Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 152 (8 milliseconds)
English	Persian
lurkingly	کمین کنان
Search result with all words
perdu or due	درحال کمین کمین کنان
Other Matches
lurk	جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurked	جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurking	جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurks	جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
inquiringly	تحقیق کنان پرسش کنان
rejoicingly	شادی کنان وجد کنان
lingeringly	فس فس کنان
afoam	کف کنان
vacillatingly	دل دل کنان
mutteringly	من من کنان
murmuringly	غر غر کنان
ambushes	کمین
ambushed	کمین
forestall	کمین
forestalled	کمین
on the lurk	در کمین
ambush	کمین
forestalls	کمین
await	در کمین
raids	کمین
awaited	در کمین
awaiting	در کمین
raiding	کمین
raided	کمین
raid	کمین
awaits	در کمین
minimally	کمین
ambuscade	کمین
ambushing	کمین
minimal	کمین
fawningly	مداهنه کنان
exultingly	خوشی کنان
lingeringly	معطل کنان
lingeringly	درنگ کنان
flashily	جلوه کنان
gyringly	گردش کنان
groaningly	ناله کنان
glozingly	تاویل کنان
haltingly	تامل کنان
grumblingly	شکایت کنان
insinuatingly	اشاره کنان
insultingly	توهین کنان
intriguingly	دسیسه کنان
whiningly	ناله کنان
exultantly	خوشی کنان
loiteringly	درنگ کنان
remonstratingly	تعرض کنان
repinningly	لندلند کنان
reprovingly	سرزنش کنان
twittingly	سرزنش کنان
under one's breath <idiom>	نجوا کنان
saunteringly	ولگردی کنان
scoffingly	ریشخند کنان
sneeringly	ریشخند کنان
surprisedly	تعجب کنان
vituperatively	سرزنش کنان
wailingly	شیون کنان
wailingly	ناله کنان
remonstratingly	نکوهش کنان
rejoicingly	خوشی کنان
refelectingly	اندیشه کنان
louringly	اخم کنان
minaciously	تهدید کنان
mockingly	ریشخند کنان
murmuringly	ناله کنان
on the run	شلوق کنان
pantingly	ارزو کنان
ponderingly	اندیشه کنان
poutingly	لب کلفت کنان
procrastinatingly	تعلل کنان
pulingly	ناله کنان
ragingly	شورش کنان
railingly	بدحرفی کنان
wonderingly	تعجب کنان
menacingly	تهدید کنان
jumpingly	پرش کنان
mincingly	ناز کنان
jokingly	شوخی کنان
cock-a-hoop	شادی کنان
questioningly	پرسش کنان
stalking	کمین کردن
lurking	کمین کردن
lurks	کمین کردن
perdue	درحال کمین
perdu	درحال کمین
night interception	کمین شبانه
stalked	کمین کردن
minterm	کمین لفظ
stalk	کمین کردن
to lie in w	کمین کردن
to lie in a	کمین کردن
sniper	کمین کردن
snipers	کمین کردن
waylaid	کمین کردن
waylay	کمین کردن
waylaying	کمین کردن
waylays	کمین کردن
lurk	کمین کردن
lurked	کمین کردن
minimal function	تابع کمین
stalks	کمین کردن
insidiate	در کمین نشستن
insidiate	کمین کردن
ambushes	کمین کردن
ambushes	در کمین نشستن
ambushing	کمین کردن
ambushing	در کمین نشستن
ambuscade	کمین گاه
ambushed	کمین کردن
ambushed	در کمین نشستن
lurking place	کمین گاه
scuppered	کمین کردن
scupper	کمین کردن
ambush	در کمین نشستن
scuppering	کمین کردن
scuppers	کمین کردن
ambush	کمین کردن
frisky	جست وخیز کنان
repinningly	ناله کنان بادلتنگی
jumpingly	جست وخیز کنان
they returned in triumph	شادی کنان برگشتند
dramatis personoe	صورت بازی کنان
friskiest	جست وخیز کنان
friskier	جست وخیز کنان
at pause	مکث کنان خاموش
revilingly	بدگویان فحاشی کنان
raiding party	قسمت مامور کمین
strike force	نیروی کمین یا ضربت
the miner's f.	اتحادیه یاپیمان کان کنان
wedding party	مجلس عروسی یا عقد کنان
fleeringly	استهزاء کنان باخنده تمسخرامیز
haltingly	درنگ کنان ازروی دودلی
skip	رقص کنان حرکت کردن
interposingly	مداخله کنان بطور معترضه
on the run	بهر سو دوان دوندگی کنان
skips	رقص کنان حرکت کردن
skipped	رقص کنان حرکت کردن
ambuscade	یکدسته نظامی کمین کرده
ambuscade	دام محل اجرای کمین
still hunting	شکار باروش در کمین نشستن
sneak raid	کمین سریع تک برق اسا
sniped	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
rading party	قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
whisperingly	به نجوا نجوا کنان سر گوشی اهسته
striking force	نیروی تک کننده یا کمین کننده
gulpingly	غورت غورت کنان
pulingly	جیک جیک کنان

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com