Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (2 milliseconds)
English
Persian
lay down
کنارگذاشتن در کف نهادن
Other Matches
to put a way
کنارگذاشتن
set apart
کنارگذاشتن
to cast aside
کنارگذاشتن
cut out
<idiom>
کنارگذاشتن
to lay up
کنارگذاشتن
to set apart
کنارگذاشتن
to set a
کنارگذاشتن
lay aside
کنارگذاشتن
to shunt a project
کنارگذاشتن یک پروژه
to give the go by to
کنارگذاشتن بدوردگفتن ب
shunted
از میان بردن کنارگذاشتن
shunts
از میان بردن کنارگذاشتن
shunt
از میان بردن کنارگذاشتن
lay off (someone)
<idiom>
کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
investing
نهادن
invested
نهادن
cock
کج نهادن
cocking
کج نهادن
invest
نهادن
cocks
کج نهادن
invests
نهادن
inearth
درخاک نهادن
institutes
بنیاد نهادن
inhume
در خاک نهادن
instituted
بنیاد نهادن
institute
بنیاد نهادن
intitle
نام نهادن
incept
بنیاد نهادن
instituting
بنیاد نهادن
bottom
بنیان نهادن
vat
در خمره نهادن
vats
در خمره نهادن
doin
روبخرابی نهادن
cages
درقفس نهادن
cage
درقفس نهادن
enmesh
دردام نهادن
incage
درقفس نهادن
bottoms
بنیان نهادن
to dig up the hatchet
اغازجنگ نهادن
to walk in
قدم نهادن در
to step inside
قدم نهادن در
to step in
قدم نهادن در
to cage up
درقفس نهادن
inter
در قبر نهادن
to assume the a
بنیادجنگ نهادن
to fall tl blows
اغازجنگ نهادن
to lay it on with a trowel
نهادن قراردادن
to lay the foundations of
بنیاد نهادن
to set a trap
دام نهادن
to set on foot
آغاز نهادن
to take to
اغاز نهادن
inters
در قبر نهادن
shutting
برهم نهادن
exposed
در معرض نهادن
inchoate
بنیاد نهادن
incarcerating
در زندان نهادن
incarcerates
در زندان نهادن
incarcerated
در زندان نهادن
incarcerate
در زندان نهادن
overtax
بارسنگین نهادن بر
overtaxed
بارسنگین نهادن بر
overtaxes
بارسنگین نهادن بر
overtaxing
بارسنگین نهادن بر
exposures
در معرض نهادن
shuts
برهم نهادن
shut
برهم نهادن
exposure
در معرض نهادن
titles
نام نهادن
title
نام نهادن
interred
در قبر نهادن
interred
در خاک نهادن
inter
در خاک نهادن
interring
در خاک نهادن
interring
در قبر نهادن
inters
در خاک نهادن
entitling
نام نهادن
entitles
نام نهادن
entitle
نام نهادن
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
to step aside
بیکسو گام نهادن
to take a step forward
یک قدم پیش نهادن
kow-tow
پیشانی بر زمین نهادن
kow-towed
پیشانی بر زمین نهادن
kow-towing
پیشانی بر زمین نهادن
kow-tows
پیشانی بر زمین نهادن
set
نهادن مرتب کردن
To lay the foundation.
پی نهادن ( پی ریزی کردن )
To lay a wreath ( of flowers ).
دسته ( تاج ) گه نهادن
sets
نهادن مرتب کردن
setting up
نهادن مرتب کردن
lay fast by the heels
در بند یا زندان نهادن
lay by the heels
در بند یا زندان نهادن
pullulate
اغاز توسعه نهادن
kowtow
پیشانی برخاک نهادن
kotow
پیشانی برخاک نهادن
die down
روبزوال نهادن مردن
enmesh
گرفتارکردن درشبکه نهادن
to bell the cat
زین برگرگ نهادن
submit
گردن نهادن مطیع شدن
begin
اغاز نهادن شروع کردن
enter
بدست اوردن قدم نهادن در
entered
بدست اوردن قدم نهادن در
submitting
گردن نهادن مطیع شدن
enters
بدست اوردن قدم نهادن در
submits
گردن نهادن مطیع شدن
uplift
متعال ساختن روبتعالی نهادن
to lay by the heels
در بند نهادن بزمین زدن
submitted
گردن نهادن مطیع شدن
uplifts
متعال ساختن روبتعالی نهادن
begins
اغاز نهادن شروع کردن
immesh
در دام نهادن گرفتار کردن
to step out
گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
enfetter
دربند نهادن درقید عبودیت ازردن
get through
<idiom>
کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
enchain
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
overreach
پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreaching
پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreaches
پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
outmatch
عقب گذاشتن قدم فراتر نهادن از
overreached
پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
theorizing
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
constitute
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
name someone after
<idiom>
اسم نهادن روی کسی
[به کسی لقب دادن]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com