English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (24 milliseconds)
English Persian
get out of hand <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
go to pieces <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
Search result with all words
flip one's lid <idiom> خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
Other Matches
insconce خودرا جای دادن
to sun one self خودرا افتاب دادن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
take in stride <idiom> خودرا به باد سرنوشت دادن
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
to perform one's oromise پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
turn kings evidence شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
To extend the scope of ones activities . میدان عملیات خودرا گسترش دادن
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to do ones endeavour کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to make a p of one's learing دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to put oa a semblance of anger سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote. رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
cascade control چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
to let oneself go کنترل از دست دادن
to let down one's hair کنترل از دست دادن
take gas از دست دادن کنترل و به زیرموج رفتن
strings attached <idiom> تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
puck یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
pucks یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
task نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
electronic مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
tasks نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
tokens بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
apt زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
control panel صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
processor پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
handover تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
executive دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
looped عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loops عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
control and reporting center تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
executives دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
loop عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
circulation control کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
radio control کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
fumble از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
devices کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
fumbles از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
rolleron کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
IRQ سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
inventory control کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
controls سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controlling سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
to rangeoneself خودرا
he pretended to be asleep خودرا بخواب زد
to a onself خودرا اراستن
to suppress one's propensities خودرا فرونشاندن
to dress up خودرا اراستن
to d. oneself up خودرا گرفتن
devices فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
pontify خودرا مقدس نمودن
flatten روحیه خودرا باختن
To go through fire and water. خودرا به آب وآتش زدن
to breakin خودرا داخل کردن
topull oneself together خودرا جمع کردن
to show ones cards قصد خودرا اشکارکردن
he betray himself او خودرا رسوا ساخت
to try one's luck بخت خودرا ازمودن
to sow one's wild oats چل چلی خودرا کردن
to slake one's revenge انتقام خودرا گرفتن
flattens روحیه خودرا باختن
to boure one's way راه خودرا بزوربازکردن
back-pedalled حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal حرف خودرا پس گرفتن
mince حرف خودرا خوردن
minces حرف خودرا خوردن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
to busy oneself خودرا مشغول کردن
to pay one's way خرج خودرا دراوردن
to plume oneself با پیرایه خودرا اراستن
self assertion خودرا جلو اندازی
to a. one selt انتقام خودرا کشیدن
to veil oneself روی خودرا پوشاندن
to a one's right حق خودرا ادعایامطالبه کردن
back-pedalling حرف خودرا پس گرفتن
off one's chest <idiom> خودرا خالی کردن
to compromise oneself خودرا مظنون یا رسواکردن
to express one self مقاصد خودرا فهماندن
one's accomplice همدست خودرا لودادن
To step aside . to shy from . To withdraw . خودرا کنا رکشیدن
ctrl کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
to detain one's due بدهی خودرا نگه داشتن
To set ones hopes on something. امید خودرا به چیزی بستن
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
to declare oneself قصد خودرا افهار کردن
underplays دست خودرا ادا نکردن
o bey your parents والدین خودرا اطاعت کنید
hold one's own موقعیت خودرا حفظ کردن
to play possum خودرا بنا خوشی زدن
to change one's course خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
wrathful عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
underplay دست خودرا ادا نکردن
to addict oneself عادت کردن خودرا معتادکردن
hold one's ground موقعیت خودرا حفظ کردن
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to use one's d. عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to recover damages خسارت خودرا جبران کردن
to stay one's stomach شکم خودرا اندکی سیرکردن
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
to cut ones way راه خودرا ازموانع بازکردن
underplaying دست خودرا ادا نکردن
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
to protrude one's tongue زبان خودرا بیرون انداختن
for all one is worth <idiom> تمام سعی خودرا کردن
do one's best <idiom> تمام تلاش خودرا کردن
to keep the wolf from the door خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
underplayed دست خودرا ادا نکردن
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
control sheet صفحه کنترل چارت کنترل
control statement حکم کنترل دستور کنترل
block plot صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
sloshing خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshes خودرا بالجن وگل ولای الودن
to carry oneself خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
slosh خودرا بالجن وگل ولای الودن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
to calculate on فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to repeat oneself کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to bridle one's anger خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
show him your ticket بلیط خودرا باو نشان دهید
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
he lost his reason عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
preen خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to weigh one's word سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
preening خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preened خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to take up one'sindentures سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
mudlark اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
preens خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to lick one's لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
He was engrossed in conversation . فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
jilted زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
jilt زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
tactical air controler افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
controlled fragmentation مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
to cry peccavi بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
subroutine تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
goldie علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
myrmidon یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
remote control کنترل ازراه دور کنترل بی سیم از راه دور
climb mode روش کنترل صعود هواپیما وضعیت کنترل صعود
control officer افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
doctrinaire کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
solipsism فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to idulge oneself in drinking بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
simple network management protocol سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
say's law عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
go around mode روش کنترل مخصوص کندن هواپیما از زمین روش کنترل صعود هواپیما
quality control tests ازمایش کنترل کیفیت بازرسی کنترل کیفیت
flight control دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما
microsoft واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
limit state حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
airlift control element عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
custody مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to pretend illness نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
to put in for تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
controlled net شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
tactical air control center مرکز کنترل نیروی هوایی تاکتیکی کنترل هوایی تاکتیکی
traffic post پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
fire control کنترل کردن اتش کنترل اتش
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com