Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
block
کنده مانع ورادع
blocked
کنده مانع ورادع
blocks
کنده مانع ورادع
Other Matches
bloc
مانع ورادع
blocs
مانع ورادع
hedgehogs
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
crest clearing
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dams
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
ocant altitude
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
stubbing
کنده
clogged
: کنده
blocked
کنده
clogs
: کنده
graven
کنده
chunk
کنده
block
کنده
pulled
کنده
stubs
کنده
chunks
کنده
stub
کنده
dugout dewelling
کنده
stubbed
کنده
knockstone
کنده
clog
: کنده
stock
کنده
blocs
کنده
block aead
سر کنده
bilboes
کنده
bloc
کنده
chumps
کنده
stocked
کنده
log
کنده
anvil stock
کنده
timber
کنده
chump
کنده
logs
کنده
blocks
کنده
plummer block
کنده محور
olympic lift
کنده یک چاک
plummer block
کنده شفت
aboveboard
پوست کنده
rear crotch and near arm
نوعی کنده رو
log
کنده چوب
building block
کنده ساخت
unstuck
کنده شده
engravers
کنده کار
engraver
کنده کار
building block
بنا کنده
grits
جوپوست کنده
blockette
کنده کوچک
block size
اندازه کنده
near leg pickup and turnover
نوعی کنده رو
block mark
نشان کنده
near leg and craddle
کنده گوسفندانداز
block length
درازای کنده
control block
کنده کنترل
picked
پوست کنده
logs
کنده چوب
logrolling
کنده غلتانی
deblock
شکستن کنده
deblocking
کنده شکنی
building blocks
بنا کنده
building blocks
کنده ساخت
carver
کنده کار
graving
کنده کاری
in intaglio
بشکل کنده
dugout
کنده شده
husked
پوست کنده
hulled
پوست کنده
leg pickup
کنده کشی
leg lift and side roll
کنده سرانبون
stumpy
پر از کنده درخت
stump
کنده درخت
stumped
کنده درخت
stumping
کنده درخت
stumps
کنده درخت
frankly
رک وپوست کنده
peeled
پوست کنده
glyptics
کنده کاری
trunk
کنده درخت
in plain english
پوست کنده
ingraving
کنده کاری
trunks
کنده درخت
inside sarma
انواع کنده رو
dugouts
کنده شده
wooden anvil stock
کنده چوب
entry block
کنده مدخل
make no bones about something
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
trunk
الوار کنده چوب
logged
از کنده پاک شده
intagliated
کنده کاری شده
break ground
لنگر از زمین کنده شد
carves
کنده کاری کردن
loggets
کنده کوچک دیرک
rock hewn
از کوه کنده شده
quarried
ازکان کنده شده
chalcogrophy
کنده کاری روی مس
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
stubby
پراز کنده درخت
shelled almond
بادام پوست کنده
trunks
الوار کنده چوب
carve
کنده کاری کردن
carved
کنده کاری کردن
chalcographer
کنده کاری روی مس
carvings
کنده کاری کردن
loggats
کنده کوچک دیرک
plain
ساده پوست کنده
groats
گندم یاجوپوست کنده
record blocking
کنده یی کردن مدارک
plainer
ساده پوست کنده
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
plainest
ساده پوست کنده
plains
ساده پوست کنده
flump
تلوتلوخوردن کنده زدن
Bluntly. Without mincing words.
صاف وپوست کنده
ptisan
گندم پوست کنده
dug in
سنگر کنده شده
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
to stub a piece
از کنده یاریشه پاک کردن
she is a peach
هلوی پوست کنده است
ivory carving
کنده کاری روی عاج
as fresh as a rose
<idiom>
مثل هلوی پوست کنده
sidero graphy
کنده کاری روی پولاد
stew in one's own juice
<idiom>
افتادن درچاهی که خود کنده
man-to-man
<idiom>
مستقیم یارک وپوست کنده
point takedown with inside standing leg
زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
zincograph
روی کنده کاری شده
ditches
ابرو کنار راه کنده
ditch
ابرو کنار راه کنده
anchor's aweight
لنگر از زمین کنده شده
The handle of the bucket has come off.
دسته سطل کنده شده
ditched
ابرو کنار راه کنده
aweigh
لنگر اززمین کنده شده
ivory carving
کنده کاری روی عاج
sawlog
کنده درخت مناسب اره کردن
plainspoken
صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
router
ابزار کنده کاری لیسه نجاری
My buttons mave come off.
تکمه های لباسم کنده شده
To give it straight from the shoulder.
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
groat
بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
near leg pickup and leg block
زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
glyptics
کنده کاری در روی سنگهای گران بها
divot
چمن گلف کنده شده با ضربه چوب
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
These oranges peel easily.
این پرتقالها پوستشان زود کنده می شود
departure end
نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
saw yer
درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
log
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
driven well
چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
dumb well
چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
a corduroy road
جاده باتلاقی
[که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
logs
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
logs
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
ablate
کنده شدن و از بین رفتن موادسطحی یک جسم در اثر تبخیرو گداز و غیره
fishbone mine
سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
backlog
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlogs
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
lithoglyptics
کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
clogged
مانع
swimmingly
بی مانع
barriers
مانع
hurdles
دو با مانع
hurdle
مانع
hurdle
دو با مانع
hurdles
مانع
strait jackets
مانع
clog
مانع
impediment
مانع
set back
مانع
encumbrances
مانع
encumbrance
مانع
preventor
مانع
barricades
مانع
curtains
مانع
barricading
مانع
drawback
مانع
barricaded
مانع
barricade
مانع
snag
مانع
snagging
مانع
drawbacks
مانع
preventive
مانع
hinder
مانع
impediments
مانع
hinders
مانع
repellent
مانع
clogs
مانع
repellents
مانع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com