Dictiornary-Farsi | کنده مدخل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
entry block	کنده مدخل


Other Matches

preamble	مدخل
introit	مدخل
firth	مدخل
entrances	مدخل
entry	مدخل
entree	مدخل
door way	مدخل
gates	مدخل
adit	مدخل
gate	مدخل
entrance	مدخل
entranced	مدخل
port	مدخل
entrancing	مدخل
preambles	مدخل
propylaeum	مدخل
end lobby-entry	مدخل
accessing	مدخل
lobby-entry	مدخل
intake	مدخل
accesses	مدخل
intakes	مدخل
headwords	مدخل
accessed	مدخل
gateway	مدخل
gateways	مدخل
access	مدخل
headword	مدخل
entrance	مدخل بار
entrance	درب مدخل
portal	مدخل ایوان
gate	مدخل دریجه سد
intake	مدخل ابگیری
mouths	مدخل بیان
mouthing	مدخل بیان
mouthed	مدخل بیان
mouth	مدخل بیان
entrancing	درب مدخل
entrancing	مدخل بار
entrances	درب مدخل
entrances	مدخل بار
entranced	درب مدخل
portals	مدخل ایوان
nave portal	مدخل کلیسا
access shaft	مدخل استوانه ای
serial port	مدخل سری
ostium	مدخل دهانه
energy intake	مدخل انرژی
intakes	مدخل ابگیری
entranced	مدخل بار
air intake	مدخل هوا
torii	مدخل معبد
gates	مدخل دریجه سد
vomitoryt	دراروپا مدخل تماشاخانه
filter insert	دریچه یا مدخل صافی
torii	طاق مدخل معبد
i/o port	مدخل ورودی و خروجی
sill of a dock	ستون مدخل حوض دریایی
bridal door	[مدخل مزین در گوشه های کلیسا]
estuaries	دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
estuary	دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
clogs	: کنده
bloc	کنده
blocs	کنده
clogged	: کنده
chunk	کنده
dugout dewelling	کنده
bilboes	کنده
graven	کنده
pulled	کنده
block aead	سر کنده
anvil stock	کنده
clog	: کنده
chunks	کنده
knockstone	کنده
stub	کنده
log	کنده
stubbing	کنده
stubbed	کنده
stubs	کنده
logs	کنده
timber	کنده
block	کنده
blocks	کنده
chump	کنده
chumps	کنده
stock	کنده
blocked	کنده
stocked	کنده
hulled	پوست کنده
building block	کنده ساخت
husked	پوست کنده
graving	کنده کاری
glyptics	کنده کاری
building block	بنا کنده
building blocks	بنا کنده
near leg pickup and turnover	نوعی کنده رو
deblocking	کنده شکنی
deblock	شکستن کنده
control block	کنده کنترل
carver	کنده کار
in intaglio	بشکل کنده
in plain english	پوست کنده
rear crotch and near arm	نوعی کنده رو
wooden anvil stock	کنده چوب
unstuck	کنده شده
stumps	کنده درخت
stumping	کنده درخت
stumped	کنده درخت
stump	کنده درخت
plummer block	کنده شفت
plummer block	کنده محور
ingraving	کنده کاری
leg pickup	کنده کشی
inside sarma	انواع کنده رو
leg lift and side roll	کنده سرانبون
logrolling	کنده غلتانی
near leg and craddle	کنده گوسفندانداز
olympic lift	کنده یک چاک
stumpy	پر از کنده درخت
aboveboard	پوست کنده
engravers	کنده کار
trunks	کنده درخت
logs	کنده چوب
grits	جوپوست کنده
log	کنده چوب
dugout	کنده شده
building blocks	کنده ساخت
frankly	رک وپوست کنده
peeled	پوست کنده
picked	پوست کنده
engraver	کنده کار
dugouts	کنده شده
block mark	نشان کنده
trunk	کنده درخت
block length	درازای کنده
block size	اندازه کنده
blockette	کنده کوچک
carved	کنده کاری کردن
intagliated	کنده کاری شده
plains	ساده پوست کنده
loggats	کنده کوچک دیرک
loggets	کنده کوچک دیرک
plainest	ساده پوست کنده
record blocking	کنده یی کردن مدارک
I had a very hard time ot it.	دراینکار پوستم کنده شد
carve	کنده کاری کردن
ptisan	گندم پوست کنده
carves	کنده کاری کردن
rock hewn	از کوه کنده شده
plain	ساده پوست کنده
dug in	سنگر کنده شده
Bluntly. Without mincing words.	صاف وپوست کنده
plainer	ساده پوست کنده
olympic lift and cross face	کنده حصیر مال
groats	گندم یاجوپوست کنده
logged	از کنده پاک شده
trunks	الوار کنده چوب
break ground	لنگر از زمین کنده شد
block	کنده مانع ورادع
shelled almond	بادام پوست کنده
blocked	کنده مانع ورادع
blocks	کنده مانع ورادع
trunk	الوار کنده چوب
cutting chisel	اسکنه کنده کاری
chalcogrophy	کنده کاری روی مس
chalcographer	کنده کاری روی مس
flump	تلوتلوخوردن کنده زدن
talk turkey <idiom>	رک و پوست کنده گفتن
carvings	کنده کاری کردن
quarried	ازکان کنده شده
stubby	پراز کنده درخت
make no bones about something <idiom>	رک و پوست کنده گفتن
man-to-man <idiom>	مستقیم یارک وپوست کنده
stew in one's own juice <idiom>	افتادن درچاهی که خود کنده
ivory carving	کنده کاری روی عاج
it peels better	بهتر پوست ان کنده میشود
ivory carving	کنده کاری روی عاج
she is a peach	هلوی پوست کنده است
to stub a piece	از کنده یاریشه پاک کردن
The handle of the bucket has come off.	دسته سطل کنده شده
aweigh	لنگر اززمین کنده شده
as fresh as a rose <idiom>	مثل هلوی پوست کنده
ditch	ابرو کنار راه کنده
ditched	ابرو کنار راه کنده
ditches	ابرو کنار راه کنده
zincograph	روی کنده کاری شده
point takedown with inside standing leg	زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
anchor's aweight	لنگر از زمین کنده شده
sidero graphy	کنده کاری روی پولاد
My buttons mave come off.	تکمه های لباسم کنده شده
To give it straight from the shoulder.	مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
near leg pickup and leg block	زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
plainspoken	صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
groat	بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
router	ابزار کنده کاری لیسه نجاری
sawlog	کنده درخت مناسب اره کردن
divot	چمن گلف کنده شده با ضربه چوب
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight	صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
hominy grits	ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل