Total search result: 204 (5 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
disguised underemployment |
کم کاری پنهان |
|
|
Search result with all words |
|
crypianalysis |
پنهان کاری |
To do something on the sly (in secret). |
کاری را پنهان انجام دادن |
cover one's tracks <idiom> |
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن) |
Other Matches |
|
hitting |
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است |
hits |
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است |
hit |
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است |
caches |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
cache |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
cache memory |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
torching |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torches |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torch |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torched |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
blow torch |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
to know the ropes |
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن |
pence for any thing |
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری |
stringing |
خطوط خاتم کاری و منبت کاری |
glid |
تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.] |
cryptical |
پنهان |
jackes |
پنهان |
benined the curtain |
پنهان |
hidden line |
خط پنهان |
latent |
پنهان |
occult |
پنهان |
perdu |
پنهان |
perdu or due |
پنهان |
perdue |
پنهان |
delitescent |
پنهان |
abstruse |
پنهان |
ram cache |
RA پنهان |
backdoor |
پنهان |
hugger mugger |
پنهان |
cryptic |
پنهان |
veiled |
پنهان |
cryptically |
پنهان |
shadow |
پنهان کردن |
to absent oneself |
پنهان شدن |
concealment |
پنهان بودن |
disguise |
پنهان کردن |
caches |
پنهان کردن |
shadowed |
پنهان کردن |
disguises |
پنهان کردن |
shadowing |
پنهان کردن |
shadows |
پنهان کردن |
cache |
پنهان کردن |
disguising |
پنهان کردن |
by end |
قصد پنهان |
disguised |
پنهان کردن |
hidden codes |
کدهای پنهان |
hickok belt |
پنهان شدن |
Just between you and me. . . |
از شما چه پنهان … |
mask |
پنهان کردن |
masks |
پنهان کردن |
cover up <idiom> |
پنهان کاربدواشتباه |
under cover <idiom> |
پنهان شدن |
eloign |
پنهان کردن |
sweep under the rug <idiom> |
پنهان کردن |
conceal |
پنهان کردن |
lay low <idiom> |
پنهان کردن |
furtive |
پنهان نهانی |
cover |
پنهان کردن |
coverings |
پنهان کردن |
covers |
پنهان کردن |
to be in hiding |
پنهان بودن |
to be in hiding |
پنهان ماندن |
cryptography |
پنهان شناسی |
to keep dark |
پنهان ماندن |
to lie hid |
پنهان ماندن |
disguised unemployment |
بیکاری پنهان |
encrypt |
پنهان کردن |
secretion |
پنهان سازی |
conceals |
پنهان کردن |
cloaking |
پنهان کردن |
cloaks |
پنهان کردن |
memory cache |
حافظه پنهان |
latescent |
پنهان شونده |
booby-traps |
پنهان تله |
codes |
رمزهای پنهان |
concealed |
پنهان شده |
booby-trapping |
پنهان تله |
booby-trapped |
پنهان تله |
booby-trap |
پنهان تله |
booby trap |
پنهان تله |
insconce |
پنهان شدن |
obreption |
پنهان روی |
secreting |
پنهان کردن |
secretes |
پنهان کردن |
secrete |
پنهان کردن |
cloaked |
پنهان کردن |
cloak |
پنهان کردن |
fudges |
پنهان شدن |
surreptitious |
پنهان محرمانه |
fudged |
پنهان شدن |
fudge |
پنهان شدن |
abscond |
پنهان شدن |
absconded |
پنهان شدن |
absconding |
پنهان شدن |
closet |
پنهان کردن |
closeted |
پنهان کردن |
closeting |
پنهان کردن |
closets |
پنهان کردن |
burrow |
پنهان شدن |
burrowed |
پنهان شدن |
burrowing |
پنهان شدن |
burrows |
پنهان شدن |
absconds |
پنهان شدن |
hidden line removal |
حذف خط پنهان |
hidden objects |
اشیاء پنهان |
i hid my self |
را پنهان کردم |
hidden surface |
سطح پنهان |
inapparent |
ناپیدا پنهان |
hidden unemployment |
بیکاری پنهان |
hidden |
پنهان کرده |
hideousness |
پنهان بودن |
dissimulating |
پنهان کردن |
dissimulates |
پنهان کردن |
dissimulated |
پنهان کردن |
dissimulate |
پنهان کردن |
hidden inflation |
تورم پنهان |
fudging |
پنهان شدن |
secreted |
پنهان کردن |
hides |
پنهان شدن |
hides |
پنهان کردن |
hide |
پنهان شدن |
hidden file |
فایل پنهان |
hide |
پنهان کردن |
concealable |
پنهان کردنی |
let it all hang out <idiom> |
پنهان نکردن چیزی |
booby trap |
با پنهان تله مجهزکردن |
the criminals' lair |
پنهان گاه جنایتکاران |
keep under one's hat <idiom> |
پنهان نگاه داشتن |
they took refuge in a cave |
در غاری پنهان شدند |
murder will out |
خون نا حق پنهان نمینماند |
pocket |
درجیب پنهان کردن |
booby-trap |
با پنهان تله مجهزکردن |
booby-trapped |
با پنهان تله مجهزکردن |
veils |
مستوریا پنهان کردن |
veil |
مستوریا پنهان کردن |
obstructor |
پوشاننده پنهان کننده |
booby-trapping |
با پنهان تله مجهزکردن |
occultly |
بطور پوشیده یا پنهان |
booby-traps |
با پنهان تله مجهزکردن |
latent electronic image |
تصویر الکتریکی پنهان |
inconcealable |
غیرقابل پنهان کردن |
embeds |
درزمین پنهان کردن |
embed |
درزمین پنهان کردن |
to lie or keep close |
پنهان بردن یاماندن |
to keep secret |
پنهان داشتن راز |
darkle |
در تاریکی پنهان شدن |
secretive |
سری پنهان کار |
pockets |
درجیب پنهان کردن |
concealment |
پنهان کردن پوشاندن |
ironies |
مسخره پنهان سازی |
occult |
از نظر پنهان کردن |
hidden information |
اطلاعات پنهان کرده |
irony |
مسخره پنهان سازی |
becloud |
زیر ابر پنهان کردن |
camouflaging |
پنهان کردن وسایل جنگی |
camouflages |
پنهان کردن وسایل جنگی |
hidden |
پنهان کرده شده پوشیده |
to ballot for |
بارای پنهان انتخاب کردن |
hickok belt |
مخفی شدن پنهان کردن |
camouflage |
پنهان کردن وسایل جنگی |
camouflaged |
پنهان کردن وسایل جنگی |
mask |
ماسک زدن پنهان کردن |
masks |
ماسک زدن پنهان کردن |
software encryption |
پنهان کردن نرم افزاری |
to go underground |
خود را پنهان کردن [از اولیاء امور] |
to go into hiding |
خود را پنهان کردن [از اولیاء امور] |
to hide one's head |
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن |
He tried to conceal the facts. |
سعی داشت حقیقت را پنهان کند |
ensconces |
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن |
gloss over <idiom> |
پنهان کردن ،خوب جلوه دادن |
ensconced |
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن |
I stayed in concealment until the danger passed. |
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت |
right out <idiom> |
به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد |
ensconce |
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن |
ensconcing |
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن |
cache |
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان |
caches |
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان |
cache memory |
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان |
stalking horse |
اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است |
conceals |
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر |
There is more to it than meets the eye. |
ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد. |
hidden |
فرمول ریاضی که خط وط پنهان را از تصویر دو بعدی شی D پاک میکند |
oubiette |
زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال |
conceal |
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر |
drilling pattern |
نمونه مته کاری الگوی مته کاری |
reveal |
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد |
revealed |
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد |
stoaway |
کسیکه خودرادرکشتی پنهان میکندکه پول از او نگیرندتاکشتی راه بیفتد |
retention |
زمانی که تصویرتلویزیون پس ازنمایش دادن پنهان میشود,.به علت فسفرمقاوم |
reveals |
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد |
pompeian |
وابسته به شهر ایتالیایی که زیر خاکسترهای اتش نشانی پنهان است |
bran pie |
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند |
synchronous |
سیستم پنهان ثانویه سریع در بسیاری از کامپیوترها که از نقط ه پردازنده pentium استفاده میکند |
scratchpad |
حافظه پنهان برای بافر کردن داده ارسالی بین پردازنده سریع و وسیله ورودی / خروجی کند. |
mosaics |
موزاییک کاری معرق معرق کاری |
plumbery |
سرب کاری کارخانه سرب کاری |
What soberness conceals drunkenness reveals. <proverb> |
آنچه هشیار پنهان مى کند,بوقت مستى همه بر ملا کند . |
pipeline |
حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند |
pipelines |
حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند |
mum's the word |
این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت |