English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
it is too late to lock the stable when the horse has been stolen <proverb> کنون باید این مرغ را پای بست نه آن دم که سررشته بردت ز دست
Other Matches
so far <idiom> تا کنون
yet تا کنون تا انوقت
up to now تا کنون تا این تاریخ
Did it ever occur to you that … تا کنون بفکرت رسیده که ...
bard cannon theory نظریه بارد- کنون
expertise سررشته
qualification سررشته
credential سررشته
skill سررشته
expertise سررشته
competence سررشته
scenting سراغ سررشته
quartermaster سررشته داری
scent سراغ سررشته
scents سراغ سررشته
competence کفایت سررشته
paymaster سررشته دار
paymaster general سررشته دار
paymasters سررشته دار
quartermasters سررشته داری
The funds collected so far . وجوهی که تا کنون گرد آوری شده است
quartermaster رسته سررشته داری
quartermasters رسته سررشته داری
quartermasters فروشگاه وسایل سررشته داری
quartermaster فروشگاه وسایل سررشته داری
He has never taken a step for any one . He has never raised a finger to تا کنون برای کسی قدم یبر نداشته است ( مسا عدتی نکرده )
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
paymaster general رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
outh باید
shall باید
there is a rule that... که باید.....
must باید
ought باید
the f. of a table باید
maun باید
should باید
to have to باید
in due f. باید
it is to be noted that باید دانست که
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
i must go باید بروم
you must know باید بدانید
i ougth to go باید رفت
it is necessary to go باید رفت
i ougth to go باید بروم
i ought to go باید بروم
one must go باید رفت
it is necessary for him to go باید برود
how shall we proceed چه باید کرد
as it deserves چنانکه باید
ought باید وشاید
We have to go as well. ما هم باید برویم .
the needful انچه باید کرد
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
it is to be noted that باید توجه کردکه
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
it is to be noted that باید ملتفت بود که
prettily بخوبی چنانکه باید
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
you might have come باید امده باشید
shall i go? ایا باید بروم
chicane مانعی که باید دور زد
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
meetly چنانکه باید و شاید
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
comme il faut چنانکه باید وشاید
you must go شما باید بروید
enow بسنده انقدرکه باید
he must have gone باید رفته باشد
I must leave at once. باید فورا بروم.
he needs must go ناچار باید برود
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
load کاری که باید انجام شود
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
I must be going now. الان دیگه باید بروم
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
loads کاری که باید انجام شود
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
do the necessary انچه باید کرد بکنید
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
backlogs کاری که باید انجام شود
backlog کاری که باید انجام شود
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
tasks کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I'd مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
loads تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
make hay while the sun shines تا تنور گرم است باید نان راپخت
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
Do I have to pay a supplement? آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
You can't refuse me that ! این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
proportional tax مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Christmas comes but once a year. <proverb> جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
I must make a special note of that. من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
Babies should be classified as antidepressants. نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
scale of weights جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com