English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 38 (3 milliseconds)
English Persian
consul کنسول
consuls کنسول
consular agent کنسول
ancon کنسول
anconis کنسول
console کنسول [نوعی ستون نگهدارنده تزئینی یا پیش گردی]
Other Matches
exquatur اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
cantilever bridge پل کنسول
display console کنسول نمایش
control console کنسول کنترل
procousul نایب کنسول
console printer چاپگر کنسول
operator console کنسول اپراتور
console operator اپراتور کنسول
honorary consul کنسول افتخاری
consular agent نایب کنسول
consular منسوب به کنسول
vice cunsol نایب کنسول
vice consul کنسول یار
consular district منطقه عمل کنسول
consular agent قائم مقام کنسول
procousul قائم مقام کنسول
praetor قاضی یاافسر مادون کنسول
propraetor کنسول فرمانداراستان قدیم روم
consular invoice برگه فروش با مهر کنسول گری
propretor کنسول فرماندار استان قدیم روم
bank annuities سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
consulage هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
consular convention عهد نامهای که جهت مبادله کنسول بین دو کشور منعقد میشود
sense switch سوئیچ حساس کنسول کامپیوتری که ممکن است یک برنامه برای پاسخ گیری به ان سیگنال بفرستد
cons نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
conning نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
con نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
conned نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
control panel صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
consuls نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consul نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com