Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
bail out
کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
Other Matches
zone ride
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
pickets
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picketed
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picket
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
sheer
کنار رفتن
step aside
کنار رفتن
side step
کنار رفتن
win by retirement
پیروزی با کنار رفتن حریف
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
subsidiary
باقیمانده در محل برای حفافت
subsidiaries
باقیمانده در محل برای حفافت
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
noise
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
blanket
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
scalper
پوشش روی پا و سم عقبی برای حفافت از ضربه پای جلو
blankets
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
scribing
روش روکش کشیدن حروف یانوشتههای نقشه برای حفافت
noises
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
shared
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
share
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
blanketed
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
shares
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
splash proof enclosure
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
Berlin
کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
knock on
بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock-on
بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
Please put these clocolates aside for me .
لطفا" این شکلاتها را برای من کنار بگذارید
chain plate
صفحه فلزی کنار قایق برای بستن بادبان
angle block
سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
ribbons
تعداد هادیهای نصب شده در کنار یک دیگر برای ایجاد کابل مسط ح
slush fund
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
ribbon
تعداد هادیهای نصب شده در کنار یک دیگر برای ایجاد کابل مسط ح
standstill
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
slush funds
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
straddles
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddled
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
boilerplating
قرار دادن بخشهای مختلف متن در کنار هم برای ایجاد متن نهایی
trip the light fantastic
<idiom>
رفتن برای رقصیدن
prompt to go
اماده برای رفتن
quick out
نوعی پاس که گیرنده به جلومی دود و برای دریافت پاس به کنار تغییر مسیر میدهد
gressorial
مناسب برای راه رفتن
fluctuability
امادگی برای بالاوپایین رفتن
sick call
تجمع برای رفتن به بهداری
to stretch one's legs
برای ورزش راه رفتن
to be coming up to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to approach
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to step out
برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
to come towards
به طرف کسی رفتن برای برخورد
turn out
<idiom>
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
sand shoes
یکجور گیوه برای رفتن در شن زار
shop around
<idiom>
به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
to ride on the bus
سوار اتوبوس شدن
[برای رفتن به جایی]
hypnotizable
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
shore leave
مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to be after somebody
پی
[دنبال]
کسی رفتن
[برای کیفری مجازاتی]
to go clubbing
به باشگاه
[های]
شب رفتن
[برای رقص و غیره]
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
clearance diving
شیرجه رفتن برای پاک کردن مین شیرجه برای مین روبی
coach dog
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
to go catting
[to look for sexual partners]
<idiom>
رفتن برای دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
Which bus do I take for the opera?
برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
Which bus do I take to Victoria Station?
کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟
pace lap
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
cell protection
حفافت سل
preservation
حفافت
safekeeping
حفافت
custody
حفافت
protection
حفافت
security
حفافت
safe guard
حفافت
egis
حفافت
conservation
حفافت
format
حفافت حافظه و..
safe keeping
حفافت توجه
memory protection
حفافت حافظه
self protection
حفافت از خود
shielded
حفافت شده
safeguarding
حفافت کردن
protect
حفافت کردن
file protection
حفافت پرونده
file protection
حفافت فایل
line differential protection
حفافت دیفرانسیلی خط
conservable
قابل حفافت
safeguards
حفافت کردن
safeguarded
حفافت کردن
system security
حفافت سیستم
collective protection
حفافت جمعی
collective protection
حفافت گروهی
storage protection
حفافت حافظه
safeguard
حفافت کردن
storage protection
حفافت انباره
soil conservation
حفافت خاک
overcurrent device
دستگاه حفافت
formats
حفافت حافظه و..
maintenance
حفافت کردن
protects
حفافت کردن
degree of protection
میزان حفافت
protection key
کلید حفافت
physical security
حفافت تاسیسات
anodic protection
حفافت اندی
anti skid protection
حفافت از لغزش
armor protection
حفافت زرهی
protect by fuse
حفافت با فیوز
impedance protection
حفافت امپدانس
protection ring
حلقه حفافت
protection level
سطح حفافت
data protection
حفافت داده ها
block protection
حفافت بلوک
shield
حفافت کردن
guards
حفافت کردن
protection
عمل حفافت
shields
حفافت کردن
guarding
حفافت کردن
cathode protection
حفافت کاتدی
data encryption
حفافت داده
guard
حفافت کردن
protecting
حفافت کردن
x ray protection
حفافت رونتگن
safety gap
دهانه حفافت
aby
ایستادن
to stand by
ایستادن
ceases
ایستادن
stops
ایستادن
be under way
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
stand
ایستادن
to fetch up
ایستادن
seogi
ایستادن
cease
ایستادن
stopping
ایستادن
abye
ایستادن
stop
ایستادن
abided
ایستادن
ceased
ایستادن
ceasing
ایستادن
abides
ایستادن
stopped
ایستادن
write protect ring
حلقه حفافت از نوشتن
shielding region
ناحیه حفافت کننده
drip proof enclosure
حفافت در مقابل ریزش اب
file protect ring
حلقه حفافت پرونده
shield
حفافت کردن درمقابل
protected location
مکان حفافت شده
protecting ring
حلقه حفافت کننده
to keep watch and ward
حفافت یادفاع کردن
protective fire
اتشهای حفافت کننده
distance protection
وسیله حفافت فاصله
high tension protection
حفافت فشار قوی
environmental conservation
حفافت محیط زیست
shields
حفافت کردن درمقابل
anticorrosive protection
حفافت در برابر خوردگی
insulation against vibration
حفافت در برابر ارتعاش
insulation protection
حفافت عایق بندی
protected field
میدان حفافت شده
overload protection
حفافت بار زیاد
unprotected field
میدان حفافت نشده
custody of goods
حفافت یا نگهداری کالا
cryptosecurity
حفافت مکاتبات رمزی
cryptoguard
مسئول حفافت رمز
wards
محجور حفافت بخش
ward
محجور حفافت بخش
copy protection
حفافت دربرابر کپی
keep
حفافت امانت داری
keeps
حفافت امانت داری
overvoltage protection
حفافت فشار زیاد
data encyption standard
استاندارد حفافت داده
power system protection
حفافت سیستم قدرت
file protect ring
حلقه حفافت فایل
positional protection device
دستگاه حفافت درگاه
conservation programs
برنامههای حفافت منابع
software protection
حفافت نرم افزاری
flood protection
حفافت در مقابل طغیان
haehiji daeh
ایستادن ازاد
standing room
جای ایستادن
team line up
به صف ایستادن تیم
hustings
جای ایستادن و
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
shiko dachi
ایستادن دایرهای
fudo dachi
محکم ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
stagnating
از جنبش ایستادن
stagnates
از جنبش ایستادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com