مالی با کسرموازنه
scrabble	سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles	سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling	سرسری چیز نوشتن دست مالی