Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 207 (11 milliseconds)
English	Persian
minimised	کمینه ساختن
minimises	کمینه ساختن
minimising	کمینه ساختن
minimize	کمینه ساختن
minimized	کمینه ساختن
minimizes	کمینه ساختن
minimizing	کمینه ساختن
Other Matches
minimum	کمینه
minimal	کمینه
minimally	کمینه
min	کمینه
single minimum	تک کمینه
minimal cue	نشانه کمینه
minimalization	کمینه سازی
double minimum	جفت کمینه
minimizing	کمینه کردن
minimalism	کمینه گرایی
minimizes	کمینه کردن
minimized	کمینه کردن
minimization	کمینه سازی
minimum	حداقل کمینه
minimised	کمینه کردن
minimize	کمینه کردن
minimising	کمینه کردن
minimises	کمینه کردن
oblimin rotation	چرخش مایل کمینه
minimum mortality	کمینه مرگ و میر
minimization	کوچک شماری کمینه سازی
ordinary least squares [OLS]	کمینه مربعات خطی [ریاضی]
ordinary least squares	کمینه مربعات خطی [ریاضی]
irreducibility	حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
creating	ساختن
fabricates	ساختن
fabricated	ساختن
manufactured	ساختن
creates	ساختن
create	ساختن
constructs	ساختن
constructing	ساختن
fabricating	ساختن
constructed	ساختن
miscreate	بد ساختن
construct	ساختن
fabricate	ساختن
composes	ساختن
fashioning	مد ساختن
fashions	مد ساختن
pellet	حب ساختن
put-up	ساختن
bulid	ساختن
carbonize	کک ساختن
make	ساختن
fashioned	مد ساختن
fashion	مد ساختن
builds	ساختن
compose	ساختن
put up	ساختن
invents	ساختن
inventing	ساختن
invented	ساختن
invent	ساختن
build	ساختن
buildings	ساختن
confect	ساختن
makes	ساختن
dree	ساختن با
upgrade	ساختن
upgraded	ساختن
upgrades	ساختن
upgrading	ساختن
indite	ساختن
pill	حب ساختن
manufacture	ساختن
unifies	تک ساختن
fabrication	ساختن
manufactures	ساختن
pills	حب ساختن
bridges	پل ساختن
bridged	پل ساختن
remakes	از نو ساختن
remake	از نو ساختن
mint	ساختن
to t. up	ساختن
produces	ساختن
produced	ساختن
idolises	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolize	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
produce	ساختن
idolised	بت ساختن
forborne	ساختن با
minted	ساختن
unifying	تک ساختن
to get along	ساختن
mints	ساختن
to go in with	ساختن با
bridge	پل ساختن
generate	ساختن
generated	ساختن
generates	ساختن
generating	ساختن
set up	ساختن
minting	ساختن
to make a shift	ساختن
upbuild	ساختن
to make away	ساختن
unify	تک ساختن
maximize	بیشینه ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
maximizes	بیشینه ساختن
diversify	گوناگون ساختن
diversifying	گوناگون ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
produce	ساختن محصول
familiarizes	اشنا ساختن
diversifies	گوناگون ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
maximizing	بیشینه ساختن
diversified	گوناگون ساختن
maximized	بیشینه ساختن
familiarized	اشنا ساختن
familiarize	اشنا ساختن
familiarising	اشنا ساختن
produces	ساختن محصول
discovers	مکشوف ساختن
familiarises	اشنا ساختن
familiarised	اشنا ساختن
produced	ساختن محصول
discovering	مکشوف ساختن
internalization	درونی ساختن
sepulchers	قبر ساختن
sepulchre	قبر ساختن
reconciling	راضی ساختن
subvert	واژگون ساختن
subverted	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
subverts	واژگون ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
denigration	سیاه ساختن
gaunt	زننده ساختن
discovered	مکشوف ساختن
reconciles	راضی ساختن
discover	مکشوف ساختن
vitiating	معیوب ساختن
notified	اگاه ساختن
notifies	اگاه ساختن
sepulchres	قبر ساختن
reconcile	راضی ساختن
notify	اگاه ساختن
notifying	اگاه ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
maximising	بیشینه ساختن
denuded	عاری ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
disturbs	مضطرب ساختن
denude	عاری ساختن
disturb	مضطرب ساختن
discourage	بی جرات ساختن
discourages	بی جرات ساختن
rescind	باطل ساختن
rescinding	باطل ساختن
rescinds	باطل ساختن
accustoms	معتاد ساختن
accustoming	معتاد ساختن
relieve	بر جسته ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
denudes	عاری ساختن
denuding	عاری ساختن
substantiate	مستند ساختن
substantiated	مستند ساختن
substantiates	مستند ساختن
substantiating	مستند ساختن
snarls	خشمگین ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
snarl	خشمگین ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
relieves	بر جسته ساختن
relieving	بر جسته ساختن
vitiates	معیوب ساختن
vitiates	ناپاک ساختن
disabling	ناتوان ساختن
disables	ناتوان ساختن
disable	ناتوان ساختن
vitiating	ناپاک ساختن
wet	مرطوب ساختن
wets	مرطوب ساختن
wetted	مرطوب ساختن
wettest	مرطوب ساختن
inters	مدفون ساختن
maximised	بیشینه ساختن
vitiated	ناپاک ساختن
vitiated	معیوب ساختن
accustom	معتاد ساختن
insuring	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com