English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
ward leonard control کنترل وارد لئونارد
Other Matches
ward leonard control اتصال لئونارد
job استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
jobs استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
escape character کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
cascade control چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
interactive سیستم چند رسانهای که کاربر دستوری وارد میکند و برنامه پاسخ میدهد یا کاربر میتواند عملیات را کنترل کند و نیز نحوه کار برنامه را
local area network کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند. تمام ایستگاههای کاری شبکه محلی به سرور شبکه مرکزی وصل هستند و کاربران وارد آن می شوند
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
lan کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند تمام ایستگاههای کار شبکه محلی به سرور شبکه اصلی متصل هستند و کاربران به آن سرور وارد می شوند
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
electronic مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
tokens بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
tasks نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
apt زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
control panel صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
processor پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
control and reporting center تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
loop عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executives دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
looped عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loops عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executive دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
radio control کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
circulation control کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
rolleron کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
IRQ سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
controlling سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controls سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
inventory control کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
control سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
ctrl کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
control statement حکم کنترل دستور کنترل
control sheet صفحه کنترل چارت کنترل
block plot صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
tactical air controler افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
controlled fragmentation مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
subroutine تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
goldie علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
remote control کنترل ازراه دور کنترل بی سیم از راه دور
climb mode روش کنترل صعود هواپیما وضعیت کنترل صعود
control officer افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
simple network management protocol سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
go around mode روش کنترل مخصوص کندن هواپیما از زمین روش کنترل صعود هواپیما
quality control tests ازمایش کنترل کیفیت بازرسی کنترل کیفیت
flight control دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما
airlift control element عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
custody مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
traffic post پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
tactical air control center مرکز کنترل نیروی هوایی تاکتیکی کنترل هوایی تاکتیکی
controlled net شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
intrant وارد
comer وارد
infare وارد
familiar وارد در
pertinenet وارد به
hep وارد
to make an entry of وارد
conscious وارد
relevant وارد
fire control کنترل کردن اتش کنترل اتش
importing وارد کردن
knowledgeable وارد بکار
arriving وارد شدن
arrives وارد شدن
newcomer تازه وارد
check in وارد شدن
imported وارد کردن
import وارد کردن
newcomers تازه وارد
check-ins وارد شدن
arrived in paris وارد شدم
incoming وارد شونده
entered وارد شدن
check-in وارد شدن
new comer تازه وارد
arrived وارد شدن
inducting وارد کردن
inducts وارد کردن
importable وارد کردنی
impotable وارد کردنی
impoter وارد کننده
inbound وارد شونده
versant اشنا وارد
incomer شخص وارد
inflictable وارد اوردنی
entrants وارد شونده
entrant وارد شونده
carechumen تازه وارد
get in وارد شدن
initiate وارد کردن
initiated وارد کردن
enters وارد شدن
enter وارد شدن
initiates وارد کردن
initiating وارد کردن
induct وارد کردن
inducted وارد کردن
ingoing وارد شونده
proficient وارد به فن با لیاقت
make an entry وارد کردن
intervener وارد ثالث
the post has come پست وارد شد
importer وارد کننده
lic وارد بودن
inputting وارد کردن
conversant وارد متبحر
importers وارد کننده
arrive وارد شدن
bring in وارد کردن
immigrant تازه وارد
immigrants تازه وارد
weather wise وارد بجریانات روز
To go into detailes. وارد جزئیات شدن
He entered at that very moment . درهمان لحظه وارد شد
get a word in edgewise <idiom> وارد شدن درمکالمه
To barge in on someone. سر زده وارد شدن
To deliver (strike ) a blow . ضربه وارد ساختن
I slipped into the room . یواشکی وارد اطاق شد
To enter the field . وارد معرکه شدن
inflicts ضربت وارد اوردن
to become personal وارد شخصیات شدن
inflicting ضربت وارد اوردن
inflicted ضربت وارد اوردن
barge سرزده وارد شدن
reimport دوباره وارد کردن
barged سرزده وارد شدن
barges سرزده وارد شدن
seacraft وارد به رموزدریا نوردی
inflict ضربت وارد اوردن
tenderfoot ادم تازه وارد
To enter politics . وارد سیاست شدن
put into port وارد بندر شدن
inflict casualty خسارت وارد کردن
to barge in سر زده وارد شدن
enter وارد یا ثبت کردن
entered وارد یا ثبت کردن
log in وارد شدن به سیستم
naturalize جزوزبانی وارد شدن
log on وارد شدن به سیستم
leakages به خزانه وارد نمیشود
enters وارد یا ثبت کردن
initiated تازه وارد کردن
leakage به خزانه وارد نمیشود
to crash in [to a party] سر زده وارد شدن
initiates تازه وارد کردن
naturalises جزوزبانی وارد شدن
naturalising جزوزبانی وارد شدن
to exert force [on] نیرو وارد کردن [بر]
impotable مجازبرای وارد شدن
naturalizes جزوزبانی وارد شدن
naturalizing جزوزبانی وارد شدن
initiating تازه وارد کردن
circumstantiate وارد جزئیات شدن
blemish خسارت وارد کردن
ravages خرابی وارد اوردن
roster وارد صورت کردن
imported عمل وارد کردن
ravaging خرابی وارد اوردن
import عمل وارد کردن
rosters وارد صورت کردن
muscles بزور وارد شدن
new arrived تازه وارد شده
initiate تازه وارد کردن
central load نیروی وارد به مرکز
ravage خرابی وارد اوردن
enter the game وارد بازی شدن
ravaged خرابی وارد اوردن
entering group گروه وارد شونده
importing عمل وارد کردن
endamage خسارت وارد اوردن
muscle بزور وارد شدن
To enter the arena of bloody politics. وارد صحنه سیاست شدن
in توپی که وارد دروازه شده
To make a forcible entry into a building. بزور وارد ساختمانی شدن
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
inputted عمل وارد کردن اطلاعات
in- توپی که وارد دروازه شده
incognizant بدون اطلاع غیر وارد
inductee کسیکه وارد خدمت شده
swear in باسوگند بشغلی وارد کردن
mode یات مربوطه را وارد میکند
incur متحمل شدن وارد امدن
incurred متحمل شدن وارد امدن
incurring متحمل شدن وارد امدن
incurs متحمل شدن وارد امدن
uncharted در نقشه یاجدول وارد نشده
forms یات مربوطه را وارد میکند
formed یات مربوطه را وارد میکند
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
take a strain وارد کردن فشار به طناب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com