Dictiornary-Farsi | کنار بایست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Stand asid . step aside .	کنار بایست


Other Matches

ought	بایست
to have to	بایست
must	بایست
shall	بایست
outh	بایست
if need be	در صورت بایست
forced choice	گزینه- بایست
prerequisite	پیش بایست لازمه
prerequisites	پیش بایست لازمه
dress	لباس مخصوص فرمان بایست در مشق صف جمع
dresses	لباس مخصوص فرمان بایست در مشق صف جمع
bordering	کنار
edges	: کنار
edge	: کنار
ex-	کنار
ex	کنار
limit	کنار
abutment	کنار
along side	در کنار
border line	خط کنار
bourne	کنار
lotos	کنار
lote	کنار
lip	کنار
besides	کنار
verges	کنار
away	کنار
banks	کنار
bank	کنار
brims	کنار
brimming	کنار
brimmed	کنار
brim	کنار
marge	کنار
margins	کنار
margin	کنار
verge	کنار
apart	کنار
rims	کنار
rim	کنار
waterfronts	اب کنار
waterfront	اب کنار
recesses	کنار
recess	کنار
brink	کنار
along side	تا کنار
side aisle	کنار
list	کنار
lotus	کنار
lotuses	کنار
rand	کنار
on shore	بر کنار
marginate	کنار
off	از کنار
bordered	کنار
border	کنار
by the window	کنار پنجره
graveside	در کنار آرامگاه
touchline	خط کنار زمین
to put by	کنار گذاشتن
to put a way	کنار گذاشتن
coast	کنار دریا
coasts	کنار دریا
strand	کنار دریا
strand	کنار رود
strands	کنار دریا
strands	کنار رود
to leave off	کنار گذاشتن
gravesides	در کنار آرامگاه
Joking apart. <idiom>	شوخی به کنار.
bedside	کنار بستر
sideline	خط کنار زمین
sidelined	خط کنار زمین
sidelines	خط کنار زمین
sidelining	خط کنار زمین
Joking aside. <idiom>	شوخی به کنار.
coping	کنار امدن
to lay aside	کنار گذاشتن
riparian	رود کنار
deposit	کنار گذاشتن
put in	کنار امدن با
put away	کنار گذاردن
bow out	کنار کشیدن
by the side of the road	در کنار جاده
floret of ray	گلچه کنار
to set by	کنار گذاشتن
put aside	کنار گذاشتن
pull away	کنار گرفتن
pt down	کنار گذاردن
lay away	کنار گذاشتن
lote	درخت کنار
seacoast	دریا کنار
shipboard	کنار کشتی
bypass	کنار گذار
bypassed	کنار گذار
bypasses	کنار گذار
bypassing	کنار گذار
foreshore	کنار دریا
foreshores	کنار دریا
wayside	کنار جاده
step aside	کنار رفتن
roadside	کنار جاده
roadsides	کنار جاده
side step	کنار رفتن
side foot	ضربه با کنار پا
shipside	کنار کشتی
lotos	درخت کنار
receding	کنار کشیدن
withdrawal	کنار کشیدن
seaside	دریا کنار
by	نزدیک کنار
shore	کنار دریا
shores	کنار دریا
off	از روی از کنار
shelf	کنار گذاشتن
waterside	کنار دریا
lotus-eaters	کنار خوار
lotus-eater	کنار خوار
lotus eater	کنار خوار
lotos eater	کنار خوار
reserving	کنار گذاشتن
deposits	کنار گذاشتن
withdrawals	کنار کشیدن
reserves	کنار گذاشتن
reserve	کنار گذاشتن
side	سمت کنار
sides	سمت کنار
sheer	کنار رفتن
next	جنب کنار
overruled	کنار گذاشتن
overrules	کنار گذاشتن
earmark	کنار گذاشتن
earmarks	کنار گذاشتن
recede	کنار کشیدن
receded	کنار کشیدن
recedes	کنار کشیدن
lotuses	درخت کنار
overrule	کنار گذاشتن
limbo	کنار دوزخ
riverside	کنار رور
seastrand	دریا کنار
lotus	درخت کنار
towpaths	جادهی کنار آب راه
a seat by the window	یک صندلی کنار پنجره
holiday at the seaside [British]	مسافرت کنار دریا
long shore	وابسته بدریا کنار
barrier inspection	بازدید کنار جاده
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
Try to be serious for a change .	شوخی رابگذار کنار
There is no need dor ceremony between us.	تعارف رابگذار کنار
crash barrier	حصار کنار جاده
towpath	جادهی کنار آب راه
jooshim	داور کنار تکواندو
franco alongside ship	تحویل کنار کشتی
road side	کنار جاده یا خیابان
safety fence	جانپناه کنار راه
sea dike	دیوار کنار اب دریا
ex warehouse	تحویل در کنار انبار
down the line	ضربه از کنار زمین
the ins and outs	گوشه و کنار جرئیات
cross block	سد کردن خط دفاعی از کنار
colocate	کنار هم قرار گرفتن
ex ship	تحویل در کنار کشتی
waterside workmen	کارگران کنار دریا
roadhouse	میخانهی کنار راه
roadhouses	میخانهی کنار راه
ratch	کنار یا لبه کشتی
holiday at the seaside [British]	تعطیلات در کنار دریا
inshore	نزدیک دریا کنار
marshaling	داوران کنار مسیر
marshalled	داوران کنار مسیر
marshals	داوران کنار مسیر
holiday by the seaside [British]	تعطیلات در کنار دریا
to set aside [temporarily]	[موقتا] کنار گذاشتن
road ditch	راه آب [کنار جاده]
to put something into cold storage <idiom>	چیزی را به کنار گذاشتن
to put something on the shelf <idiom>	چیزی را به کنار گذاشتن
marshaled	داوران کنار مسیر
marshal	داوران کنار مسیر
sculls	پاروی کنار قایق
sculled	پاروی کنار قایق
scull	پاروی کنار قایق
seafronts	اسکله کنار دریا
seafront	اسکله کنار دریا
to stand at [by] the window	کنار پنجره ایستادن
holiday by the seaside [British]	مسافرت کنار دریا
pretermit	از قلم انداختن کنار گذاشتن
by-play	حرکات یا مکالمات کنار صحنه
put by	قطع کردن کنار گذاردن
ditch	ابرو کنار راه کنده
polder	اراضی پست کنار دریا
ditched	ابرو کنار راه کنده
pole horse	اسب کنار مال بند
wing threequarter	هریک از دو مدافع کنار زمین
power slide	لغزش به کنار در پیچ مسیر
corner	گوشه و کنار فرش و یا یک شکل
How can you know the value of water -you who live . <proverb>	تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
cross-gable	[سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
street gutter	نهر کنار خیابان و راه
sidehill	واقع در کنار تپه دامنه